شخصيت ها / شهدا / رحمت الله باقری / متن / زندگينامه / زندگی نامه شهید رحمت الله باقری
شهيد رحمت الله در سال 1/1/1345 در
کازرون دیده به جهان گشود .کلاس اول ابتدائي که نام قبلي آن مدرسه سرلشکر
بوده است و دوم تا پنجم را در مدرسه بصيري گذرانده است. در دبيرستان
حيات و اول نظري را در شمس سابق که مدرسه کنوني است گذراند .
سعيد باقري
جواني بوده است بسيار محجوب که در روابط خانوادگي نسبت به پدر و مادر و
بستگان احترام گذار و به افراد محل کاملا خاشع و خاضع بود در خانه به
برادران زير دست خود با محبت و مهرباني رفتار مي نمود و هميشه يار و ياور
ضعيفان و دستگير بيچارگان بود کوچکترين علامت کبر و غرور و خودخواهي در اين
جوان ديده نمي شد .
رحمت اله خيلي از انقلاب هر چند نوجواني کم سن و سال
بود و بيشتر از سيزده و چهارده سال نداشت ولي در نشر و تکثير اعلاميه هاي
امام و نوارهاي ايشان سعي مي نمود و همچنين در اکثر راهپيمائي ها و مجالس
بحث و مذهبي شرکت فعال داشت و شوق او در اين گونه مسائل بود که آخر او به
درجه شهادت رساند و روز پيروزي انقلاب که در تهران بوديم نهايت همبستگي خود
را با انقلابيون در خيابانها وساخت سنگر و ساير کارها مي نمود .
کارهاي
ايشان قبل از انقلاب مقدمه اي بود پر فعاليت پر جنب و جوش بعد از انقلاب
ايشان که صد در صد بيشتر شده بود چنانچه کوچکترين فعاليت غير مذهبي او را
تحريک و تشييع مي کرد و در اين راه در حوزه مدرسه و اجتماع و خانه مبلغ
براي انقلاب و سربازي براي امام بود نشر اعلاميه ها و شرکت در مجالس همچنان
ادامه داشت و در انجمن هاي اسلامي مدرسه شرکت داشت و فعاليت مسجد محل
فعالانه دخالت مي کرد و با نصب پوستر و اعلاميه ها و ساير کارهاي فرهنگي
حضور خود را در صحنه نشان مي داد تا اينکه در آخر کار در بسيج سپاه به
عنوان ماموري فعال در جمع آوري نوارهاي مبتذل و ساير امور شرکت مي کرد
حساسيت او به قدري بود که يک وقت برازجان بوديم مستقيما به سپاه پاسداران
رفت و آنها را مخاطب قرار داد که شما کجا هستيد منافقين اعلاميه بر در و
ديوار شهر مي زنند و شما ساکت هستي و به آنها پرخاش مي کرد در اکثر
درگيريهاي خياباني با منافقين شرکت داشت و با سپاه و بسيج در اين راه
همکاري مي کرد و در کشف و شناسائي اکثر آنها دخالت مي کرد و فرمانده او
برادر ترنج زرد بود .
در تاريخ 18 فروردين 1360 که گروهک هاي مختلف در
خيابان ظاهر شده بودند و ما مردم درگير شده بودند رحمت اله که در اين گونه
موارد حامي سپاه در بسيج و توده مردم حزب الهي بود وارد معرکه شده که
ناگهان در کوچه پشت سپاه گويا از پشت به او حمله شده چنانچه از ضربه به سر
صورت او مشخص بود و او را نقش بر زمين مي کنند که بعد از يک شبانه روز در
بيمارستان شهيد مي شود ودر تاربخ 23/1/1360 به خاک سپرده می شود .
روحش شاد و
راهش مستدام باد .