شخصيت ها / شهدا / حمیدرضا بهبود / متن / خاطرات خانواده / به ياد محرومان در بستر بيمارستان
برادر شهید حمیدرضا بهبود می گوید: پس از مجروحیت شدید ایشان در یکی از مراحل عملیات فتح المبین که به شکستگی استخوان منجر شد، وقتی برای عیادت به بیمارستان نور افشار تهران میرفتیم قبل از آن به وسیلهی تلفن از وی خواستیم اگر به چیزی احتیاج دارد بگوید تا فراهم کنیم.
ایشان دو چیز از ما خواست. یکی تقاضای خرید دو کتاب «معراج السعاده» و «خصال» را و دیگر مقداری وجه نقد!
تقاضای دوم برای ما عجیب بود، زیرا ایشان همیشه در منتهای قناعت زندگی میکرد و هیچ گاه تقاضای مادی نمی کرد. حتی اگر این تقاضا از برادرش باشد. در بیمارستان و به هنگام عیادت ایشان با توجه به کنجکاوی و از روی شوخی از ایشان پرسیدم پول را برای چه میخواهی؟ ایشان ابتدا از دادن جواب اکراه داشت و فقط می گفت: پول را زیر بالشت بگذارید. من به ایشان اصرار کردم اگر کار خیری است تا ما هم در آن شرکت کنیم. ایشان اظهار داشت: یکی از خدمههای خواهر بیمارستان بیوه است و چند فرزند دارد و من میخواهم در خفا به او کمک کنم.
این کار او (یعنی شناسایی افراد مستضعف و کمک به آن ها) در حالی بود که وی تنها دو روز در آن جا بستری بود و وزنهای 5 کیلوگرمی به پای شکستهاش آویزان بود و درد کشندهای را تحمل می کرد.
منبع: ماهنامه شهرسبز، آبان 1384، ويژهنامه، ص 2.