|
« زمانی که در پایگاه بودیم روزی فرماندهی پایگاه نیروها را احضار کرد و گفت عملیاتی غیرمنتظرهی با اهمیت پیش آمده و تنها را پیروزی عملیات این است که تعدادی داوطلبانه از میان مین گذشته و با ایثار جان خود راه عبوری برای رزمندگان باز نمایند. این جاست که انسان بر سر دو راهی قرار می گیرد، دنیا را انتخاب کند یا خدا را و محمد از مدت ها قبل راه پیوستن به خدا را انتخاب کرده بود. محمد داوطلب عبور از میدان مین شد و تنها از فرمانده اش تقاضای فرصت کمی برای غسل شهادت نمود و پس از آن با چشمی گریان که حاکی از اشیاق فراوان از نزدیکی لحظهی پیوستن به معشوق بود نزد من آمد و گفت ما هم دیگر رفتنی شدیم، اگر خدا ما را پذیرد برای من از همهی دوستان و اشنایان و همچنین پدر و مادر عزیزم حلالیت بطلب و دعا کنند که خدا شهادت مرا قبول کند و سپس در حالی که زیر لب میگفت اللهم لبیک ، اللهم لبیک به فرمان خمینی برای حفظ اسلام غسل شهادت می کنم به سوی جمع داوطلبان شهادت روان شد و در مقابل دیدگان بهت زدهی من از در پایگاه خارج شدند. پس از مدتی فهمیدم که فرماندهی پایگاه این عمل را به عنوان آزمایشی برای سنجش توان روحی و رزمی نیروهای مستقر در پایگاه انجام داده بود ولی در همین آزمایش عظمت قوت ایمان و از خود گذشتگی محمد و سایر رزمندگان همراه او برایم روشن شد.