ماجرای قطع دست رزمندهای به نام عباس در جنگ در يكي از حملات دشمن، سربازي به نام عباس نظري كه براي آوردن آب رفته بود، دنبال چيزي ميگشت. مرا كه ديد، گفت: «جناب سروان! دستم نيست!» بعد تا وقتي بيهوش نشده بود، نوحه اباالفضل (ع) ميخواند و با دست چپ سينه ميزد.