دكتر مهدي محقق : از جمله سرمايه هاي علمي مسلمانان که در کتابخانه هاي مهم و معتبر جهان همچون کتابخانه هاي موزه بريتانيا، بادليان، واتيکان و اسکوريال حفظ و نگهداري مي شود نسخه هاي خطي دانشمندان و حکماي مسلمان در علوم و فنون مختلف است.
از جمله اين کتب مي توان به کتاب "شرح کليات قانون ابن سينا"، تأليف محمود بن مسعود بن مصلح کازروني، ملقب به قطب الدين شيرازي، که در کتابخانه بادليان آکسفورد به شماره 263 Hant. نگهداري مي شود، اشاره کرد.
نظري اجمالي به خلاصه مقدمه اين کتاب نشان مي دهد که حکما، دانشمندان و پزشکان اين مرز و بوم با چه علاقه و اشتياقي از عنفوان جواني، علماً و عملاً به مطالعه علوم و فنون مختلف مي پرداختند و فقط به معالجه و درمان اکتفا نمي کردند، بلکه درصدد بودند که علم و دانش خود را در ساير فنون نيز بالا ببرند. مقدمه کتاب حاضر آشکار مي سازد که اين بزرگان براي احيا و گسترش سنت پيشينيان و تدوين و تأليف يک کتاب، تا چه اندازه به جست و جوي منابع و مآخذ مهم مي پرداختند. لذا به منظور آشنايي با اين حکيم و دانشمند مسلمان ايراني، خلاصه مقدمه کتاب فوق الذکر که حاوي شرح احوال قطب الدين شيرازي به قلم مؤلف است، عيناً نقل مي گردد.
مؤلف، يعني محمود بن مسعود کازروني در آغاز کتاب مي گويد:
"من از خانداني بودم که به صناعت پزشکي مشهور بودند و آنان با دم عيسايي و دست موسايي خود به علاج مردم و اصلاح مزاج آنان مي پرداختند. در آغاز جواني، به تحصيل اين فن و فراگيري مجمل و مفصل آن شايق شدم؛ شب بيداري را بر خود واجب و راحتي و خواب را بر خود حرام ساختم تا آنکه کتابهاي مختصر در پزشکي را فراگرفتم و درمانهاي متداول را مشاهده کردم و در همه مطالبي که به پزشکي وابسته است ممارست کردم و همه اين کوششها تحت ارشاد و راهنمايي پدرم ، امام همام ضياءالدين مسعود بن مصلح کازروني بود که در اين فن به اجماع اقران، بقراط زمان و جالينوس اوان خود بود. وقتي من در پزشکي به حدس صائب و نظر ثاقب در درمان بيماران مشهور شدم، پس از وفات پدرم - خدايش رحمت کناد - در مقام پزشک و چشم پزشک، در بيمارستان مظفري شيراز به خدمت پذيرفته شدم؛ در حالي که بيش از چهارده سال از عمر من نمي گذشت و مدت بيست سال به همان سمت باقي ماندم و براي آنکه به غايت قصوي و درجه عليا در اين فن برسم به خواندن کتاب کليات قانون ابن سينا نزد عم خود، سلطان حکيمان و پيشواي فاضلان کمال الدين ابوالخير بن مصلح کازروني، پرداختم و سپس، آن را نزد شمس الدين محمد بن احمد حکيم کيشي و شيخ شرف الدين زکي بوشکاني که هر دو مشهور به مهارت در تدريس اين کتاب بودند، ادامه دادم. از آن جا که اين کتاب از دشوارترين کتابهايي است که در اين فن نگاشته شده است و مشتمل بر لطايف حکمي و دقايق علمي و نکته هاي غريب و اسرار عجيب است، هيچ يک از مدرسان آن گونه که بايد از عهده تدريس و تفهيم کتاب برنمي آمدند و شرح هايي هم که بر کتاب نوشته شده بودند وافي و کافي براي رسيدن به مقصود نبودند؛ زيرا، شرح امام علامه فخرالدين محمد بن عمر رازي فقط جرح بعض بود، نه شرح کل و کساني هم که از او پيروي کرده و بر کتاب شرح نوشته بودند، همچون امام قطب الدين ابراهيم معري و افضل الدين محمد بن نامور خونجي و ربيع الدين عبدالعزيز بن عبدالواحد جيلي و نجم الدين ابوبکر بن محمد نخجواني، بر آنچه فخرالدين گفته بود چيزي نيفزوده بودند تا اينکه به جانب شهر دانش و کعبه حکمت و حضرت عليه بهيه قدسيه و درگاه سنّيه زکيه فيلسوف استادي نصيري (= خواجه نصيرالدين طوسي) روي آوردم که برخي از دشواريها را گشود و برخي ديگر، باز برجاي ماند؛ زيرا، احاطه به قواعد حکمت در شناخت اين کتاب کافي نيست، بلکه شخص بايد ممارست در قانون علاج در تعديل مزاج داشته باشد. سپس براي هدف خود، به خراسان و از آنجا به عراق عجم و عراق عرب و سپس به بلاد روم مسافرت کردم و با حکيمان اين شهرها و پزشکان اين بلاد بحثها و گفتگوها درباره دشواريهاي کتاب داشتم و آنچه را آنان مي دانستند فرا گرفتم؛ هر چند که در بلاد روم نادانسته هاي کتاب بيش از دانسته ها بود. ناچار، دست کمک به سلطان مصر، ملک منصور قلاون دراز کردم و در سال 681، نامه اي به او نوشتم که در اين باره مرا مدد رساند. در نتيجه، به سه شرح کامل از کليات قانون دست يافتم که نخستين، از فيلسوف محقق علاءالدين ابوالحسن علي بن ابي الحزم قرشي معروف به ابن نفيس و دومين، از طبيب کامل يعقوب بن اسحاق سامري متطبب و سومين، از طبيب حاذق ابوالفرج يعقوب بن اسحاق متطبب مسيحي معروف به ابن قف بود و نيز، به کتابهايي ديگر مربوط به قانون برخوردم از جمله، پاسخ هاي سامري به ايرادهاي طبيب فاضل نجم الدين ابن المفتاح بر برخي از مواضع کتاب و نيز، تنقيح القانون هبت الله ابن جميع يهودي معرّي که رد بر شيخ است و برخي از حواشي عراقيه که امين الدوله ابن تلميذ بر حواشي کتاب قانون نوشته است و نيز، کتاب امام عبداللطيف بن يوسف بغدادي که گفتار ابن جميع را در تنقيح القانون رد کرده است. هنگامي که اين شروح را بررسي و مطالعه کردم، حل بقيه کتاب بر من آسان شد، چنان که موضع اشکال و محل قيل و قال باقي نماند و اطمينان يافتم که منابعي را که گرد آورده ام نزد کسي ديگر در عالم يافت نمي شود. لذا، تصميم گرفتم که شرحي بر کتاب بنويسم که دشواريهاي کتاب را حل کند و نقاب از چهره معاني آن بگشايد و اعتراضات شارحان را پاسخ گويد و در اين شرح، لفظ متن را با شرح ممزوج ساختم تا آنکه اصل کتاب از زوايد و اضافات ممتاز باشد و گذشته از خلاصه شروحي که ياد شد، از اختيارات حاوي رازي که ابن تلميذ گرد آورده است و بستان الاطباء ابن مطران و فصول طبيه که از مجلس شيخ استفاده شده است و ثمارالمسائل الطبيه ابوالفرج عبدالله بن طيب و اجوبه المسائل که ابن بطلان در دعوه الاطباء آورده است و همچنين، از قراضه طبيعيات و نوادر المسائل و کتب جالينوس در تشريح و شرح ابن ابي صادق نيشابوري بر منافع الاعضاء جالينوس و خلق الانسان ابوسهل مسيحي استفاده کردم و اين کتاب را نزهه الحکماء و روضه الاطباء ناميدم که موسوم به التحفه السعديه است تا با اين اسم، تيمن و با اين رسم تفأل جسته باشم."
مؤلف کتاب، يعني قطب الدين شيرازي، تاريخ آغاز تأليف کتاب را سال ششصد و هشتاد و دو هجري قمري ذکر کرده است.