|
دکتر کاظم پدیدار: ما در انجمن
اسلامي دانش آموزان با هم آشنا شدیم. جوانی پر شور، پر انگیزه، پر انرژی و از نظر
جسمی قوی و شاداب بود.
ما در انجمن با هم آموزشهای خوبی را طی کردیم و در آن زمان سخت ترین و خطرناک
ترین آموزشها را سپری نمودیم.
یادم می آید اولین روز حمله هوایی عراق به فرودگاهها در اول جنگ ، یک حمله هم
به فرودگاه بوشهر شد. من، ایشان و یکی از دوستان به اتفاق هم با نيت دفاع از کشور
و جنگ با مزدوران عراقی روز سوم جنگ وارد بوشهر شدیم. در بوشهر چند روزی با برادر
سنجیده که کازرونی بود و مسئول بسیج آن زمان بوشهر گذراندیم ولی جنگ ، جنگي نبود
كه ما بتوانستيم در آن نقشي ايفا كنيم.
شبها تا به صبح در بسيج ( ساختماني دو
طبقه در كنار دريا) نگهباني مي داديم و شاهد شليك
توپهاي ضد هوايي در آسمان بوشهربوديم .
روزها نيزهواپیماهای عراقی با سطح
بسیار پایین از روی آب می آمدند و بعضی از قسمتهای بوشهر را بمباران می کردند.يك
روزصبح دو هواپيما با ارتفاع بسيار پايين از سمت دريا به سوي ما مي آمدند ، ابتدا فكر مي كرديم كه شايد هواپيماي خودي باشند كه اينگونه بي مهابا
به سوي شهر مي آيند ولي طولي نكشيد كه با انداختن چند بمب به سمت ما معلوم گرديد
هواپيماها عراقي هستند و آمده اند تا تاسيسات و تجهيزات نظامي مستقر در ساحل را
بمباران كنند. ( خوشبختانه بمبهاي آنان به هدف نخورد و به منزل مسكوني كنار ساحل
خورد ويكي از خواهران بوشهري به شهادت رسيد).
ما بدنبال جنگ و براي جنگيدن آمده بوديم و وقتي اوضاع را چنين يافتيم ، از
آقاي سنجيده خواستيم كه ما را راهي جبهه هاي نبرد در آبادان و خرمشهر كند . ايشان
مارا به استانداري بوشهر جهت اعزام معرفي نمودند. با شهید مظفری به محل اعزام بسیج در استانداری بوشهر رفتیم تا
به جبهه های جنگ اعزام شویم، ولی آنان به ما گفتند که باید از طریق بسیج شهرمان
يعني کازرون اعزام شویم. به کازرون برگشتیم. همزمان قرار شد يك دوره تخصصي آموزشی در مرکز پياده شيراز تحت نظر ارتش براي
بسيجيان برگزيده كشوري برگزار گردد . به اتفاق ایشان و 8 نفر از برادران دیگر انجمن
مدت تقریباً 20 روز آموزشهای سنگين و
تخصصي خوبي را سپری نمودیم.
پس از كسب مهارتهاي لازم ، بي درنگ عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديديم.
شهيد مظفري همچون ستاره اي درخشان در آسمان سوسنگرد درخشندگي مي كرد و رزمندگان
نيز از فيض وجود او بهره ها مي بردند. آموزشهاي طي شده در امر دفاع و مقابله با
مزدوران بعثي بسيار كارساز و مثمر ثمر بود، هرچند نابرابري توان دفاعي ما در قبال
امكانات و تجهيزات عراقي ها عرصه را بر ما تنك كرده بود ، ولي توكل ، درايت و
تدبير شهيداني چون او كارگشاي مشكلات ما در آن دوران سخت و طاقت فرسا بود. دوراني
كه شهيد ما درسوسنگرد بود از سخت ترين و مشقت بارترين دوران جنگ محسوب مي شود ،
چراكه باور بفرماييد ، روزي بر رزمندگان نمي گذشت مگر اينكه تعدادي از آن عزيزان
يا به شهادت مي رسيدند و يا راهي
بيمارستانهاي كشور مي شدند.
شهيد مظفري علاوه بر شجاعت و درايت در امور ، روحيه اي شاد و طبعي لطيف داشت . همواره اهل مزاح و شوخي نيز بود.
يك روز در منزلی که محل اقامت برادران
رزمنده کازرونی بود او را دیدم. مشغول درست کردن شربت بود. اسم این شربت تانک بود.
اوبه شوخي می گفت هروقت به كازرون رفتيد
به کازرونیها بگوييد که ما در سوسنگرد،
داریم تانک می خوریم.
ايشان در تخريب نيز مهارت ويژه اي داشتند و در پاكسازي ميادين مين و باز كردن
آنها يار و ياور رزمندگان بودند. در شهريور ماه سال 60 و در حاليكه مشغول پاسازي
ميدان مين عراقي ها بود ، توسط مزدوران بعثي با تير مستقيم ، از ناحيه سر مورد هدف
قرار گرفت و به درجه رفيع شهادت نايل آمد . كاظم هم مزد زحمات خودرا گرفت و رفت تا
به دوستان همكلاسي و هم انجمني خود (شهيدان بنيادي ، بستانپور و...) بپيوندد.
روحش شاد و يادش گرامي باد.