بسم الله الرحمن الرحيم
خاطره اي از سردار شهيد سپاه اسلام" هرمز
دهقان" به روايت دكتر كاظم پديدار ( از يادگاران دوران 8 سال دفاع
مقدس)
پس از شهادت بنیان گذار گردان حضرت زینب (س) ،سردار شهید باقر سلیمانی ، و افتخار
ادامه خدمت گذاری گردان و پاسداری از زحمات بی شائبه آن عزیزان به این جانب رسید .
از یک طرف ناراحت از دست دادن سرداری بودم که عمر خود را وقف خدمت به جنگ نمود و
از طرفی خوشحال از این که با دوستانی آشنا می شدم که از یادگاران آن فرمانده شجاع
و بی نظیر بودند.
یکی از یادگاران شهید سلیمانی که بی شک می توانست تداوم بخش افتخار آفرینی های
باقر باشد ، شهید هرمز دهقان بود .
هرمز از معدود فرماندهان آرام ،بی
ادعا و خونسرد دوران دفاع مقدس بود که از جنجال و هیاهو پر هیز داشت . او همواره
متر صد فرصتی بود تا در خلوت خود به راز و نیاز با معبود خود بپردازد . هرمز از حماسه
و عرفان ،معجونی جهت تقرب ال ا... برای خود ساخته بود . جنگ و حماسه همراه با تعهد
و اخلاص از ویژگی های مردان الهی بود که هرمز یکی از سردمداران این ویژگی ها بود .
وقتی عراقی ها در هوای گرم و سوزان عین خوش در تابستان سال 65 به خطوط دفاعی ما حمله
کردند گردان ما جهت دفع تک دشمن عازم منطقه گردید . آمادگی ، هوشیاری ، انگیزه
بالا ، روحیه معنوی هرمز در دفع متجاوز حکایت از شهادت قریب الوقوع او می داد .
چرا که مردان خدا ،رسیدن به وصال را جز با تقدیم جان به جانان در خود نمی
بینند و برای تقدیم جان باید از آمال و آرزوهای دنیایی زدود و هرمز دل را مهیای
وصال نموده بود .
وقتی قرار شد به دشمن در جزیره مجنون حمله کنیم ، هرمز به عنوان علمدار و
پیشکسوت گردان آماده رزم شد . شناسایی ها به بهترین وجه ممکن انجام شد . لیکن در
آخرین لحظات عملیات به صلاحديد فرماندهان ملغی اعلام گردید.
حماسه هرمز در کربلای 4و5 را باید در صحنه تاریخ به یادگار نوشت و از آن حماسه
درس ها آموخت.
بنا به تصمیم فرماندهان جنگ کار، شناسایی دشمن جهت انجام عملیات کربلای 4 شروع
شد. از حدود یک ماه مانده به عملیات با هرمز و سایر فرمانده گروهان ها برای
شناسایی منطقه عملیات گردان به شلمچه می رفتیم. از دکل های بلند موجود در منطقه
بالا رفته و با دوربین های معروف به دوربین کاتیوشا تا عمق منطقه دشمن را دید می
زدیم. همه چیز به ظاهر آرام و عادی بود . محدوده عملیاتی هر کدام از گروهان ها
مشخص گردید . محدوده عملیات گروهان هرمز ، تصرف بخشي از خاکریز دوم و مقر فرماندهی
تیپ عراقی ها بود . با چندین بار شناسایی ، هرمز به خوبی به نحوه انجام ماموریت
خود آشنا شد.
لحظه موعود فرا رسید . نیروهای گردان سوار بر قایق ، آماده تا پس از سقوط خط
اول دشمن به وسیله غواصان به خط دشمن بزنیم . هنوز ساعتی تا شروع عملیات مانده بود
. اصابت دو گلوله توپ به دو قایق ما در آب و شهادت و مجروحیت تعدادی از برادران ، نظم
و آرامش گردان را در قبل از عملیات به هم زد و نوعی دلهره و اضطراب بر نیروهای عمل
کننده به ارمغان آورد.
به لطف وجود هرمز و دوستان همرزم، به سرعت بر بی نظمی و اضطراب به وجود آمده
حاکم شدیم و با تعویض قایق باخشایار به سمت خط اول دشمن حرکت کردیم .
مقرر گردید 2 گروهان از سمت راست و یک گروهان که گروهان هرمز باشد از سمت چپ
به دشمن حمله کنیم . بخت با من یار بود که با هرمز بودم . پس از رسیدن به خط اول
دشمن و پیاده شدن در خاکریز عراقی ها که معلوم بود آن را مادام العمر ساخته بودند
، اقدام به پیشروی کردیم .
شروع توفنده و خوبی داشتیم ،کارها طبق برنامه پیش می رفت ، تا این که با عراقی
ها در یک چهار راه در عمق 5 ضلعی شلمچه به بن بست خوردیم . عراقی ها با نفرات
زیادی از سقوط چهار راه توسط ما و دیگر نیرو ها جلوگیری می کردند و این کار برای
ما به ظاهر شکست بود ولی بعد از عقب نشینی ، متوجه شدیم که عدم سقوط چهار راه توسط
ما حکمتی داشته است. ( حکمتش هم آن بود که در صورت موفقیت و پیشروی ما امکان اسارت
و یا از بین رفتن نیرو ها توسط عراقی ها بسیار زیاد بود . چرا که با وجود عقب
نشینی عملا احتمال عقب آمدن ما وجود نداشت .)
با هرمز و نیروهایش از ساعت11 شب تا8 صبح فردا با عراقی ها در نبرد بودیم .
هرمز تا ساعت 5 صبح با عراقی ها می جنگید. ساعت 5 بر اثر اصابت تیر به یکی از گوش
هایش مجروح و مجبور به عقب رفتن شد . گاهی که او را می دیدم ،تذکر می دادم که شما
قدتان بلند است و احتمال اصابت تیر به شما بیشتر است ، پس بیشتر مراقب باشید.
اوج ترقی و پیشرفت هرمز در هنر جنگ را باید در کربلای 5 جستجو نمود . آن
جا که دشمن روز و شب را از ما ربوده بود و تنها شیر مردان و شجاعان صحنه نبرد قادر
به دفاع و مبارزه تا سر حد مرگ بودند.
صبح روز نبرد در 5 ضلعی وقتی خبر حمله به دشمن ، آن هم در روز به هرمز دادم ، خم به ابرو نیاورد و سراسیمه
مشتاق فرمان بود تا بار دیگر برگی بر افتخارات زرین خود بیفزاید.
کربلای 5 در همان وسعت کربلای4 که قبلا با یک لشگر (19فجر) ویک تیپ( 57
ابوالفضل ) عمل کرده بودیم شروع شد . با همه تلاشمان تا صبح به رودررویی با دشمن
نرسیدیم . صبح روز بعد به محل انجام عملیاتمان رسیدیم . قرار شد تاشب بمانیم و شب
هنگام و با استفاده از تاریکی شب به دشمن یورش ببریم . جانشین لشگر سردار سلطان
آبادی در تماس بسیمی با من ، اظهار داشت که باید ماموریت شبانه خود را همین الان
انجام دهید. تا کنون سابقه حمله در روز آن هم با چنین وضعیتی نداشتیم. دشمن با ما
فاصله داشت ،میان ما و دشمن مانعی نبود. همین الان که در کانال بودیم با تیر های
مستقیم دشمن تهدید می شدیم . وقتی دستور جانشین لشگر را به هرمز و به گروهانهاي
دیگر ابلاغ کردم ، علرغم این که می دانستند امکان موفقیت در این عملیات کم است و
یا وجود ندارد با جان و دل پذیرفتند . مشغول طراحی و تدبیر بودیم که برادر هاشم
اعتمادی (فرمانده تیپ امام حسن مجتبی (ع) و مسئول محور ) رسید . از من خواست که با
او بروم . با هماهنگی فرمانده لشگر گروهان هرمز جلو و 2گروهان دیگر پشت سر هاشم به
راه افتادیم.
پس از ساعت ها پیاده روی در زیر آتش دشمن و دادن چندین تلفات موفق شدیم دشمن
را ، دور زده و از پشت سر به مقر آن ها نزدیک شویم.
دور تا دور مقر عراقی ها سیم خاردار و میدان مین بود . هاشم جلو ، من و هرمز و
نیروها به دنبال او با شگرد خاصی از میدان مین عبور کردیم . خوشبختانه تا رسیدن به
خاکریز دور مقر عراقی ها توسط آنان دیده نشدیم و گرنه معلوم نبود چه سرنوشتی در
انتظار ما بود .
با رسیدن به پشت خاکریز و انجام هماهنگی لازم با یک تکبیر و حمله سراسری به
مقر فرماندهی تیپ عراقی ها که از شب تا به حال مشغول گرفتن تلفات از ما بودند ،
هجوم بردیم . دشمن که از حمله غافلگیر کننده ما گیج و مبهوت شده بود فرار را بر
قرار ترجیح داد و در سنگر های خود مخفی شدند ،حدود 40 نفر از آنان را اسیر و
تعدادی نیز موفق به فرار شدند . هرمز و گروهانش را علیرغم خستگی شدید به دنبال
عراقی هاي فراری فرستادیم . عراقی ها پس از فرار پشت خاکریزی موضع گرفتند و با
نیرو های هرمز به نبرد پرداختند . تاریکی شب فرا رسید . قرار شد صبح روز بعد و با
استفاده از تاریکی به عراقی هایی که با هرمز درگیر بودند حمله کنیم . وقتی به
خاکریز عراقی ها رسیدیم ، آن ها فرار کرده بودند . از دور مشاهده کردیم که همگی
توسط رزمندگان دیگر به اسارت در آمده اند.
در این مرحله نیز یک بار دیگر تواضع ،خلوص و در عین حال رشادت و شجاعت هرمز در
نبرد با مزدوران را به عینه مشاهده کردیم .
مرحله دوم کربلای 5را در حالی شروع کردیم که قرار شد هرمز علاوه بر فرماندهی
گروهان در امر جانشینی گردان نیز همراه و همیار من باشد. با همکاری هرمز نیروها
راسازماندهی کرده و از مقر تاکتیکی لشگر و در زیر آتش کاتیوشای عراقی ها عازم خط
جهت حمله گردیدیم. در میانه راه مختصر پذیرایی توسط تانک ها و توپ های دشمن از
کاروان در حال حرکت ما به عمل آمد که خوشبختانه تلفاتی نداشت . شب هنگام و پس از
توجیه کامل توسط برادر اعتمادی با دو گرو هان هرمز و یکی دیگر از فرماندهان به قلب
دشمن زدیم . در همان دقایق اولیه موفق به تصرف اهداف از پیش تعیین شده گردیدیم .
هرمز در این مرحله نیز خوش درخشید .
پس از تصرف اهداف ، اقدام به تثبیت مواضع کردیم . با روشن شدن هوا در روز بعد
، عراقی ها شروع به تیر اندازی و گلوله باران مواضع جدید ما نمودند. هرمز و
نیروهایش در خط مقدم درگیری مسئولیت سنگین حفظ و نگهداری خط را بر عهده داشتند .
چند ساعتی از روشنایی هوا گذشته بود که از هرمز جدا شده و می خواستم سری به گروهان
های دیگر بزنم . بعد از حدود یک ساعت برگشتم . دیدم هرمز را در حالی که از ناحیه
سر با تیر مجروح شده و بیهوش است به عقب می برند. با حالی که از هرمز دیدم ، امیدی
به زنده بودنش نمی رفت . در همان حال با او خداحافظی کردم و در انتظار معجزه ای به
سر بردم تا شاید یک بار دیگر چهره مبارک و معنوی هرمز را در جمع رزمندگان ببینم .
اما دریغ و صد دریغ که این دیدار به فردای قیامت موکول شد و شاید در صورت توفیق ، سعادت
دیدن یار را در آن روز پیدا کنم .
هرمز بر تعهدی که با خدای خود بسته بود مردانه ایستاد و جان پاک و مطهر خویش
را فدای آرمانش کرد تا ما واماندگان از قافله عشاق بدانیم که :
سر که نه در راه عزیزان بود
بار گرانيست کشیدن به دوش
امیدوارم که همنشینی ما با مردی که اسوه صبر ، استقامت ، ایثار، فداکاری ، محبت
، اخلاص، تواضع، و معنویت بود نجات بخش ما باشد در روز فقر و تنگدستی و روزی که یک
نگاه او به اذن خداوند گره از مشکلات ما باز می نمایند. به امید آن روز.
روحش شاد و یادش گرامی باد.