پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

شخصيت ها / شهدا / شگرالله پیروان / متن / خاطرات دوستان / روايت عشق : دكتر كاظم پديدار

بسمه تعالي

شهید شکرا... پیروان

 

یکی از مزایا و و محاسن جنگ تحمیلی که امام امت آن را نعمت می دانستند،آشنای و شناخت با چهره هایی بود که در عین گمنامی، دریایی از شناخت ومعرفت، تزکیه و تهذیب، خلوص و... با خود همراه داشتند.

 

شهید شکرا.. پیروان که به حق از پاسداران مخلص و بی ریای زمان  خود محسوب می شد، یکی از آن چهره هایی بود که استعداد و توانایی های بسیار او می توانست در صورت ادامه حیات، شخصیتی ممتاز و چهره ای بر جسته در عرصه دفاع مقدس و جنگ تحمیلی از خود به یادگار بگذارد. روح بلند و سکوت همراه با معنای او در اوج وارستگی و پیراستگی از تعلقات با دنیای پر رزق و برق، به دنبال کشف حقیقتی از رمز و راز خلقت و رسیدن به اوج قله کمال یعنی دستیابی به سیر الی ا... و رسیدن به محبوب بود.

 

آشنایی من باشهید پیروان برمی گردد به دوران ستم شاهی و خفقان رژیم منحوس پهلوی. آن زمان که ایشان و منسوبین شان در تلاش بر افشاگری رژیم دائما درگیر مبارزه و جنگ و گریز با عوامل ساواک در شهرستان به سر می بردند. بی شک نقش این شهید بزرگوار و خانواده محترم شان در مبارزه با جنایات رژیم متجاوز شاهنشاهی در کازرون بر هیچ یک از مبارزین و زجر کشیده های دوران انقلاب پوشیده نیست .

 

شهید ما با شروع جنگ تحمیلی همراه با دیگر رزمندگان پا به عرصه نبرد و مبارزه با متجاوزین گذاشت. او در ابتدای جنگ با گروه شهید علی اکبر پیرویان وارد سوسنگرد شد. پس از مدتی دشمن با تانک به سوسنگرد حمله کرد.

عزیزان ما با چنگ و دندان از محاصره و سقوط سوسنگرد دفاع کردند. شهید پیروان به همراه شهید پیرویان و دیگر رزمندگان کارزونی مستقر در سوسنگرد با اهداء تعدادی شهید و مجروح موفق شدند سوسنگرد را از سقوط حتمی نجات داده و یک بار دیگر برگ زرینی بر افتخارات ملت کازرون در جنگ تحمیلی رقم زنند.

 

شکرا... در عملیات طریق القدس به خوبی درخشید و مزدوران زیادی از دشمن را به هلاکت رسانید. به علت از خود گذشتگی ها و رشادت هایش، تواضع و فروتنیش، محبت و اخلاصش و... بعد از عملیات طریق القدس از او خواستم که یار و مددکار من در آینده و عملیات های آینده باشد . اخلاص و تواضع او

مانع از پذیرش مسئولیت جانشینی می شد، لیکن با اصرار و درخواست زیاد، جانشینی مرا پذیرفت و کمک حال من در همه امورات جنگ شد. کارهای بسیار سختی در تثبیت خط، بعد از عملیات طریق القدس داشتیم که حضور شهید پیروان علاوه بر تقویت بنیه معنوی گروه در تقویت بنیه دفاعی- نظامی ما نیز تاثیر چشمگیری داشت. مسجد سوسنگرد هیچ گاه عبادت ها و راز و نیازهای این شهید والامقام که مملو از روح عبادت و بندگی بود را از یاد نخواهد برد. وقتی به یاد سکوت و آرامش او در زیر رگبار و آتش خمپاره های دشمن می افتم که چه خونسرد و طبیعی با بحران های پیش آمده در خط پدافندی برخورد می کرد به درک ارتباط درونی او با خدای خویش بیشتر پی می بردم، که چگونه می شود جوانی با آن سن و سال و در عنفوان جوانی این چنین روحش بلند، تفکرش عمیق، تواضعش مستمر و عشقش به محبوب متعالی باشد.

 

از او در سوسنگرد درس ها گرفتیم و پندها آموختیم و چه حیف که عمر شریفش کوتاه و اندوخته ما از بهره او کم بود. پس از اتمام مراحل عملیات طریق القدس راهی شوش جهت انجام عملیات فتح المبین گردیدیم. چند روزی قبل از عملیات فتح المبین در دهکده خلف مسلم شوش مستقر و آماده عملیات

شدیم.

 

به همراه شهید پیروان و چند تن از همرزمان راهی خط مقدم شوش گردیدم و تعداد 3 خودرو ایفا 911، الوارهای موجود در خط را بار می زدیم که دشمن از وجود ما مطلع شد و منطقه ما را به شدت زیر گلوله های توپ خود قرار داد. با عجله زیاد الوارها را بار زده و با خودروها به عقب برگشتیم (خوشبختانه در این مرحله آسیبی به کسی وارد نشد) تا شروع عملیات فتح المبین مدت یک ماه در خط پدافندی رقابیه، بین خطوط دفاعی برادران ارتش مستقر بودیم. در این مدت بخشی از مسئولیت گروه به عهده شهید پیروان بود

که به لطف حضرت حق شهید ما در تمامی مراحل کار، به شایستگی و به نحو مطلوبی انجام ماموریت کردند و با وجود ایشان مشکلات ما در گروه به حداقل ممکن رسیده بود.

 

اوج کار ما با شهید پیروان بعد از سوسنگرد، رقابیه و عملیات فتح المبین بود. در عملیات فتح المبین، همانند دیگر مواقع بخشی از کار به عهده جانشین گروه یعنی شهید پیروان بود.

 

از هنرهای شهید پیروان که در آن زمان به درد رزمندگان می خورد و ما به سهم خودمان از آن به خوبی استفاده کردیم هنر آرایشگری بود. نمی دانم از کجا و چطور آرایشگری را فرا گرفته بودند ولی با حوصله و مهارت خاصی افراد را بی هیچ چشم داشتی اصلاح می کردند و در آن شرایط کمک بسیار مناسبی برای افراد گروه محسوب می شدند.

 

عراقی ها قبل از شروع عملیات فتح المبین، اقدام به حمله نمودند و موفق شدند در اولین مرحله عملیات، بخشی از خطوط دفاعی متعلق به ارتش را به نام مقر یکم در رقابیه اشغال نمایند. گروه و گردان ما که در دهکده شیخ شجاع مستقر و منتظر عملیات بودیم با شنیدن حمله عراقی ها به خط ارتش، به سرعت راهی خط رقابیه گردیدیم. ساعت 5 صبح من وتعدادی از برادران در یک قسمت و شهید پیروان و تعدادی دیگر از برادران در قسمت دیگری مشغول نبرد با عراقی ها شدیم. شهید پیروان و همرزمان موفق شدند تا ساعت 2 عصر کلیه عراقی های متجاوز را نابود و یا متواری نمایند و خطوط اشغال شده را پس بگیرند.

 

شب همان روز از ما خواسته شد که تعدادی آرپی جی زن و کمک آرپی جی زن جهت شکار تانک های عراقی که مابین خطوط دفاعی ما و عراقی ها بودند بفرستیم.

در این مرحله من و تعدادی از آر پی جی زن ها و کمک ها راهی منطقه عراقی ها جهت شکار تانک شدیم و برادر پیروان با تعدادی از برادران که نیاز به حضور آنان نبود ماندند. آن شب ما علی رغم همه تدبیرها به تانک های عراقی نرسیدیم و قبل از طلوع خورشید مجبور به باز گشت به خط خودی شدیم.

 

دو شب بعد پیکی از طرف فرمانده گردان آمد و اظهار داشت که باید دو مرتبه آرپی جی زن ها و کمک ها جهت شکار تانک راهی شوند. این بار شهید پیروان آمد و گفت که: نوبتی هم باشد نوبت من است.

 

اصرار و پافشاری من در ماندن ایشان و رفتن خودم به جایی نرسید و مجبور شدم به خواسته ایشان که همراهی و هدایت گروه بود تن دهم. با شناختی که از ایشان داشتم، می دانستم که ماموریت خود را به خوبی انجام می دهد و در هدایت گروه مشکلی نخواهد داشت. با ایشان و برادرانی که عازم بودند

خداحافظی کرده و از خداوند برایشان طلب پیروزی نمودم.

 

شهید عزیز ما به همراه برادران گروه شبانه تا نزدیکی های صبح در رمل های رقابیه راهپیمایی کرده و خسته و کوفته به تانک های مزدوران بعثی می رسند.

یک عملیات نابرابر، جنگ پیاده با تانک در می گیرد. تعدادی از مزدوران به هلاکت رسیده و تعدادی از همرزمان نیز شهید می شوند. شهید پیروان نیز در این نبرد نابرابر به همراه شهیدان نجف گلستان، نادر نکویی و نادر دبستانی پس از ساعتی نبرد و درگیری با مزدوران به درجه رفیع شهادت نایل می شوند.

تعدادی از این عزیزان از جمله رضا حسن زاده، اصغر شجاعی، عبدالخالق فرهادپور، محمدباقر دلپسند و ... مجروح و موفق می شوند با مشقت زیاد به عقب برگردند .

 

جسم مطهر شهیدان ما از جمله شهید پیروان به مدت نزدیک به 10 روز در منطقه ماندند و پس از پیروزی کامل در عملیات به عقب فرستاده شدند. جالب این که پس از کشف اجساد و انتقال، یکی از برادران امدادگر گروه حمل شهید که جسد مطهر شهید پیروان را پیدا کرده بود خودش را به ما رساند و گفت: خوشا به حال شما و شهدایتان. گفتیم منظورت چیست؟ گفت: یکی از شهدای شما که نامش

پیروان بود. ،هنوز بعد از چند روز که از شهادتش گذشته بود، سالم بود و بوی تازگی و عطر می داد. از این سخن فهمیده می شد که شهید ما علاوه بر روح بلند و متعالی اش، جسمش نیز پاک و مطهر بود و ناپاکی دنیا بر جسم او نیز نتوانست موثر باشد.

 

خدایش بیامرزد و ما را در زمره رهروان آن شهید بزرگوار قرار دهد.  

 

روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

 

[بازگشت]