حجةالاسلام صادقي اردستاني در گفت و گو با قدس:
پس از معصومين(ع)، اگر چه تاريخ در بطن خود، شخصيتهاي ممتازي را سراغ دارد، ولي واقعيت اين است كه "سلمان فارسي" از جمله چهره هاي تابناكي است كه چون نگيني درخشان، در ميان چهره هاي ارزشمند تاريخي مي درخشد.
سخن گفتن از سلمان، در حقيقت سخن گفتن از شخصيتي است كه با پيمودن راهي پرتلاطم و مجاهدتي كم نظير خود را به مرحله اي از كمال و بالندگي رسانيد كه افتخاري چون "اهل بيت پيامبر بودن" را زيبنده نام و هويت خود ساخت.
روزنامه قدس، همزمان با سالروز رحلت آن حقيقت درخشان اسلام و ايران، گفتگويي را با حجةالاسلام والمسلمين احمد صادقي اردستاني انجام داده كه تقديمتان مي گردد.
حجةالاسلام اردستاني از مبارزان دوران ستمشاهي است كه بخشي از عمر خود را در زندانهاي رژيم شاه سپري كرده است، وي كه از سال 42 افتخار حضور و خدمت در بيت امام(ره) را داشته، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، در مسؤوليتهايي چون رياست دانشگاه تربيت معلم، رئيس دانشكده ادبيات و علوم انساني، و نيز معاونت فرهنگي دانشگاه آزاد اسلامي خدمت كرده است. از وي تاكنون بيش از 60 جلد كتاب در موضوعات مختلف به چاپ رسيده كه كتاب "سلمان فارسي استاندار مدائن"، از جمله آنهاست.
قراين نشان مي دهد كه بخشي از هويت و شخصيت خدامحور سلمان فارسي، قبل از تولد اسلام و در واقع پيش از درك فيض او از محضر رسول ا...(ص) شكل گرفته است. اگر مايليد، بحث را از همين نقطه آغاز كنيم...
دوراني كه سلمان - صحابي بزرگ رسول ا...(ص)- از ايران به سوي حجاز حركت مي كند و در مدينه به خدمت پيامبر اسلام(ص) مي رسد؛ دوراني بسيار پرتلاطم است. وي در ابتدا براي رسيدن به يكتاپرستي، از آييني كه قبل از اسلام در ايران وجود داشت فاصله گرفت و با راهنمايي چند كشيش مسيحي، به آيين مسيحيت وارد گرديد. چند سال در كليسا، عبادت خدا را انجام داد و مسايل توحيد و وحدانيت را آموخت. سلمان در آيين مسيحيت، مرحله به مرحله جلو رفت تا اينكه با شنيدن آوازه پيامبر(ص) و ظهور اسلام، بر اساس ويژگيهايي كه در مورد پيامبراسلام(ص) شنيده بود، خود را براي رسيدن به ايشان و درك حقايق الهي آماده نمود. در ارتباط با زندگي و زادگاه سلمان در ايران مي توان به همان تعبير معروف "ابن هشام" اشاره كرد كه مي گويد: "اصل سلمان از اصفهان و از قريه اي است كه اسم آن "جي" مي باشد." به هر حال، سلمان مسافرتها و كنكاشهاي خود را براي رسيدن به آيين حق آغاز مي كند. وي ابتدا در بخشهاي زيادي از ايران سياحت مي كند كه هم اينك آثاري از حضور او در مناطقي چون استان فارس، رامهرمز، دشت ارژن و بهبهان باقي است. در كازرون فارس هم چشمه اي به نام "سلمانيه" وجود دارد. پس از خروج از ايران است كه وي به كليساهاي شام راه پيدا مي كند. پس از مدتي به عراق امروز رفته و ظاهراً در سال اول هجرت، به شخصيتي مي رسد كه كشيشها و يا راهبان مسيحي، وعده ظهور او را به سلمان داده بودند. آنها آثار و علايمي را از چهره و شخصيت پيامبر(ص) براي سلمان بازگو كرده بودند كه وي در مدينه با تطبيق آن آثار، مقصود خود را شناخته و توسط پيامبر اكرم(ص) مسلمان مي شود.
تقرب خاص سلمان به پيامبر(ص) و نگاه رسول ا...(ص) به وي، از شخصيتي حكايت دارد كه شريعت نوپاي اسلام در آن روز، كمتر به خود ديده بود. وجوه گوناگون اين شخصيت ارزشمند را چگونه ترسيم مي كنيد؟
مهمترين فراز از زندگي سلمان فارسي، كه به او هويتي درخور تحسين داد، اين بود كه وي علاوه بر بحث اطاعت محض از رسول گرامي اسلام(ص) و آن روحيه عرفاني كه از قبل با سير و سلوك و تلاش در خود ايجاد كرده بود، به عقلانيت و حكمت بزرگي رسيده بود كه شخصيتي مثل امام صادق(ع)، از وي با عنوان "لقمان حكيم" ياد مي كنند. افكار بلند سلمان، از وي شخصيتي ممتاز و همه جانبه ساخته بود كه ما، در برخوردهاي مختلف اجتماعي، او را يك شخصيت والا و زمان شناس مي يابيم.
در واقع، شخصيت سلمان مرهون نوع تفكر اوست. او فردي يك بعدي نبود. ما در صدر اسلام داشتيم صحابه اي كه يك بعدي نگر بوده و يا در يك زمينه مشهور بودند. يكي قدري تند بود و فرياد مي زد و يكي در علم تبحر داشت و ديگري به احاديث مي پرداخت. در اين ميان، صحابيي كه همه جانبه نگر باشد، يعني خصوصيتي كه در مكتب پيغمبر به طور جامع يافت مي شود، صرفاً در رفتار و كردار سلمان مشاهده مي شود.
زماني كه بحث خلافت حضرت امير(ع) به وجود مي آيد، با استدلال، جبهه مخالف را محكوم مي كند كه خلاف وصيت پيغمبر(ص) عمل كرده اند. از حضور خود در كنار پيامبر(ص) و نظر آن بزرگوار درباره جانشيني خود سخن مي گويد. اين فرياد، يك جبهه گيري فرهنگي و توأم با استدلال است كه براي تبيين حقايق انجام مي دهد. در جايي كه سلمان بايد ابتكار و خلاقيت نظامي داشته باشد، باز هم او را مي بينيم كه بيكار ننشسته و جانانه وارد عمل مي شود. در جنگ طايف، دست به اختراع "منجنيق" مي زند و براي پيشرفت سپاه اسلام، چنين كار ارزشمندي را به يادگار مي گذارد. در جنگ خندق كه مدينه در محاصره قرار مي گيرد، باز هم سلمان را مي بينيم كه به غير از شمشير زدن، طرح حفر خندق را به عنوان يك ميراث نظامي و فرهنگي كه از ايران داشت، ارايه مي دهد. در آنجا هم كلنگ به دست مي گيرد تا ثابت كند وظيفه مسلمانان فقط دعا و ثنا نيست، عمل هم هست. در جايي ديگر، وقتي مي بيند توانايي خدمت در يك سمتي را دارد، پيشنهاد استانداري مداين را مي پذيرد و قبل از پذيرش اين مسؤوليت، خدمت اميرالمؤمنين علي(ع) مي رسد و پس از مشورت و اخذ اجازه، استانداري مداين را قبول مي كند. در زمان استانداري مداين هم بارها نوع رفتارش مورد اعتراض حكومت قرار مي گيرد، اما پاسخ سلمان اين است: "من به شيوه و سنت پيغمبر(ص) عمل مي كنم."
پيامبر(ص) در برخي روايات و به شيوه هاي گوناگون از صحابه گرانقدر خود ياد كرده اند. به نظر مي رسد نگاه مخصوص پيامبر(ص) به سلمان، در نوع بيانات ايشان هم نمود پيدا كرده است...
دقيقاً همين طور است.
برجسته ترين كلامي كه رسول گرامي اسلام(ص)، در مورد سلمان به كار برده، جمله معروف "سلمان منا اهل البيت" است. مي توان گفت كه اين گونه سخن گفتن از سوي پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص)، جز در مواردي كه براي اهل بيت(ع)، به كار برده اند؛ در ميان صحابه، منحصر به فرد است و پيامبر در مورد ساير صحابه، چنين تعبيري ندارند. عجيب اين است كه حضرت رسول(ص)، اين تعبير را درباره حضرت علي(ع) هم به كار برده اند: "علي مني و أنا من علي". علاوه بر حضرت امير(ع)، درباره حضرت زهرا(س) هم از همين تعبير استفاده شده است. پيامبر(ص) درباره حضرت زهرا(س) سخن ارزشمندي دارند كه مي فرمايند: "فاطمة مني" و يا "فاطمه بضعة مني" هر دوي اين عبارتها را منابع اهل سنت هم نقل كرده اند. با همين مضمون و با عبارت مشابه. در مورد حضرت سيدالشهداء(ع) هم وجود دارد. پيامبر(ص) درباره ايشان هم فرموده اند: "حسين مني و أنا من حسين".
وقتي تعابير پيامبر(ص) در مورد امام علي(ع)، حضرت زهرا(س) و ابي عبدا... الحسين(ع) را در كنار تعبير آن بزرگواران پيرامون سلمان فارسي قرار مي دهيم، به زيبايي و لطافت نگاه رسول ا...(ص) به سلمان پي مي بريم.
اين تعبير كه سلمان از اهل بيت ماست، در حقيقت يك تعبير بسيار با فضيلت، عميق، پربار و پرمعنايي است كه بار كلامي بالايي دارد و فرهنگ بسيار درخشاني را با خود حمل مي كند. در حقيقت، اين موضوع به تنهايي قابليت اين را دارد كه ملاك قضاوت و انديشه همگان، درباره سلمان فارسي، اين چهره تابناك اسلام و ايران قرار گيرد.
اگر قوميت گرايي و قوميت انديشي را به عنوان فاجعه فكري و فرهنگي آن عصر قلمداد كنيم؛ آيا اين تعبير پيامبر(ص) را مي توان پاسخي به آن انديشه نادرست، محسوب كرد؟
بله دقيقاً! البته در اين باره، عبارتها و روايتهاي متعددي در تاريخ آمده و يك فقره از روايتها اين است كه در مجلسي، سلمان خيلي مورد توجه حضرت رسول(ص) قرار داشته و در بالاي مجلس نشسته بود. صحابه ديگر هم پايين دست مجلس حضور داشتند. يكي از صحابه وارد شد و با لحن پرخاشگرانه اي فرياد زد: "اين غير عرب (سلمان) كيست كه به مدينه آمده و در صدر مجلس نشسته است؟" آمده است كه پيامبر(ص) از اين سخن ناراحت شدند و اين عبارت معروف "سلمان منا اهل البيت" را بر زبان مبارك جاري ساختند. اين سخن پيامبر(ص) كه در حقيقت از نگاه عميق ايشان به سلمان فارسي حكايت داشت، در پاسخ به برخورد نامناسب و غيراسلامي آن صحابي ايراد شد تا طرف مقابل و همه افراد را متوجه اين معنا كنند كه معياري كه اسلام دارد، اسلاميت، تقوا، فكر و انديشه، خرد و حكمتي است كه در شخصيتهايي مثل سلمان تجلي يافته بود. ناگفته نماند، خود سلمان نيز با آن شرح صدري كه داشت، اين ناملايمات و سختيها را از جانب افراد مختلفي تحمل مي كرد. متأسفانه بعضي ها در جلسات مي كوشيدند حتي با بعضي سخنان كنايه آميز، شخصيت سلمان را زير سؤال ببرند.
گاهي نزد او مطرح مي كردند كه هر كسي پدر خود را معرفي كند و بگويد پسر كيست. منظور آنها اين بود كه از پدر سلمان كه نامش "بدخشان" و قبل از آيين اسلام آتش پرست بود يادي كنند و به سلمان طعنه بزنند كه تو يك مجوس زاده هستي. البته، سلمان هم در برابر تحقيرهاي آنها مقاومت داشت و در پاسخشان مي گفت كه من سلمان، فرزند اسلام هستم. اين، جواب قانع كننده و قاطعي بود كه جايي براي حرف باقي نمي گذاشت. اين رفتار سلمان به عنوان يك اسوه و نماد در جامعه اي كه دچار رسوب جاهليت بود، در حقيقت تفسير زيبايي بود از جمله "منااهل البيت"؛ يعني سلمان با فضايل و كمال خود عملاً به اين سخن ارزشمند پيامبر(ص) عينيت مي بخشيد. البته، از قراين تاريخي چنين بر مي آيد كه مسأله قوميت و طايفه گرايي به عنوان يك رسوب فكري جاهلي، تا زمان امام باقر(ع) هم در بين صحابه و گاهي در بين مغرضان، در مورد سلمان فارسي ادامه داشته است. زيرا داريم كه امام باقر(ع) هم در پاسخ به اين فكر و فرهنگ غلطي كه در مورد سلمان مطرح مي شد، فرموده اند: "خداوند سلمان را پس از آنكه دوران مجوسيت را گذرانده بود، علوي قرار داد و او را قريشي قرار داد، بعد از اينكه فارسي بود، و درود خداوند بر او باد..."
پس مي بينيم كه اين مشكل تا زمان امام باقر(ع) هم وجود داشته و آن حضرت از سلمان با چنين تعابيري ياد مي كنند.
ساده زيستي سلمان در مسند يك مسؤول حكومتي، مي تواند الگوي بسيار مناسبي براي مديران امروزي تلقي گردد. نظر به اين ويژگي ممتاز ايشان، چه توصيه اي به مسؤولان جامعه ارائه مي كنيد؟
بايد اذعان كرد، اوج كار يا رسالت ايشان، در ساده زيستي خلاصه مي گردد. چنانكه همه نوشته اند، وقتي مسؤوليت استانداري مداين را مي پذيرد، خيلي عادي از مدينه به طرف اين شهر حركت مي كند. مداين در 16 كيلومتري بغداد واقع شده و اين نشان مي دهد كه سلمان اين مسير طولاني را به تنهايي و با يك مركب ساده طي مي كند. وقتي به شهر مي رسد، اول او را نمي شناسند؛ زيرا به جاي استانداري، خانه ساده اي را براي اقامت انتخاب مي كند. بعدهاست كه مردم و مسؤول شهر، از ظواهر مي فهمند او استاندار مداين است. اين ساده زيستي سلمان و نحوه ورود او به مداين و اينكه بدون ايجاد تكلف و تشريفات كار خود را شروع مي كند، در حقيقت يك فراز بسيار مهم و آرمانگرايانه است كه تأثير مثبتي بر مردم داشت و مقام وي را در نزد مردم بالاتر مي برد. نوشته اند كه در ايام مسؤوليت او در مداين، سيلي آمد و مردم را به آشفتگي و اضطراب و دغدغه انداخت. اين نگراني فراگير شده بود كه سيل، زندگي آنان را خواهد برد. سلمان هر چند استاندار بود، ولي تمامي اثاثيه زندگي اش به يك قرآن، قلم و دوات و يك پوسته كه روي آن مي نشست، خلاصه مي شد. وي در اينجا با يك اقدام حكمت آميز، اين مقدار اثاثيه خود را برداشته و بر روي تپه اي ايستاد و گفت: "افراد سبكبال، اين گونه خود را نجات مي دهند". اين اقدام سلمان در حقيقت درسي بود هم براي ساده زيستي در دنيا و هم دانستن اين موضوع كه همگان بايد در قيامت هم سبكبار باشند تا از وضعيت سخت آن روز خود را برهانند. ساده زيستي در همه ابعاد زندگي سلمان، نمود و ظهور داشت و اين را پيامبر گرامي اسلام(ص) و از حضرت اميرالمؤمنين(ع) آموخته بود.
قدس شماره 5233