پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

شخصيت ها / شهدا / محسن خسروی / متن / خاطرات خانواده / او اين گونه بود
مصطفي خسروي :
* هميشه و همه وقت در سلام كردن سبقت مي گرفت ، هميشه ايشان ما را با سلام هاي خود ، ما را  غافلگير مي كرد و حتي يكبار نشد كه ما از او سبقت بگيريم .

* بسيار مهماندوست بود ، ديرتر از همه سر سفره مي آمد و پيش از همه دست از غذا مي كشيد ؛ بسيار كم غذا مي خورد و همه حال در روزهاي دوشنبه و جمعه روزه بودند و حتي مي توانم بگويم هفته اي 4 يا 5 روز روزه مي گرفتند .

* ادب بسيار زيادي داشت ، زماني كه با پدر و مادر در يك مجلس بودند براي يكبار هم نديدم در حضور آن ها خوابيده باشد و يا حتي پاهايش را دراز كرده باشد ، هميشه در برابر بزرگتر و پدر و مادرم حالت دوزانو و با كمال ادب و احترام مي نشست. چنان جذبه اي داشت كه حمزه با آن همه جسارت و شجاعت در برابرش خاضع و فروتن بود .

* در گردان بدترين پوتين و لباس و اوركت را مي پوشيد و مي گفت : بهترين لباس را نيروهاي بسيج بايد بپوشند . يك روز با پول شخصي خودمان از اهواز سبزي گرفتيم كه همراه با كنسرو در گردان بخوريم ، ايشان سوال كردند كه آيا بچه هاي گردان هم سبزي دارند . وقتي فهميد كه ديگر رزمنده ها  سبزي ندارند از خوردن آن امتناع كرد . مي گفت : من به عنوان فرمانده گردان سبزي بخورم اما نيروهاي بسيج نخورند ؟! فرمانده اي دلسوز براي بيت المال بود

*مسجدي مخروبه در محله مان بود كه با جمع آوري پول و حتي كارگري خودش آن را آباد كرد و  نماز جماعت و كلاس قرآن براي نوجوانان محله در آن برقرار نمود .

* عبدالخالق از اهواز زنگ زده بود و به او گفته بود كه آماده باشيد تا پيكر مطهر حمزه را بياوريم . برادرانش را خبر كرد و حمزه را با آمبولانس به سردخانه ي بهشت زهرا منتقل كردند . قرار بود فردايش حمزه تشييع شود . رو به همسنگرها كرد و از آنها خواست تا حمزه را با او و برادرانش تنها بگذارند و سپس شروع به خواندن سوره واقعه و زيارت عاشورا كرد و دوستان هم همه از بيرون گريه كنان و بر سر زنان بودند . سر حمزه را در آغوش گرفت و گفت : " داداش حمزه ! هيچ كس باطن كس دسگر را نمي داند و همه ظاهر من گنهكار را مي بينند ، تو از من سبقت گرفتي ؛غبطه مي خورم كه تو چه كردي اي حر !
 
[بازگشت]