|
قدرت الله جوکاری : در سال 64 سیاست کلی جنگ با پیامی که حضرت امام ابلاغ کرده بودند این بود که جنگ باید با پیروزی به اتمام برسد . بر همین اساس در سال 64 چند فراخوان بزرگ با عنوان " لبیک یا خمینی " برگزار شد و روال آن این گونه بود که شهرستان هایی که بضاعت داشتند تیپ و مراکز استان ها هم لشکر تشکیل می دادند که فرمانده لشکر ما آقای بخرد بود و در کازرون که تیپ ذوالفقار راه اندازی شده بود فرمانده تیپ هم آقای اسدزاده بودند منتهی این تیپ ذوالفقار حالت پشتیبانی داشت که شهید رضوانی هم فرمانده ی یکی از گردان های این تیپ بود و من یادم است که هر وقت می خواستیم ایشان را ببینیم در مقر گردان ملاقاتشان می کردیم. ایشان با این که دیر به سپاه آمده بود ولی در همان عملیات با این که در تیپ پشتیبانی بودند شهید شدند یعنی این قدر ایشان آماده بودند در حالی که خیلی های دیگر مثل من که خیلی بیشتر در خط مقدم بودیم، شهید نشدیم .
البته من خیلی با ایشان مأنوس نبودم منتهی شهید از نظر معنوی به شکلی بودند که به نظر می آمد که خیلی خلوت باید داشته باشند، خلوت هایی که کسی از آن ها خبر نداشت و جالب این جا بود که ایشان به نحوی با خوشرویی در جمع حضور پیدا می کردند که این حالتشان نمود نداشته باشد و ریاکاری نباشد.
یادم هست یک زمانی تعدادی از دوستان پاسدار ما به علت گرفتاری هایی که داشتند و از سوی خانواده تحت فشار بودند از سپاه خارج می شدند و من هم با این که جزء کسانی بودم که معمولا آمادگی ایثارگری داشتند ولی این خارج شدن بچه ها از سپاه به شدت در روحیه ام اثر می گذاشت. روزی شهید محسن خسروی و شهید احمد رضوانی – که خیلی این دو شهید بزرگوار به هم نزدیک بودند – را در سپاه کازرون دیدم . رو به آن ها کرده و با ناراحتی گفتم : فلانی ها این جا چه خبره ؟ چرا بچه ها دارند یکی یکی میروند ؟ ایشان یک دقیقه ای سکوت کردند و بعد گفتند : " چه میگی آقای جوکار ؟ ما این لباس کفنمان است! " من هم این جمله را که شنیدم راستش را بخواهید از رو رفتم و دیگر هیچ وقت از این حرف ها نزدم .
از نظر مطالعاتی هم ایشان یکی از کسانی بود که واقعا وقتش به بطالت نمی گذشت و خیلی مطالعه می کرد و از آن جا که ایشان دارای این خصوصیت و بینش بالای سیاسی بودند مسوول آموزش عقیدتی – سیاسی سپاه شدند .