شخصيت ها / شهدا / غلام عطایی قراچه / متن / زندگينامه / زندگینامه غلا عطایی قراچه
شهيد غلام عطائي قراچه در دوم فروردین سال 1338 در روستاي قلعه اژدهاکش چشم به جهان گشود. هنوز سه سال نداشت که تنها سرپرست خويش يعني پدرش را از دست داد.
او
در کنار مادر دوران کودکي را با طعم تلخ بي پدري گذراند. مادر براي تامين
مايحتاج زندگي مجبور بود از روستا به روستای دیگر برود و با خوشه چيني
معيشت زندگي خود و يگانه فرزندش را تامين نمايد . مادر نه خانه ای از خويش
داشت که در هواي سرد زمستان و هواي گرم تابستان در آن پناه بگيرد ناچاراً
با جمع آوري شاخ و برگ درختان براي خود کپري ساخت تا يگانه فرزندش که پاره
جانش بود از خطرات و امراض احتمالي نجات بخشد و هنگامي که جهت خوشه چيني به
صحرا مي رفت. غلام هم که هنوز کودک بود مجبور بود به دنبال مادر و تنها
حامي خود در هواي گرم تابستان به صحرابرود. با همه اين مشکلات مادر فرزند
خويش را به مدرسه فرستاد تا از نعمت سواد بهره مند گردد و اين موقعی بود که
گرفتاري مادر زيادتر مي شود چون از يک طرف مايحتاج روزمره خود و از طرف
ديگر لوازم تحصيل فرزندش بود. مادر پس از گذشت زماني و سکونت در چندين
روستا جهت امرار معاش به روستاي اسلام آباد مي آيد باز هم در اين روستا
کپري برپا نمود .
غلام هنوز بالغ نبود ولي داراي فضائل اخلاقي بود.
ديري نگذشت که مهر کليه برادران روستا را به خود جلب نمود و اهالي روستا
براي او و مادرش اطاقي ساختند و دور آن را حصار کوتاهي کشيدند. مادر و
فرزند هر دو خوشحال از اين که توانستند سرپناهي بدست بياورند.
غلام
تحصيلات خويش را ادامه داد تا سيکل را گرفت. از آن جائي که علاقه خاصي به
مادر داشت چون مي دانست که مادر بوده است که او را به اين حد رسانده سعي مي
کرد هرکجا برود شب به خانه باز گردد تا مادر را از نگراني بدر آورد. خيلي
به مادر احترام مي گذاشت علاقه او نسبت به مادر طوري بود که وقتي دوستانش
به او می گفتند ازدواج کن . مي گفت مي ترسم ازدواج کنم و اختلاف خانواده
باعث شود از مادرم جدا شوم . به همين خاطر هم بود که از ازدواج صرف نظر مي
کرد.
غلام» مقيد به انجام واجبات و ترک محرمات بود در بيشتر
اوقات روزه دار بود و در اکثريت مواقع برادران را به امر معروف و نهي از
منکر مي نمود. تا اين که اعتراضات ملت مسلمان ايران برعليه رژيم ديکتاتور و
خون خوار شاه شروع شد و انقلاب اسلامي ايران به ثمر رسيد. پس از پيروزي
انقلاب اسلامی شهيد عطائي در سنگر جهاد سازندگي مشغول به خدمت شد و با
وجودي که داراي مدرک سيکل و گواهي نامه پايه يکم و ويژه دستگاه هاي سنگين
بود و در شرکت هاي خصوصي حقوقي بالایی به او مي دادند حاضر نبود که سنگر
جهاد سازندگي را ترک کند. او هميشه مي گفت: (انسان بايد براي آخرت خويش
اندوخته نمايد اين دنيا محل گذر است و به هر سختي باشد مي گذرد و در آن
دنياست که انسان جاودانه است).
قبل از اين که مرحله آخر به جبهه
برود مادر خويش را به زيارت حرم مطهر علي بن موسي الرضا (علیه السلام) برد و
در مشهد مقدس دو کفن يکي براي خود و ديگري براي مادرش خريد و با خود آورد و
کمبودهاي زندگي مادرش را تامين نمود و بعد به جبهه رفت. شهيد چندين مرتبه
از طرف جهاد سازندگي به جبهه رفته بود. وي اکثر روز و شب ها دسته گلي برمي
داشت و برسر قبر شهدا مي رفت و گريه مي کرد و با آنان درد دل مي نمود آن
قدر به جبهه و رزمندگان علاقه مند بود که در مرخصي هائي که از جبهه به او
دادند پس از سرکشي کوتاهي به مادر و آشنايان مجدداً به جبهه مي رفت آن قدر
به جبهه رفت تا اين که غلامي خود را به امام حسين عليه السلام ثابت نمود و
سرانجام در سحرگاه 16 فروردین 1365 بوسيله مزدوران بعث عراق در خون خويش غلطيد و به لقاء الله پيوست.