پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

شخصيت ها / شهدا / نعمت الله ابوالحسني / متن / دست‌نوشته / فرماندهي عمليات ما حتماً امام زمان (عج) خواهد بود
در مورخه ... از سپاه كازرون به پادگان شهيد مسگر شيراز اعزام شديم به مدت چند روز در آنجا اقامت نموديم سپس ساعت 4 بعدازظهر روانه جنوب شديم و ساعت 3 بعد از نصف شب وارد اهواز به خوابگاه دانشجويان دانشگاه جندي شاپور معروف به گلستان شديم و در آنجا به مدت چند روز تاكتيك هاي نظامي به ما ياد دادند و بعد به نيروگاه انرژي اتمي دارخوين رفتيم و بعد چندين روز در آنجا داخل كانتينرها بسر برديم با زندگي تقريباً خوب و سپس ساعت 2 بعدازظهر عازم خط مقدم جبهه دارخوين شديم و هم اكنون در آنجا داخل يك سنگر 4 نفري بسر مي بريم.
داخل سنگر موش هاي فراواني وجود دارد و وضع سنگر از نظر مكاني خوب و محفوظ است. فاصله دپو يا خاكريز ما با خاكريزه بعثي هاي عراق 500 الي 600 متر مي باشد. چهار شب آنجا به سر برديم .
حقير به عنوان معاون سرپرستي 22 نفر انتخاب شديم و 3 شب پاسبخش بودم . شب چهارم آتش تهيه از طرف ما ساعت 5/3 شروع شد و به مدت نيم ساعت و شايد كمتر، ما شروع به آتش نموديم به وسيله آرپي جي و تيربار و ژ 3 و كلاش و پشت سر ما هم در فاصله چند كيلومتري ارتش با سلاح‌هاي سنگين كار مي كرد.
نيروهاي بعثي عراق از ترس خودشان تا صبح از تمام سلاح هاي كوچك و بزرگ خود منطقه ما را زير آتش گرفتند . در آن شب ما دو شهيد و چند زخمي داديم كه يكي از شهيدان حيدر مرادي از بسيج كازرون بود كه در سمت راست خودمان در فاصله 100 متري قرار گرفته بود كه در پشت تيربار ژ 3 به وسيله تركش خمپاره شهيد شد و بغل دست او دو مجروح يكي دست بردهان و ديگري مهريار به جاي گذاشته شد و سپس حمل به بيمارستان اهواز گرديدند .
 فرداي ظهر همان شب به آموزش ما در خط مقدم تمام شد و يك سري از برادران استان فارس به جاي ما درخط آوردند تا آنها هم به خط جبهه و باصداي شليك آشنا بشوند. بعد از حركت از آنجا به نيروگاه آمديم و پس از تقسيم‌بندي به نيروگاه ژاندارمري دارخوين آمديم و فعلاً در آنجا مستقر هستيم و انشاءا ... چيز ديگري به حمله نمانده است كه به اميد خدا پيروز خواهيم شد و فرماندهي عمليات ما حتماً امام زمان (عج الله تعالي ) خواهد بود و اين كه گفتم، يقين دارم و خواب و خيال نيست.
 
هفته‌نامه بيشاپور، ش 131، اول مهر 1387
 
[بازگشت]