شخصيت ها / شهدا / حاج کاظم حسینعلی پور / متن / خاطرات دوستان / پول تلفن
مهدی تقی نژاد: با عبدالرضا صفایی جلو انجمن اسلامی دانش آموزان تو فلکه استکان- نعلیکی ایستاده بودیم. بعداز ظهر بود اما دقیق یادم نمیآید چه سالی بود. شاید سال 61 یا 62 بود. با موتور تریل آمد. پس از سلام و احوالپرسی و کمی گفتوگو گفت عازم سفر خانه خدا هستم، آمدهام خداحافظی کنم. بعد از از جیبش 50 تومن در آورد و به عبدالرضا داد و گفت این هم باشه به حساب انجمن. اگه دینی گردنم باشه، تلفنی زده باشم و یا چیز دیگری. گفتم این پول از تلفن چند ماه انجمن هم بیشتر است. آن موقع هزینه هر تلفن 2 ریال میشد تازه تلفن انجمن قلک داشت و اول باید پول به قلک میانداختی و بعد صحبت میکردی. ضمن اینکه بچه ها شبانه روز به صورت رایگان کار میکردند. گفت باشه نمیخوام چیزی گردنم باشه. گفتم اگه تلفن هم زده باشی اینقدر نميشه. شما که انجمن هم زیاد نمیآمدی که اینقدر تلفن زده باشی. پول را داد و رفت.
حاج کاظم حسینعلیپور نمیخواست موقع رفتن دینی گردنش باشه. حتی اگه این دین پول تلفن انجمنی باشه که در اون فعالیت میکرده.