|
مادر شهيد : زمانی که به استخدام سپاه در آمده بود از طرف بنیاد پانزده خرداد حواله کولر به ایشان دادند که او قبول نکرد و وقتی من از دوستان او شنیدم و به او اعتراض کردم گفت : ما که در منزل پنکه داریم همین کافی است بگذار تا بدهند به آنها که پنکه هم ندارند . یک بار هم به او حواله کپسول گاز دادند که باز هم قبول نکرد و گفت : ما در منزل یک کپسول داریم همین کافی است ، از ما نیاز مند تر هستند .
در زمان کودکی تحمل او برای درد و ناراحتی کم بود ولی با شروع جنگ در حالی که 14 سال بیشتر نداشت اصرار داشت به جبهه برود . وقتی به او گفتم : علی نظر تو که طاقت نیش زنبور را نداری چگونه می توانی در زیر رگبار گلوله دشمن طاقت بیاوری در جوابم گفت : چون اینجا از نیش زدن زنبور فقط درد نصیبم می شود ولی در جبهه هدف داریم و با داشتن انگیزه و هدف تحمل درد آسان می شود .
زمانی که شهید از جبهه بر می گشت به پایگاه مقاومت بسیج می رفت و تا پاسی از شب به نگهبانی در محل می پرداخت . یک روز پدرش به او گفت : علی نظر تو که در جبهه استراحت نداری ، حداقل در اینجا شب ها استراحت کن ، در جواب پدرش گفت : پدر جان ما چه در جبهه و چه پشت جبهه باید همیشه آماده باشیم .
شب هایی که شهید در مرخصی بود چون تا دیروقت در پایگاه مقاومت بود من برایش رختخواب پهن می کردیم و می خوابیدیم . صبح که بیدار می شدیم می دیدیم که رختخواب علی نظر در یک گوشه و خود او در گوشه ای دیگر روی یک تکه حصیر یا موکت خوابیده است و وقتی که به او اعتراض می کردیم می گفت : مادر اگر ما در اینجا در آسایش باشیم تحمل جبهه و میدان جنگ برایمان مشکل خواهد بود