محمد سمیرمی: شاید این سئوال برایتان پیش آید که چه شد خرمشهر بیش از 45 روز در مقابل حملات و تهاجمات بسیار شدید عراق، با دست خالی مقاومت کرد. تازه این غیر از آن است که خرمشهر به دلیل نزدیکی به مرز، از همان هفتههای آغازین سال 59 مورد حملات بیوقفه عراق قرار میگرفت. تا نهایتاً از روز 21 شهریور 59 درگیریهای مرزی شدت و حدت بیشتری گرفت و 31 شهریور ماه آن سال، صدام رسماً جنگ را آغاز کرد.
پدرم اصفهانی و به دلایلی همچون اشتغال و مبارزه از اصفهان به خرمشهر آمده بود.درست یادم نیست که کلاس چهارم یا پنجم دبستان بودم. پدرم اشتراک نشریه »مکتب اسلام« و کتابهای موسسه»در راه حق« را گرفته بود و از این طریق با کربلایی علی فرخی ارتباط داشت. از همین زمان بود که آشنایی من با »کل علی« و فرزندانش شکل گرفت.
فرخی،
حمامی خرمشهر بود، که حمامش پاتوقی برای مبارزات فرهنگی و سیاسی، شده بود و درآمد خودش
را وقف مبارزات فرهنگی و سیاسی کرد و از حمام به عنوان پوششی برای مبارزه استفاده مینمود.
جو آن
روز خرمشهر، جوی به شدت روشنفکرانه بود. این دید روشنفکرانه هم بین مذهبیون دیده میشد
و هم بین غیرمذهبیون شهر از کمونیستها گرفته تا.... . از سوی دیگر وجود انگلیسیها
در آبادان و خرمشهر، و جو فاسدی که آنها درست کرده بودند جو را برای مذهبیون به شدت
تنگ کرده کرده بود. هرچند فضای خرمشهر خیلی بهتر از آبادان بود و شاید به همین دلیل
مذهبیون خرمشهر دامنه فعالیتهایشان را تا آبادان گسترانده بودند. که در این بین نقش
»کل علی« بسیار پررنگتر مینمود. به همین دلیل وقتی سخنرانی به آبادان میآمد، برای
استراحت به خرمشهر سفر میکرد و »کل علی« میزبان
آنها میشد. و اگر سخنرانی به خرمشهر میآمد »کل علی« با بچههای آبادان هماهنگ میکرد
و اگر میتوانست در آبادان نیز برای آنان جایگاهی برای سخنرانی محیا مینمود. شهید
مطهری، آیتا... خزعلی، آیت ا... مکارم شیرازی، آیتا... سبحانی، آیتا... نوری همدانی
از جمله کسانی بودند که دائم برای ایراد سخنرانی به خرمشهر و آبادان میآمدند و احترام
خاصی را برای »کل علی« قایل بودند.
به قول
آیتا... محمدتقی موسوی، »کل علی« به تنهایی مسجد جامع خرمشهر و فعالیتهای مذهبی را
در خرمشهر و آبادان به دوش میکشید.
بعد
از شهادت »حاج آقا مصطفی خمینی« و آن مقاله روزنامه اطلاعات، خرمشهر نیز به تبع تمام
کشور وارد فاز جدیدی از مبارزه گردید.
17 شهریور
ماه 57 بود، روزی بود که »کل علی«به همراه فرزندش »محمود« -که بعداً به عضویت سپاه
درآمد و در دفاع از خرمشهر به شهادت رسید- به تهران رفتند و در راهپیمایی آن روز شرکت
جستند. در همان روز بود که توسط چماقداران پهلوی، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.
با تند
شدن آتش انقلاب، »کل علی« شناخته شده تر میشد.
با پیروزی انقلاب، و شروع فتنه خلق عرب، بارها مورد حمله و ضرب و شتم خلقیها قرار گرفت، اما هر بار با وساطتت مردم عرب منطقه که گاه توسط خلقیها فریب داده شده بودند توانست جان سالم بدر برد. در یکی از همین برخوردها بود که شنوایی یکی از گوشهایش را از دست داد.
هر چه به اواسط آبان نزدیکتر میشدیم، حلقه محاصره مسجد تنگتر میشد. از این رو »کل علی« جلسهای را در مسجد جامع برگزار کرد و در آن جا تصمیم خود را مبنی بر خارج کردن خواهرانی که تا آن روز مانده بودند به صراحت اعلام کرد. هرچند برخی از خواهران حاضر به ترک خرمشهر نمیشدند اما، به اصرار »کل علی« خواهران را برای خارج کردن، به کارون فرستادند و از آن جا، آنها را از خرمشهر خارج ساختند.
»کل
علی« علیرغم این که دو فرزندش »محمود« و »قاسم« در دفاع از خرمشهر به شهادت رسیده
بودند و خود نیز از ناحیه کتف مورد اثابت ترکش قرار گرفته بود و شدت جراحت گاه او را
بسیار اذیت میکرد، اما در خرمشهر ماند و جزء آخرین کسانی بود که از خرمشهر خارج شد.
در حالی
که حلقه محاصره لحظه به لحظه تنگتر میشد و مسجد جامع دیگر در تیر مستقیم عراق قرار
گرفته و عملاً میتوان گفت که مسجد نیز سقوط کرده بود، »کل علی«به همراه چند تن دیگر
از مدافعان، با قایق سوراخی که حوالی کارون پیدا کرده بودند، توانستند از خرمشهر خارج
شوند. قایق سوراخ بود و دائم میبایست آبهای درون قایق را تحلیه میکردند به همین
دلیل دو نفر پارو میزدند و کل علی نیز به همراه بقیه آبهای درون قایق را تخیه میکرد.
کربلایی
علی فرخی در حالی خرمشهر را ترک میکرد دو فرزندش را از دست داده بود. اما در طول همه
این سالها، شاید کسی نمیدانست که او که بود.
بعد
از خروج از خرمشهر به کازرون، زادگاهش آمد و در کنار مردم شهیدپرور کازرون، در عرصهای
دیگر به دفاع از اسلام و انقلاب و ولایت مشغول شد. به طوری که وقتی منافقین درصدد شورش
و ترور شخصیتی آیتا... ایمانی برآمدند، تمام قد در دفاع از نماینده امام در کازرون،
برخاست.
ترکش
کتفش تا آخرین روزهای حیاتش، او را اذیت میکرد، اما وقتی درد وجودش را فرا میگرفت
جز ذکر خدا، که به آرامی زیر زبان نجوا میکرد،
دیگری چیزی نمیشنیدی.