پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

به‌روز شده در: ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۰
آخرین لحظه های نبرد؛ اولین لحظه های اسارت
آخرین لحظه های نبرد؛ اولین لحظه های اسارت
خط بسیار ساکت بود و هیچ‌ آتشی حتی به صورت عادی هم از طرف عراقی‌ها به سمت این طرف شلیک نمی‌شد تا این‌که یک خمپاره به سمت نیروهای ما شلیک شد و چند نفر از نیروها مجروح شدند و یک ترکش ریز هم نصیب من شد ولی به خاطر شور و اشتیاق عملیات گفتم که مشکلی ندارم اما در قسمت سینه احساس سوزش می‌کردم.
نه از خودی خبری بود و نه از دشمن
به بهانه ۲۶ مرداد ماه سالروز بازگشت پیروزمندانه آزادگان سرافراز به میهن
نه از خودی خبری بود و نه از دشمن
تنم به لرزه افتاده بود؛ تشنه بودم، سخت تشنه. عطش بی تابم کرده بود، انگار دهانم را از کاه خشک مخلوط با پنبه پر کرده بودند! نیازمند قطره ای آب بودم تا زبان خشکیده در کامم را رطوبتی دوباره بخشد. با خود گفتم؛ ای کاش چند قدم آن سوتر بر زمین چکیده بودم، آنگاه می توانستم نیسان را یکجا سربکشم و یا چون قمقمه ای کوچک آن را ببلعم، اما امان از این رود که بی ما می رود.
مصاحبه با آزاده محمدمهدی محمدی
به مناسبت 26 مرداد سالروز بازگشت آزادگان:
مصاحبه با آزاده محمدمهدی محمدی
حدود یک سال مرا مفقود الاثر قلمداد کرده بودند و حتی برایم مراسم شهادت گرفته، شبه قبری نیز برایم ساخته بودند. محمدرضا در سال 65 مفقودالاثر و در سال 75 پیکر پاکش تفحص شد. در آن زمان تصمیم گرفته شد در همین قبر دفن شود. جالب این جاست که زمانی که برادرم این قبر را برای من در نظر گرفته بود لباس خود را درون قبر گذاشته بود که بعد از کندن قبر متوجه آن شدیم.