|
به ما گفتند که سردار و همرزمانش در این خطه
افتخارآفرینیهایی داشتند ، آنان عشق و ایثار را در هم آمیختند تا صحنه هایی از
عشقبازی و رسیدن به وصال محبوب را تجربه کنند.به ما گفتند که سردار در همین نقطه و
پس از ساعتها مبارزه و دفاع ، با تیر مستقیم بعثیها که به گردنش اصابت کرد مجروح
شد .آتش دشمن سنگین بود و پیوسته خطر در کمین . دیدن این همه عشقبازی از رزمندگان
به خطرش می ارزید.با این همه دل در گرو سردار داشتیم و می خواستیم که هر چه زودتر
اورا ببینیم و به او دست مریضا بگوییم ، به او بگوییم که رفتیم و از نزدیک فتوحاتت
را دیدیم ، به او بگوییم که به او افتخار می کنیم ، به او بگوییم که راه تو راه
حسین است ، پس در این راه محکم باش و محکمتر از گذشته برگرد و یارو یاور رزمندگان
باش. بازگشتیم، سراغ مجروحین عملیات را گرفتیم گفتند آنان را به بیمارستان اندیمشک
منتقل كرده اند. رفتیم بیمارستان اندیمشک. یک خواهر پرستاری لیست را نگاه کرد و
گفت شما چکاره شان هستید گفتم برادرش ، گفت ایشان را به عقب فرستاده اند و نمی
دانم کجا.