|
همت سهراب پور : بررسي زندگي سلمان فارسي و معرفي شخصيت حق طلبانه اش و نيز تلاش هاي وي در راه كشف حقيقت قبل از بعثت پيامبر ( ص) و جريان تشرفش به اسلام و همچنين خدمات ارزنده وي در دوران شكوفايي آخرين آيين الهي و حاكميتش در مداين و تبيين سيره اخلاقي، اجتماعي و سياسي و نيز فضايل معنوي آن صحابي بزرگ، كتابي مستقل مي طلبد و در طاقت يك مقاله نيست . از اين رو بر آن شديم تا در اين نوشتار فهرست وار تنها به بخشي از شخصيت سلمان فارسي يعني « مقامات معنوي » او بپردازيم.
علم دين شناسي
در ميان اصحاب پيامبر كسي در علم و دانش دين به پاي سلمان فارسي نرسيده است . او قبل از اسلام ملازم بزرگان و رهبران مسيحيت بود و براي كسب دانش از آن ها سفرهايي به شام، عراق و روم كرده بود و بعد از اسلام آوردن، از ياران ويژه پيامبر( ص) بود و از محضر آن بزرگوار كسب فيض نموده و با معرف اسلامي آشنا شد . اين كه در روايات معصومين از سلمان به عنوان لقمان حكيم ياد شده، وسعت دانش او را مي رساند. امام صادق(ع) مي فرمايد:« در اسلام مردي كه فقيه تر از همه مردم باشد همچون سلمان آفريده نشده است » و در حديثي از پيامبر ( ص) وارد شده كه « سلمان درياي بي پايان دانش است سلمان به دانش اول و آخر مخصوص شده است و او چشمه گوارا و لبريز از حكمت است »
ولايت پذيري
سلمان در قسمتي از خطبه اي كه پيرامون ولايت دارد، مي فرمايد:« اي مردم هرگاه فتنه ها را ديديد كه همچون پاره هاي ظلمت در شب تار به سراغ شما مي آيد و قصد نابوديتان را دارد و حتي تكسواران و سخنوران و پيشگامان را هم از آن ايمني نيست، پس ملازم « آل محمد » باشيد كه آنان قافله سالاران بهشتند و پيوسته ملازم علي ( ع) باشيد. به خدا سوگند ما در زمان پيامبر (ص) بر او به عنوان « ولايت » سلام داديم »
زهد و ساده زيستي
اصل ساده زيستي و غرق نشدن در مظاهر ماديات، اصلي است نوراني و سازنده كه باعث مي شود مرغ روح انسان به حركت در آيد و در وادي قرب و كمال پرواز كند . هيچكس بدون رعايت اين اصل اساسي نمي تواند به هدف آفرينش دست يابد . سلمان فارسي از جمله شخصيتهايي بوده كه اين ارزش والا را در اوج آن داشته است . او هيچگاه دل به زخارف عالم ماده نبست و جان خويش را به وابستگي دنيا آلوده نكرد، در نتيجه رسيد به آن جا كه بايد برسد . زهد و ساده زيستي سلمان هميشه زبانزد خاص و عام بوده و هست . انتخاب وي به عنوان حاكم مداين ذره اي در ساده زيستي او تاثيري نگذاشت . داستانهاي گوناگوني از ساده زيستي سلمان نقل شده كه به يكي از آنها اشاره مي شود:
دو نفر از دوستان سلمان به خانه او رفتند . او براي پذيرايي مقداري نان و نمك بر سر سفره گذاشت، يكي از دو نفر گفت : اگر با اين نمك قدري سبزي هم بود، بهتر مي شد . سلمان آفتابه خود را گرو گذاشت و مقداري سبزي خريد. پس از صرف غذا، آن مهمان در مقام شكر خدا، گفت : خدا را حمد مي كنم كه ما را به آن چه داده، قانع گردانيده است . سلمان گفت : اگر قانع بودي آفتابه من به گرو نمي رفت.
آگاهي از اسرار
از مقامات عرفاني و معنوي سلمان فارسي اين بود كه از حقايق و اسرار آگاهي داشت و از علوم اشراقي و لدني برخوردار بود و قلب و جانش فرودگاه الهامات رباني قرار گرفته بود و از اسراري مطلع بود كه ديگران از آن بهره نداشتند و يا كمتر داشتند و اين نبود مگر به خاطر لطافت روح سلمان . زيرا روح هر چه لطيف تر باشد قدرت گيرندگي او در معارف و اسرار الهي بيشتر مي شود . سلمان خود در يكي از سخنانش از مقام اشراقي و لدني خود چنين پرده بر مي دارد : « اي مردم ! اگر من از آن چه ميدانستم شما را مطلع مي كردم، مي گفتيد سلمان ديوانه است يا بر كسي كه سلمان را بكشد ميفرستاديد. »
كرامات
از سلمان فارسي كراماتي به شكل هاي مختلف نقل شده كه بيانگر درجه قرب و مقام معنوياش در نزد خدا مي باشد. اين كرامات گاهي به شكل پيشگويي از حوادث آينده يا استجابت دعا و يا بروز كارهاي اعجازگونه است، كه همگي نشان دهنده مقام عرفاني آن صحابي بزرگ مي باشد. در اين جا به يكي از اين كرامات بسنده مي كنيم: « روزي سلمان بر جماعتي از يهود مي گذشت، آنان او را گرفتند و با شلاق به جانش افتادند و بسيار زدند . سلمان در مقابل اصرار آنان كه مي گفتند : از خدايت بخواه تا تو را از دست ما نجات دهد، فقط از خداوند اين را مي خواست كه ” خدايا بر بلا صابرم گردان “ . گفتند پس دعا كن كه خدا بر ما عذاب نازل كند . سلمان دعا نكرد و گفت : شايد در ميان شما كسي باشد كه بعداً مسلمان شود. گفتند: پس دعا كن عذاب بر كساني نازل شود كه قابل هدايت نيستند . سلمان از خداوند عذابشان را طليبد . ناگهان تازيانه شان افعي شد و آنان را بلعيد . پيامبر( ص) بعد از آگاهي از اين ماجرا، خطاب به سلمان فرمود : « تو از برادران ديني خاص ما هستي . تو محبوب فرشتگان مقربي، فضيلت تو در ملكوت آسمان ها و نزد عرشيان روشن تر از خورشيد در روز روشن و صاف است .»
پی نوشت :
تنقيح المقال ، ج 2 ، ص 47
بحارالانوار ، ج 22 ، ص 347
رجال كشي، ص 20
شرح نهج البلاغه ، ابن ابيالحديد ، ج 3
رجال كشي ، ص 20
بحار الانوار ، ج 22 ، ص372