|
یکی از همرزمانش تعریف می کند که : « در نزدیکی های غروب یکی از روزهای جنگ ، بچه ها دور هم جمع شده بودند و تعریف می کردند و چای می خوردند ، شهید علی بازیار هم کنار آن ها نشست و مشغول تعریف شدند که یکی از دوستان چنین گفت : علی آقا ! این رفیق ما ( و اشاره کرد به یکی از هم رزمانش ) کرامات زیادی داره ، مثلا یکیش اینه که چشماش در حالت عادی سالمه ولی وقتی می خواهد آر پی جی بزنه چند صد متر اون ورتر می زنه . شهید علی بازیار یک دفعه به شدت ناراحت شد ، چای را روی زمین ریخت و با ناراحتی رفت . وقتی بچه ها علت کار شهید بازیار را جویا شدند چنین گفت :
« لا یسخر قوم من قوم عسی ان یکون خیرا منکم »