|
فضل ا... نوذري: شهيد احمد رضواني يك چهره نوراني داشت و بچه اي دوست داشتني بود و به معناي تمام كلمه استاد اخلاق بود. خصوصيات اخلاقي خود احمد و آن متشرع بودنش در كنار مربي آموزشي بودن ايشان كه تسلط ايشان بر مسايل نظامي را به همراه داشت و سبب شد ما هم به خاطر رفاقتي كه با شهيد سرافراز داشتيم ايشان را به عنوان معاون گردان معرفي كنيم. شهيد سرافراز فرمانده گردان كميل بود اصغر ماهوتي هم از بچه هاي ني ريز است كه ايشان جانشين آقاي سرافراز بود و آن مقطعي كه ما در گردان كميل بوديم مسئوليتي نداشتيم ولي براي ما احترام قائل بودند و فرقي بين ما و آقاي ماهوتي نمي گذاشتند آقاي رضواني هم كه آمد شد سه يا چهار جانشين يا معاون گردان كه مرسوم نبود.
مدتي بعد يك گروهان از بچه هاي گردان فجر را به تيپ 55 هوابرد انتقال داده بودند كه در شرق دجله مستقر شدند و من هم به واسطه اين ها هم به يگان دريايي كمك مي دادم و هم سمت اين ها به همين دليل يك فاصله اي بين ما و اين بزرگوار افتاد و ايشان به عنوان معاون گردان انتخاب شدند.
يك بار در شرق دجله ايشان عنوان مي كرد كه مي خواهم شهيد بشوم و پس از شهادت به تبعيت از امام حسين(ع) سر به تنم نباشد و همين هم نصيبشان شد بعد از اين كه شهيد شدند چون تازه آمده بودند شايد 2 يا 3 ماهي بيشتر در كميل نبودند كه شهيد شدند.
البته خود ويژگي هاي فردي شهيد رضواني يه نحوي بود كه هركس در برخورد اول ايشان را مي ديد شيفته وجودش مي شد. در آن زمان بعضي ها اهل شوخي و خنده و ... بودند و بعضي ها هم مثل شهيد رضواني، شهيد باقري، شهيد خسروي و ... يك قشري بودند كه با هم رفيق بودند و هميشه هم متدين بودند بلكه متدين متشرع بودند و در اين وادي سير مي كردند. از طرف ديگر اخلاق و كرامت نفس احمد چهره اي از ايشان ساخته بود كه بين بچه ها از شاخص ترين ها بودند و از بعد عقيدتي قوي بودند به همين دليل شهيد سرافراز كه فرمانده گردان بود زماني كه احمد با گلوله تانك در شرق دجله شهيد شد آنقدر جذب ايشان شده بود كه با رنويي كه داشت با هم به كازرون آمديم و جنازه را آورديم.