پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

شخصيت ها / شهدا / اصغر سلیمانی / متن / خاطرات خانواده / ژیان را بفروشید و با پول آن به رزمندگان خرما بدهید

خاطره ای از همسر شهید باقر سلیمانی : من هر چه از خوبی و ساده زیستی و متدین بودن او بگویم هنوز کم گفته ام ، زبان من قادر به گفتن این همه صفات خوب و پسندیده نیست . من و کلیه بچه ها هیچ وقت نمی توانیم صفات در کل شخصیت شهیدان را وصف کنیم . آنها قابل وصف نیستند . در جبهه نیروی کمکی می خواستند . او هم دبیر ود و درگیر تدریس و مدرسه بود . روزی که به خانه آمد تصمیم گرفته بود که به جبهه و به کمک بسیجیان برود . با من مشورت کرد من هم مقابلش نایستادم ، در حالی که باردار بودم تکلیف را به خود او واگذار کردم او هم جمله ای جواب داد و گفت : من از خود شرمنده می شوم که در جبهه نیاز به نیرو باشد و من در اینجا بمانم .

اداره آموزش پرورش به او اجازه نمی داد ، او با زحمت و تلاش بسیار اجازه را گرفت و برای 45 روز به جبهه رفت . وقتی که رفت بعد از گذر 45 روز به خانه آمد و گفت : من دیگر آنجا ماندگار شدم ، الآن هم برای مرخصی اینجا آمده ام . یک شب ماند که فردای آن روز به او خبر رسید که در آستانه حمله بیت المقدس بودند . او هم گفت : می خواهم بروم . در حالی که دندانهایش به شدت درد می کرد . عصر آن روز راهی جبهه شد من به او گفتم پس من با این بچه ها چکار کنم . جواب داد : اول خدا بعد هم به امام زمان هردوی شما را می سپارم ، چون می دانم جبهه به من احتیاج دارد ، باید بروم و رفت نام تیپ او ، تیپ المهدی بود که او فرمانده دسته و آر پی جی زن بود .

در حمله بیت المقدس ، که آغاز این حمله در 10 اردیبهشت 61 بود . او درروز 11 اردیبهشت در جبهه فکه زخمی می شود (از ناحیه شکم) که ما جند روز بعد خبردار شدیم و تا الآن مفقود الاثر می باشد و هیچگونه خبری از او نداریم .

در اوابل جنگ بود هنوز بسیج وارد جنگ نشده بود بنی صدر رئیس جمهور بود اعلام کردند که افرادی که خدمت سربازی را در سال 1356 تمام کرده اند به جبهه بیایند با اینکه شهید عزیز خدمت سربازی را سپاه ترویج بود و نباید به جبهه می رفت ولی رفت و تشکیل پرونده داد و مدت شش ماه در جبهه های جنوب مانند خونین شهر و ملیحان و اطراف آبادان و اهواز در جنگ شرکت کرد و تا آخرین روز سقوط خرمشهر در نبرد تن به تن با عراقیها شرکت داشت و چندین عراقی را به هلاکت رساند و بعد از شش ماه به خشت باز گشت .

در زمان شهید حاج شیخ محمد روحانی نژاد یکی از اعضای فعال انجمن اسلامی مرکزی خشت شد و نائب رئیس آن انجمن شد . پیشنهاد بخشداری و معاونت آموزش و پرورش منطقه را به او دادند ، ولی نپذیرفت و دوباره در تاریخ 3/1/1361 در آغاز عملیات فتح المبین به همراهی گروهی از بسجیان به جبهه اعزام شد و در عملیات فتح المبین و بیت المقدس شرکت کرد .

وقتی می خواست به جبهه برود یک ماشین ژیانی داشت که سفارش کرد که در صورت شهادت ژیان را بفروشد و با پول آن خرما بخرید و به رزمندگان اسلام بدهید که البته درآن نوبت اعزام به جبهه در سال 61 شهادت نصیبش نشد .

[بازگشت]