بسم الله الرحمن الرحیم
خاطراتی هرچند ناقص و ناتمام از رشادتها و حماسه های غیور مردان و رزمندگان شهر خون و خماسه کازرون عزیز.
هنگام رفتن است، زمان حرکت فرارسیده، عزمها جزم شده، شیپور جنگ به صدا درآمده،امروز، روز شناخت مرد از نامرد است، هیچ بهانهای برای ماندن نیست، درنگ فردای اسارت باری را در پی دارد. هیجان عجیبی است. بسیج میداندار صحنه شده است. لشکر خدا آماده است. کلام با نفوذ روح خدا، خمینی کبیر (ره) قلب مخاطبین را تسخیر کرده است: »جنگ، جنگ است و عزت و شرف ما در گرو همین مبارزات«.
شیپور آماده باش نواخته شد، پیر و جوان آماده عزیمت به جبههها شدند. نوای هل من ناصر بگوش میرسد.
ارتش عراق با عبور از خط مرزی ما مناطقی از کشور را به اشغال خود درآورده و در حال پیشروی است. قتل، غارت، تجاوز در بالاترین شکل آن در جریان است. هر روز جنایتی تازه به گوش میرسد.
نبردی نابرابر شروع شده سپاه نور و سپاه ظلمت. عاشقان خدا، عاشقان خمینی و عاشقان شهادت به تکاپو افتادهاند. سپاه محمد در قالب بسیج شکل میگیرد.
محمد، حمید، احمد، نصرا...، صمد، غلامرضا، محمدرضا، حیدر و ... پدر ، مادر، برادر و خواهر را رها کرده،گِرد وجود اکبر جمع میشوند. اکبر اینان را خوب میشناسد. میداند که چه میخواهند و در پی چه آمدهاند. با این همه ندایش بلند میشود که:" ای عزیزان، ای جوانان، ای شیرمردان خطه خون و قیام. ای وارثان سلمان، هنگامه نبرد فرا رسیده، راه ما راه حسین است. راه حسین خون میخواهد. راه حسین آوارگی دارد. آنان که دل در گرو یار دارند با ما همراه شوند آنان که دل از دنیا کنده و به آخرت نظر دارند بیایند، آنانکه ..."
کاروان عشق ، کاروان دل و دلدادگی، کاروان محبت و صفا با فرماندهی و رهبری فرمانده بزرگ شهر، دکتر علیاکبر پیرویان عازم جبهههای نبرد حق بر علیه باطل گردید. مقصد این کاروان کجاست؟ نمیدانم. مقصد محل نیاز است. نیاز کجاست؟ هویزه. چرا هویزه. نمیدانم. شاید به این دلیل که نمیخواهند تجربه خرمشهر دوباره تکرار گردد.
برای کاروان و کاروانیان ادای تکلیف مهم است و نه چیز دیگر. کاروان اطراق میکند. در شهر خبری از جنگ نیست. فرمانده از فرصت استفاده کرده و نیروها را به آموزش فرا میخواند.
چند روز از حضور کاروان در هویزه میگذرد. کاروان دوم باز با همان استعداد وارد سوسنگرد میشود.
هنور آهنگ استقرار طنینانداز است که غرش توپ و تانک مزدوران بعثی فضای هویزه مظلوم را در مینوردد.
و این بار نبض جنگ در هویزه به صدا در میآید. با کدامین سلاح به جنگ تانک روم. آیا با امیک و بازوکا میتوان تانکهای T52 را از کار انداخت. اینها سخن فرماندهای است که خود را در محاصره دشمن دیده و اگر چارهای نیندیشد، 80 شهید حاصل بیتدبیریش میشود.
فرمان دفاع از هویزه به سوسنگرد صادر میگردد. هویزه به دست دشمن سقوط میکند. اما چاره چیست؟ چه باید کرد؟ باید اینک وارد نبردی نابرابر شد. باید دل را به خدا سپرد و با گوشت و پوست خود از سوسنگرد محافظت کرد. باید حماسهای آفرید تا تاریخنویسان بنویسند که در سوسنگرد »جنگ تانک به تن« درگرفت. فرمانده ما میداند که دیگر درنگ جایز نیست. نیروها را سازمان میدهد.
دشمن پس از تصرف هویزه با نیت اشغال سوسنگرد ، تانکهای خود را مهیا و عازم سوسنگرد می نماید.
اکبر ، مسیر حرکت دشمن را می داند ،700 صد متر مانده به سوسنگرد نیروها را پشت خاکریزی سازماندهی کرده و منتظر دشمن می ماند.
دشمن به سوسنگرد نزدیک می شود ، تانکها که در تیررس قرار می گیرند ، به رحیم(قنبری) فرمان آتش می دهد . اولین تانک دشمن با آتش رحیم از کار می افتد . دشمن سراسیمه شروع به ریختن آتش می نماید. احمد (داودی) و حمید(خسروی) شهید می شوند. سه راهه ، ام یک ژ3 و سلاح نیمه سنگین 57میلیمتری رحیم می خواهند مانع ورود دشمن به سوسنگرد شوند.اکبر و یاران در نبردی سخت و نابرابر مقاومت می کنند .
فرمانده ما با شور و هیجان خاصی به مقابله بر می خیزد، دشمن اورا شناسایی می کند ، گلوله تانک تنها سلاحی است که می تواند اکبر را از کار بیندازد.
گلوله تانک قلب اکبر را نشانه می رود ، اوبه زمین می افتد ، فرمانده شجاع ما در خون خویش می غلطد تا دشمن امیدوارتر از گذشته عزم خود را برای فتح سوسنگرد جزم نماید.
فرمانده خود از اولین کسانی است که جان خویش را سپر جان رزمندگان و سپر حفاظت از سقوط سوسنگرد قرار میدهد. او در نبردی نابرابر با گلوله خصم در خون خود غوطهور میشود تا راه مبارزه و دفاع از اسلام و مسلمین را به نیروها و مردم خود بیاموزد. او شهادت را در آغوش میگیرد تا جزء اولین عاشقان شهادت در سوسنگرد لقب گیرد و به بازماندگان بگوید که سوسنگرد از این به بعد میزبان عاشقان شهادت است.
دشمن با ورود به شهر نیمی از سوسنگرد را به اشغال خود در می آورد .
یاوران اکبر و رزمندگان موجود در نیمه دیگر شهر در تلاش برای رهایی سوسنگرد از لوث وجود مزدوران بعثی مصمم تر از قبل با دشمن به نبرد بر می خیزند.عراقیهای غاصب در شهر گرفتار کمین نیروهای رزمنده می شوند. تعدادی اسیر و تعداد زیادی کشته نتیجه اشغال آنان می باشد.
دشمن چاره ای جز خروج از شهر و عقب نشینی ندارد.
حاصل حماسه آزادسازی سوسنگرد تقدیم شهدایی است که خون سرخشان آزادی را برای ابدیت در تاریخ این شهر به یادگار گذاشت.
شهدایی از جمله: دکتر علی اکبر پیرویان، محمد وحیدی، حمید خسروی، احمد داودی، نصراله سبزی، صمد نحاسی، غلامرضا بستانپور، محمدرضا حمیدی. و دهها شهید سرفراز ازاقصی نقاط قهرمان پرور میهن اسلامیمان.
پس از 3 روز جنگ و مبارزه که همزمان مصادف بود با تاسوعا و عاشورای حسینی، عاشورائیان توانستند یک بار دیگر تداومبخش خط سرخ راه حسینی باشند و دشمن را به اطراف و حاشیه شهر سوسنگرد متفرق سازند.
ندای مظلومیت همشهریان و رزمندگان محاصره شده در سوسنگرد را در ماهشهر از طریق رادیو و تلویزیون شنیدم. بی درنگ خود را به اهواز مدرسه پروین اعتصامی رساندم.
اولین گروه از رزمندگان و فاتحان نبرد سوسنگرد را که بر می گشتند مشاهده کردم.
گروههای دیگر یکی پس از دیگری آمدند .
مدرسه مملو از غیور مردانی شد که 3 شبانه روزخواب و خوراک را بر خود حرام کردند تا دل امام خویش را شاد نموده و نگذارند گرد غم بر چهره مبارک ایشان سایه افکند.
چهره های مجروح ،تیر و ترکش خورده و غبار آلود این عزیزان حکایت از نبردی سخت و بی امان با مزدران داشت و مصداق ضرب المثلی می شد که می گوید" مگر از جنگ برگشته ای که اینگونه شده ای"
همان روز سری به فرودگاه اهواز زدم. تعدادی از مجروحان اعزامی از جمله برادر بخرد را دیدم .
ایشان سفارشهایی در خصوص وضعیت موجود کردند.
بعداز ضهر همان روز با یکی از برادران کازرونی که خودرو شخصی اش در سرکشی از سوسنگرد و حمله عراقی ها جا مانده بود عازم سوسنگرد گردیدم.
دژبانی حمیدیه اجازه ورود به مارا نداد. برگشتیم و شب را در مدرسه گذراندیم .
شوق دیدار برادران جامانده در سوسنگرد که هنوز درگیر مبارزه با خصم بودند و به عقب نیامده بودند ذهنم را مشغول کرده بود.
فردای آن روز جهت دیدار با آن برادران ،به تنهایی عزم سوسنگرد نمودم.
صبح زود بود،خودروهای کمی از اهواز به سمت سوسنگرد می رفتند.
با یک تانکر آب همراه شدم.از دژبانی حمیدیه به راحتی عبور کردیم. تانکهای دشمن پشت دروازههای حمیدیه به فاصله 500متری سمت چپ جاده مستقر بودند.(حمیدیه در 20کیلومتری سوسنگرداست)
آن زمان که تانکها را از روی صندلی تانکر دهچرخ آب میدیدم فکرمیکردم که حتماً تانکهای سوخته و منهدم شده ارتش عراق را که ناکام و جا ماندهاند میبینم، ولی بعد از چند روز فهمیدم که همه تانکها سالم و فعال بودند و فقط بخاطر استراحت اول صبح با ما کاری نداشتند (ظاهراً از فرط خستگی و بیداری شب تا صبح، خوابیده بودند). به سوسنگرد رسیدم. اول شهر پیاده شدم. دشمن تازه از خواب شبانگاهی بیدار شده بود. شروع به آتشبازی کرد. آدرس مسجد سوسنگرد را گرفتم. فاصله کمی تا مسجد بود ولی زمان زیادی در راه بودم.
دشمن با خمپاره، توپ، تیر مستقیم گلوله کلاشینکف و تیربار و از همه بدتر با بمباران هوایی شهر سوسنگرد و بخصوص این خیابان که خیابان اصلی شهر و مراکز حساسی چون بیمارستان، سپاه در آن وجود داشت را به شدت میکوبید.
چندین و چند روز در مسجد سوسنگرد که محل اعزام و تدارکات رزمندگان بود به امید دیدار رزمندگان و بچههای کازرون از جمله شهید قدرتا... بهبود، شهید نصرا... ایمانی، شهید دیدهور، برادر عمو برات(حاج برات نوبهار) و .... سپری کردم ولی توفیق دیدار این عزیزان نصیب نگردید.
چندین بار با برادران گروه خرم آباد و گروه برادران اهوازجهت حمله به دشمن اقدام کردیم ولی هر بار به دلایلی پس از تمام هماهنگی ها ، انجام عملیات لغو می گردید.
خاطرات زیادی در این چند روز حاصل گردید که ذکر آن از حوصله این بحث خارج است.
در سفرهای دوم و سوم به سوسنگرد، زیارت تعدادی از این عزیزان که تا آن زمان به درجه رفیع شهادت نایل نشده بودند توفیق گردید.
پس از شهدت شهید پیرویان کاروان رزمندگان کازرون همچنان در سوسنگرد میدان داری می کرد . فرمانده این میدان این بار یکی از سلاله های پاک حضرت زهرا (س) ، یعنی فرمانده عزیز برادر سید محمد جواد دیده ور بود.او سکان هدایت گروه برادران کازرونی را در سوسنگرد به عهده گرفت و با این گروه در چندین عملیات چریکی علیه مزدوران بعثی شرکت کرد.
شهید دیده ور علیرغم چند بار مجروحیت توانست با درایت و ابتکار عمل خویش بزودی به یکی از فرماندهان بنام سوسنگرد تبدیل شود.
او بارها و بارها با شهید چمران و برادر محسن رضایی فرمانده وقت سپاه عملیاتهای نظامی سوسنگرد را طراحی و فرماندهی کرد.
در عملیات امام مهدی (ع) به تاریخ 26/12/1359 به عنوان یکی از فرمانده محورهای عملیات پس از شناسایی و انجام اقدامات مناسب عملیاتی به جهت انهدام دشمن در غرب سوسنگرد وارد نبرد با دشمن گردید. در این عملیات او پس از انهدام چندین دستگاه تانک و نفربر و تجهیزات دشمن با تیر مستقیم مزدوران به درجه رفیع شهادت نایل آمد.( عملیات امام مهدی (ع)کلا دارای 2محور عملیاتی بود).
ابراهیم باستان ، از دیگر فرماندهان دوران دفاع مقدس در سوسنگرد بود که به همراه گروه فدائیان اسلام و گروه شهید چمران ، حماسه های بی بدیلی در دفاع از سوسنگرد خلق کرد و خون پاک و مطهر خود را در راه آزادی و آزادگی سوسنگرد در دهلاویه به زمین ریخت.
نقش فرمانده شهید نصرالله ایمانی در خلق حماسه های سوسنگرد زبان زد کلیه رزمندگان و دلیر مرددانی است که با سوسنگرد یعنی شهر عاشقان شهادت آشنایی داشته و مدتی را در آنجا سپری نموده اند.
شهید ایمانی ، یار ویاور فرمانده شهید پیرویان ،همراه و همرزم شهید دیده ور و جانشین شهید درفشان در محور عملیاتی دغاغله .
شهدای زیادی در همراهی و همیاری نصرالله در سوسنگرد به درجه رفیع شهادت نائل شدند که وصف هر کدام خود حکایتها دارد. شهیدان پیرویان، داودی ، بستانپور،بهبود،پرآور،دیده ور،پویان ، باستان، مظفری،و بهمن شجاعی ملقب به بهمن شیر .
بی شک اوج افتخارات این شهید بزرگوار را باید در عملیات شهید مدنی (27/شهریور60)جستجو کرد.
آن زمان که پیشاپیش گروه برادران کازرون خط دشمن در مگاصیص و سویدانیه را در نوردید و شاهد از دست دادن یکی از بهترین همرزمان و عزیزان خود یعنی شهید رحمن رضازاده بود.
شهیدان و بخصوص فرماندهان شهید ما، افتخارات زیاد و به یادماندنی در خلق حماسههای سوسنگرد آفریدند که تاریخ سوسنگرد و دفاع مقدس هیچگاه این حماسه ها را از یاد نخواهد برد و همواره با ذکر نام عملیاتهای آزادسازی سوسنگرد، امام مهدی(ع)،امام علی (ع)، شهید چمران و شهید مدنی در سوسنگرد نام پر افتخار شهدا وفرماندهان شهرستان کازرون ، همچون نگینی درخشان بر تارک دفاع مقدس و بخصوص سوسنگرد میدرخشد.
شاهد ادعای ما ، ذکر نام و خاطرات فرماندهان شهید کازرون در کلیه همایشها و گردهماییهای برگزارشده در سطح کشور توسط مسئولین و حماسه سازان سوسنگرد است ، که زینت بخش محافل و مجالس واقعی رزمندگان سوسنگرد می باشد.
کازرونیها به خود میبالند که اولین نانوایی تاریخ دفاع مقدس را آنان در سوسنگرد به نام خود ثبت کردند و توانستند با تحویل نان گرم در نزدیکترین فاصله زمانی و مکانی ممکن به رزمندگان خط مقدم سوسنگرد، گامی مهم و موثر در آینده فتوحات رزمندگان برداشته باشند.
آری باید گفت سوسنگرد برای ما کازرونیها وطن دوممان محسوب میشد، چرا که ما در آنجا خانه و کاشانه داشتیم. در و دیوار شهر ما را میشناختند و ما نیز آنها را.
هنوز مسجد سوسنگرد نواها و نجواهای رزمندگان کازرون را در شبهای ظلمانی خود به یاد دارد که چگونه شهید ایمانی، شهید علی بازیار، شهید مشهدی نجف گلستان، شهید .... و .... با خدای خود راز و نیاز میکردند و با سوز و گداز، با آه و ناله وبا سرازیر کردن اشک چشمان خود طلب شهادت و رسیدن به وصال یار را درخواست میکردند.
سوسنگرد، مسجد سوسنگرد، خیابانهای سوسنگرد، روستاهای سوسنگرد و دشتهای سوسنگرد یاد و خاطره حماسهآفرینیهای رزمندگان کازرون و ایثارگرانش را تا ابد از یاد نخواهد برد چرا که هنوز جسم مطهر شهید رحمان رضازاده را در آغوش خود دارد و این سند به عنوان یادگاری ارزشمند از افتخارآفرینیهای مردم شریف کازرون در تاریخ دفاع مقدس سوسنگرد برای همیشه پایدار و ماندگار خواهد بود.
یاد و خاطره همه شهدای دفاع مقدس و بخصوص شهدای بخون خفته در شهر عاشقان شهادت »سوسنگرد« را گرامی داشته و برای علو درجات این شهیدان: ابراهیم آبشیرینی، محمد احسن، مسعود احسن، مجید استوان، علیاکبر اسدزاده، حسن اعتمادی، یداله بلیانی، قاسم پرآور، حیدر توانی، حسین جوکار، محمد جوکار، مسلم جهان میهن، اکبر حسنزاده، محمود دهقان،حیدر بنیادی، محمدرضا دهقان دهنوی، رسول رضوی، یوسف زارع، خدامراد طباخی، علیرضا طهماسبی، کاظم عباسنیا، فضلا... عباسی، محمدکریم علیپور، کاظم فتاحی، بهرام کوهنورد، محمد مرادی، بهرام معطری، محمدهاشم نبویزاده، سیدمنوجهر نجیبی، اکبر یزدانی و شهدایی که در سطور قبل ذکر شد که در راه آزادی سوسنگرد به شرف شهادت نایل آمدند. از خداوند متعال طلب غفران و رحمت واسعه را مسئلت مینماییم.
ای کاش برای ما و مسوولین امر فرصتی پیش میآمد تا میتوانستیم و بتوانیم ذرهای از خلوص و ایثار این عزیزان را که به پای آزادی ما و سوسنگرد نثار شد جبران نمود و مصداق آیه شریفه »من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق« قرار میگرفتیم.
خداوند در دنیا و آخرت ما را شرمنده اعمالمان نگرداند و در پیشگاه شهدا سربلند و سرافراز باشیم.(انشاء ا...)