پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

شخصيت ها / شهدا / عبدالحسین رجایی / متن / خاطرات دوستان / ماجراجوی نوجوان

دکتر کاظم پدیدار: نوجوانی 15 ساله بود که در عملیات طریق القدس به ما ملحق شد. مدتی که بعد از عملیات مشغول تثبیت خط پرداخته بودیم، او را نوجوانی جسور، بی باک، چالاک، خنده رو و از همه مهمتر ماجراجو دیدیم. با اینکه از نظر سنی را دیدیم. با رفتارش، با اخلاقش، با زکاوتش و با درایتش به سرعت توانست جای پای محکمی برای خود در جبهه ها باز کند و در قلب رزمندگان برای خود جایی باز کند که عليرغم اينكه سالها از شهادتش می گذرد، هر وقت با دوستان از او صحبت به میان می آید، بی درنگ بیاد شیرین کاریهای او در جبهه می افتیم و آه عمیقی از ته دل می کشیم که چرا او را بهتر و بیشتر نشناختیم. و از فیض وجود او بهره بيشتر نبردیم.

یادم می آید در سال 60 در جبهه سوسنگرد،بر اثر کنجکاوی که داشت در محلی عقب تر از خط ما یک نارنجک ضد نفر کلاشینکف پیدا کرده بود و قصد شلیک آن به سمت عراقی ها داشت. وقتی مطلع شدم و نارنجک را دیدم، شک کردم و حدس زدم كه احتمالا  این نارنجک از طرف عراقی ها به سمت ما پرتاب شده و عمل نکرده است. بنابراین حساس است و خطرناک. اجازه شلیک به او ندادم. چون اجازه پرتاب به او ندادم ، داوطلب پرتاب بين برادران زياد شد ودعوا بر سر این بود که چگونه و توسط چه کسی این نارنجک حساس شلیک شود. تصمیم گرفتم خودم نارنجک را شلیک کنم اما با احتیاط کامل (علیرغم اینکه به هیچ وجه حدس نمی زدم نارنجک سر لول منفجر شود) رفتم بالای خاکریز، رو به سمت عراقی ها و با فاصله زیادی از بچه ها. با رعایت تمام نکات ایمنی اقدام به شلیک نمودم ولی جای شما خالی نباشد ، نارنجک سر لول منفجر شد و یک ترکش کوچک سهم سر من و یک ترکش کوچک هم به عبدالحسین که عقب تر بود اصابت کرد و ماجرا بدون تلقات و یا مشکلی ختم به خیر شد. و این برای ما تجربه ای شد که تا آخر جنگ دیگر بدنیال ماجراجویی و انجام كارهاي خطرناك نباشيم.

در عملیات فتح المبین جهت رفتن از اینطرف کانال به آن سوی آن فاصله ای بود که در تیررس عراقی ها بود و عراقی ها می زدند. لازم بود که حتماً کسی به آن طرف کانال برود و پیغامی را برساند. شهید ماجراجوی ما داوطلب شد و با چابکی و چالاکی مخصوص به خود مسیر در تیررس را با موفقیت طی و مأموریت را بنحو شایسته انجام داد.

در همين عمليات و در شرايط بسيار سختي به دنبال آوردن جسد مطهر شهيد شيخيان بوديم ، اما محلي كه عليرضا افتاده بود به شدت زير آتش پر حجم دشمن بود . با اين همه عبدالحسين داوطلب آوردن جسد شد .رفت ولي وقتي به عليرضا رسيد با يكي از گلوله هاي توپ دشمن از ناحيه سر مجروح و جهت مداوا به عقب اعزام شد. اين عزيز ، شيرين كار ، خوش مشرب، خنده رو وخلاصه ماجراجوي ما پس از بهبودي دومرتبه به جمع رزمندگان پيوست وپس ازقريب سه سال تلاش و مجاهدت ديگر در شرق دجله شربت شهادت را لاجرعه نوشيد تا از قافله شهدا باز نماند.

روحش شاد و يادش گرامي باد .

 

[بازگشت]