پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

شخصيت ها / شهدا / حمیدرضا فرد قلعه سیدی / متن / زندگينامه / زندگينامه

زندگي نامه

در روز پنجم بهمن 1343 هنگامي که کبوتران آزادي در آسمان آبي به هم ملحق مي شوند و هنگامي که دردل صاف و پاک سرشار از عشق و حقيقت به هم مي رسيدند لاله سرخي در خانواده اي مذهبي در شهرستان کازرون ديده به جهان گشود و با تولد خويش مرحمي بر دل زخم خورده مادر داغ ديده خويش نهاد, يگانه اعجوبه اي که سعادت روح و جانش در يک طرف قلبش نقش بسته بود نام طيب او را حميد رضا ناميدند. استعداد دروني و خلق و خوي نيک او در همان دوران کودکي اش هويدا بود و مانند پرنده الهي در همان اوايل کودکي راه و رسم پرواز کردن بسوي نور و آسمان را تجربه مي کرد. پرنده اي که آينده مردمش را پيروزي واقعي و دشمنانش را نيستي و نابودي مي دانست.پرنده اي که لاجرم روزي بايد به آسمان آبي و صاف الهي پرواز  کند و خود را از اين  آزمايش الهي سربلند در آورد. کودکستان و بعد دوران ابتدايي را در دبستان فردوسي آغاز کرد و در سال دوم بعلت بيماري کليوي در بيمارستان سعدي شيراز بستري گرديد و بعد از مدتي بهبود يافت. گويي خداوند راضي به مرگ او در رختخواب نبود و حميد رضا يکي از آن فرزندان سال 57 و خردسال قنداقه اي سال  1343 بود و در کودکي باتمامي همرزمانش در پيکار فکري سهيم بود و راه و رسم غلط آن زمان را در اين زمان مانند لقمان حکيم برداشت نمود. در زماني دوران ابتدايي را به پايان رساند که بتدريج ميله هاي فقر و تنگدستي و کفر و الحاد به پوسيدگي مي گرائيد و کبوتران سبک بال آزادي با نامه هاي رسالت الهي در منقار خويش منتظر شکستنطاغوت و ظلم و جور بودند, کم کم بوي آزادي در کوچه ها و محله هاي فقير نشين مي پيچيد که وارد دوران راهنمايي شد و دوران راهنمايي را در مدرسه شهيد محسن پور شروع کرد و از همان موقع, ذوق هنري از جمله نقاشي و شعر داشت و در اين هنر واقعاً هنرمندي کامل بود. همچنين هنر عکاسي و ورزش را دوست مي داشت.(ورزش باستاني دوچرخه سواري کوهنوردي فوتبال و ....)

گر آن گوهر متاع ِ این جهان است                چرا یارب زچشم من نهان است

بر او تابید خورشید جهان تاب                      فکند آتش بجانش دوری ِ آب

 

در دوران راهنمايي وظيفه و رسالت سنگين خويش را در درون خويش احساس مي نمود و با وقوع انقلاب عظيم و شکوهمند اسلامي در دوران راهنمايي تغيير و تحول شديدي را متحمل گرديد و نقش خود را به عنوان خداگونه بودنش در اين لحظه اوج گيري انقلاب خود چنان ايفا نمود که در خودش نبود و ثواب آخرت او در نزد خداوند تبارک و تعالي بس عظيم و سترگ است. دوران دبيرستان را در دبيرستان شهيد بستانپور کازرون آغاز و در اين محيط دانش آموزي نمونه بود از لحاظ اخلاق و درس و ... و در اين زمان بود که حميد رضا در دو جبهه مبارزه مي کرد, يکي در سنگر مدرسه و ديگري مبارزه با نفس (جهاد اکبر) رفتار و خلق و خوي او در دوستانش اثر بسزايي داشت و راه رفتن با وقار و دلي پر از مهر و ايمان و قلبي پر از عشق به خدا و مادر و خانواده خود داشت و رفتار وشيوه و سبک احسان او در نظر معلمان گرامي و عزيزش هم بلا تعريف است. علاقه عجيبي به صوت قرآن داشت و هميشه در پي يادگيري قرآن بود. ديگر خود را دگرگونه حساب مي نمود و دائم در فکر ياران سيه چهره خود در صحراي داغ و گرمازده خوزستان بود.سيه چهره هايي که دلي به سفيدي برف در پشت سينه هاي آنان پنهان بود و منتظر ياران و دوستان و هم ميهنان خود بودند, زيرا عشقي که به دين و ايمان خويش داشتند ناگفتني بود.و در همين دوران عشق به حسين و کربلا در ذهنش و دلش قوت بيشتري گرفت و همواره در صدد رفتن به ميدان رزم بود و پس از اتمام دوران دبيرستان در اولين فرصت در آزمون دانشگاه و تربيت معلم شرکت کرد و قبل از اعلام نتايج خود را شعيه وظيفه هنگ ژاندارمري کازرون معرفي نمود و جهت دوره آموزش سربازي راهي خدمت در ژاندارمري جمهوري اسلامي جهرم گرديد و پس از دوماه آموزش نتيجه ها اعلام شد و حميد جزو قبول شدگان تربيت معلم بود و پس از تسويه حساب در ژاندارمري جهرم, شروع به درس خواندن نمود و پس از گذراندن يک سال و نيم در تربيت معلم اوايل نيم فصل آخر بود که به نداي امام خويش لبيک گفت و بالاخره به آرزوي خويش رسيد و به جبهه رفت و در عمليات پيروزمندانه والفجر 8 شرکت نمود. در تاريخ 22/4/65 به پادگان آموزشي رفت که آموزش سطح يک در تاريخ 14/5/65 به اتمام رسانده و در تاريخ 15/5/65 الي 10/6/65 آموزش سطح دو را با گذراندن آموزش تخصصي غواصي که داوطلبانه متقبل شده بود به اتمام رساند و در تاريخ 11/6/65 عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل مي گردد و در منطقه جنگي هم آموزش غواصي را ميبيند. وي برای ديدار از خانواده اش و شهر و ياران  و آشنايان درتاريخ 19/9/65 به مدت يک هفته به کازرون آمد و سپس عازم رفتن شد. بله آخرين ديدار و آخرين خداحافظي حميدرضا زيباتر از هميشه بود و مهربانتر از هميشه . چون براي ماندن نبود مثل هميشه با تبسمي مخصوص بخود رفت و با رفتنش بار ديگر ما را با انبوهي از غم تنها گذاشت و در اين مدت که جبهه بود با خود چه فکر ها که نمي کرد و هميشه مي گفت که جبهه محل تزکيه نفس است و جبهه محل آزمايش است. يکي از دوستان نزديکش هنگامي مرخصي او را اندوهگين مي بيند علت را جويا مي شود حميدرضا مي گويد اين چندماه سعادت نسيب ما نگرديد و روزي که مي خواسته جبهه برود براي خداحافظي سراغ يکي از دوستانش مي رود  و مي گويد اين خداحافظي آخرين است ومرا حلال کن و  بالاخره در جبهه ماند تا عمليات کربلاي 4 شروع شد و در اين عمليات شرکت نمود و به دليل جوانمردي و شجاعت و رشادتي که داشت او را مسئول يک تيم غواصي مي نمايند و با مهارتي که حميدرضا بکار برده بوده است. تنها يک دسته شانزده نفري که او مسئولشان بوده, يک شهيد بيشتر نداشته اند و چون در کربلاي 4 در منطقه شلمچه که سخت ترين نقطه براي عمليات بوده و حميدرضا توانسته بود خوب عمل کند, کربلاي 5 نيز در همان نقطه شروع مي نمايند.

پس از کربلاي 4 يکي از دوستانش از کازرون براي اينکه بداند سالم است يا نه نزد او ميرود و ميگويد اگر ميداني که اشکال ندارد مرخصي بگير, چون خانواده ات زياد در فشار هستند و شهيد مي گويد تا به مسئولمان بگويم اگر عمليات نباشد مي آيم و شهيد از فرمانده شان سئوال مي کند,مي گويد ما به شما احتياج داريم و امام فتوا داده است که افرادي که جبهه به آنها احتياج دارد واجب است بمانند و شهيد به دوستش مي گويد چون امام فرموده, سر و جانم فداي او چون من به فتواي او به جبهه امده ام و الان هم تاوقتي لازم باشد جبهه را ترک نمي کنم و ماند و در کربلاي 5 هم شرکت نمود و پس از تمام شدن مرحله اول کربلاي 5 به پشت خط مقدم مي آيد و دو روز استراحت مي نمايدکه فرماندهان مي گويند از گردان غواصي داوطلب مي خواهيم براي عمليات پياده(خاکي) و حميدرضا داوطلبانه در تاريخ 24/10/65 براي مرحله دوم با سمت ار پي جي زن وارد عمليات پيروزمندانه کربلاي 5 مي گردد و پس از حماسه افريني ها و از خود گذشتگي ها در روز پنج شنبه 25/10/65 در نخلستانهاي شلمچه پرده از چهره ملکولتيش با ريختن خونش برداشته مي شود و از تمامي مرگها شهادت و از تمامي راهها , راه امام حسين (ع) را انتخاب مي کند و به مرحله عمل در مي آورد و به تنها معشوق خود همراه با بالهاي سفيد و شالبند سبز خونين سفر کرد و به فيض شهادت نائل آمد.

روحش شاد, قلبش هميشه پاک, راهش پر رهرو و اين حماسه و افتخار بر خانواده اش مبارکباد

خوشاآنانکه بایادرخ دوست

به سوی حادثه بی باک رفتند

 

[بازگشت]