درجنگ عقل و نفس، راه پیروزی عقل بر نفس "فکر"، "ذکر" و "شکر" و راه پیروزی نفس برعقل "مکر"، "غفلت" و "کفران" نعمت است و شیوه تهاجم نفس بر عقل این است که ابتدا وی را وسوسه می کند و سپس باطل را آراسته، در چشم انسان زیبا جلوه می دهد تا آن جا که انسانِ فریفته نفس، سیئات خود را حسنات می پندارد.
در جنگ
درون که راه فرار و سازش بسته است، نتیجه درگیری و جهاد اکبر، یا پیروزی است یا اسارت
یا شهادت، واز این رو نتیجه جهاد اکبر در اولیای خدا پیروزی عقل است و در کافران، منافقان
و مومنان فاسق اسارت عقل، و در مومنان متوسطِ عادل، شهادت عقل، یعنی انسان مومن متوسط
تا آخرعمر در معرکه جهاد اکبر بین زد و خورد به سرمی برد، نه اسیر می شود و نه امیر
و در همین حال می میرد. چنین مرگی در جهاداکبر که نه به صورت اسارت است و نه به صورت
امیر شدن، به نحو شهادت خواهد بود و شاید برخی از تعبیرهای روایی که مرگ مومن در بستر
را شهادت می داند ناظر به همین معنا باشد.
غنیمت
جنگ بیرونی و ظاهری، سلاح و مال است و غنیمت جنگ درونی و باطنی برای رزمنده پیروز،
اسارت شیطان و ابزار اغوای او یعنی نفس اماره است و شیطان اسیر عقل، دیگر توان اغوا
ندارد.
خدای
سبحان نفس انسان را با سرمایه شناخت فجور و تقوا آفرید: "فألههما فجورها و تقواها"
اگر انسان راه دین که راه انبیا و اولیای الهی است پیمود، به مرز فرشتگان رسیده ، با
آنها محشور می شود، ولی اگر به بیراهه رفت، گاهی سراز شهوت رانی در می آورد و گاهی سر از درندگی در می
آورد و گاهی نیز سراز مکر و شیطنت درمی آورد و واقعا شیطان می شود.
انسان
در نظام هستی، یا در مسیر "درجات" و ولایت الهی حرکت می کند یا در مسیر
"درکات" و ولایت شیطانی. اگر انسان در مسیر ولایت الهی قرار گرفت به جایی
می رسد که ابتدا محب و سپس محبوب خدای سبحان می شود و آنگاه خدای سبحان، زبان، چشم
و گوش او می شود و چنین انسان ملکوتی به وسیله خدا می شنود، می بیند و می گوید. از
این برتر مقامی است که انسان،" عین الله" و یدالله" شود، همان گونه
که امیر المومنین (علیه السلام) می فرماید: "انا عین الله و انا جنب الله و انا
ید الله"
کسی
که در مسیر درکات شیطانی حرکت کند، در این مسیر ابتدا به جایی می رسد که شیطان در دل
او آشیانه می کند و سپس شیطان با زبان اوسخن می گوید و با چشم او می بیند، یعنی چنین
شخصی ابزار ادارک و تحریک شیطان می گردد، تا آن جا که سخن انسان جز گناه و نگاهش جز
معصیت نباشد.
امیرمومنان
(علیه السلام) درباره منافقان، کافران و تبهکاران که پیروان شیطانند، می فرماید:
"اینان شیطان را ملاک و معیار ارزش علوم و اعمال خود قرار دادند. شیطان نیز ایشان
را شریک اندیشه و کار خود قرار داده، در راه اغفال دیگر بندگان خدا، از آنها به صورت
بند و دام بهره می برد. سپس او دردلشان تخمگذاری کرده، تخم ها را تا برآمدن جوجه ها
پرورش می دهد و آنگاه جوجه های او را از سینه انسان ها فرود آمده در دامنشان حرکت می
کنند. پس شیطان با چشم اینان می نگرد و با زبانشان سخن می گوید و با دستیاریشان مرتکب
لغزش ها می شود و کردارهای ناپسند را در نگاهشان زیبا جلوه می دهد. اعمالشان گواهی
می دهد که با همکاری شیطان انجام شده است. کارهای چنین انسان های به دام افتاده هماهنگ
با کار کسی است که شیطان در نفوذ و قدرت او شریک شده و با زبان او باطل می گوید."
خدای
سبحان مولایی است که به عبد مملوک خود می گوید: هستی تو و آنچه در اختیار توست، از
آن من است و من به تو وکالت می دهم تا خود را به من یا به دیگری (شیطان) بفروشی. حال
اگر هستی خود را به من فروختی آزاد خواهی شد و اگر به دیگران فروختی، برده و بنده آنان
خواهی شد.
مومنان
متوسط خود را به خدای سبحان می فروشند تا در مقابل بهشت بگیرند، ولی برخی از اهل ایمان
در این تجارت به بهایی کمتر از لقای الهی رضایت نمی دهند. اینان افزون بر( جنات تجری
من تحتها الانهار) خواستار رسیدن به بهشت لقای الهی هستند: (فی مقعد عند ملیک مقتدر)1
------------------------------
1 حضرت آیت الله جوادی آملی، تسنیم، جلد دوم، صفحات 301-258