|
آخرين بار که به جزيره مجنون ميرفتيم نزديک ظهر بود، براي مدت کوتاهي در جفير مانديم تا مشکل ورود به جزيره برايمان حل شود. به همراه بچهها در سايه مينيبوس دراز کشيديم. از احد پرسيدم هوا چطور است؟ و او با متانت هميشگياش پاسخ داد:« خنکتر از جهنم» با شنيدن اين سخن به فکر فرو رفتم. و چند بار اين جمله را تکرار کردم. احد قصد داشت به من چيزي بگويد شايد ميدانست که رفتني است. اما من اين جمله را فراموش کردم تا او به سوي بيکران ابديت پرواز نمود و تازه آن زمان فهميدم، خنکتر از جهنم به چه معناست.