|
وي در سال 1333 ه.ش در ميان هاله اي ازصفا و سادگي در روستاي مهرنجان چشم به جهان گشود . دوران كودكي اش در دل طبيعت به چوپاني گوسفندان خانواده گذشت و بوي دل انگيز پونه هاي وحشي ، وجودش را از عشق و محبت و صداقت پر ساختند. شش ساله بود كه به مدرسه قدم گذاشت و پس از به پايان رساندن تحصيلات دوره راهنمايي به كار و اشتغال روي آورد و همدوش پدر به معاش پرداخت.
دوران خدمت سربازي، فرصتي بود تا علي پناه به انقلابيون علاقه مند شود و به خواندن كتاب هاي مذهبي و افزايش اطلاعات خود رغبت نشان دهد و رساله ي عمليه امام راحل (ره) را به عنوان يگانه مرجع تقليد خويش تهيه نموده تا به فتاواي آن عمل كند .
با اوج گيري تظاهرات مردمي ، علي پناه و دوستان پرشور او از روستا حركت كرده . براي شركت در راهپيمايي ها به كازرون مي آمدند . واقعه 17 شهريور تهران ، تاثير عميقي بر روح و جان علي پناه گذاشت. مدام از اين جنايت شوم در خود مي پيچيد و در براب پرسش اطرافيان كه مي گفتند : " شهداي 17 شهريور چه ارتباطي با تو دارد ؟ " مي گفت : "آن ها همه خواهران و برادران ديني ما بودند و داغ شهادت آنها چون تيري قلبم را پاره پاره كرده است."
روز سوم آذرماه 1357 وقتي كه مردم خشمگين و تظاهر كننده ي روستاهاي همجوار خود را به مهرنجان رساندند، علي پناه به همراه مردم به استقبال آنان شتافته و همگي با صفوف متحد و سردادن شعار "مرگ بر شاه " و "درود بر خميني" راه كازرون را در پيش گرفتند ، اما هنوز مسافتي از راه را طي نكرده بودند كه با هجوم وحشيانه ي عمال رژيم ستمشاهي روبرو شدند و مزدوران با گشودن آتش و تيراندازي به روي مردم ، مقاومت آن ها را در هم ريختند . در همين هنگام ، دلاورمردي به نام "ابراهيم قايدي " با پرتاب سنگ به مزدوران رژيم حمله كرد و مردم نيز به ياري او شتافتند . در اوج تيراندازي ، ابراهيم قايدي به شهادت رسيد و به دنبال آن علي پناه نيز به شدت مجروح شد و سرانجام پس از مدتي بستري شدن در تاريخ 24 آذر ماه سال 1357 به كاروان شهيدان عاشورايي پيوست.