داوود دهقان: در یک اسطورۀ کهن ایرانی، میترا از دل سنگی درون غاری به دنیا میآید. در هنگام تولد تنها یک کلاه بر سر دارد و شمشیر و تیر و کمان در دست. برخی زاده شدن مهر از درون سنگ را استعاره از فروغ ناشی از برخورد دو سنگ به هم میدانند. میترا به هنگام تولد کرهای در دست دارد و دست دیگرش را بر دایره بروج گرفتهاست.
سختي، زبري و درشتي و دوام ماده از لحاظ شعور مذهبي
انسان ابتدايي تجلي قداست است. هيچ چيز از صخرۀ با شكوه و سنگ خاراي عظيمي كه گستاخانه
قد بر افراشته، بيواسطهتر تمامي قدرتي را كه در آن نهفته است، بي هيچ قيد و بندي
آشكار نميكند و نيز چيزي از آن ارجمندتر و محتشمتر و هيجانانگيز تر نيست. وجود در
سنگ، مقدم بر هر چيز ديگري است. سنگ در وهله اول چيزي است كه همواره عين خود است و
عين خود ميماند. پايدار و باقي است و مهمتر اینكه زخم و ضربه نميزند. اما انسان
پيش از آنكه سنگ را بردارد و به سوي چيزي و كسي بيفكند، لزوماً نه پيكرش بلكه دست كم نگاهش با آن تلاقي و برخورد
ميكند. و اين چنين به زبري و قدرتش پي ميبرد. بازی کلبرد، این مفهوم را از دستان
مردان نستوه انکشاف میکند. صخره چيزي را براو (انسان) مكشوف ميكند كه برتر از ناپايداري
موقعيت بشري است، و آن نوع هستييي مطلق است. پايداري و سكون و سختي ابعاد و تناسبات
و خطوط و كناره نماي غريبش، انساني نيست و گواه بر حضوري شگفت انگيز، بيمناك، پر كشش
و هراسانگيز است. انسان در بزرگي و سختي و شكل سنگ، واقعيت و قوهاي ميبيند كه به
جهاني غير از از جهان مادی كه جهان اوست، تعلق دارد.نميدانيم كه هرگز انسان ابتدايي،
خود سنگ را پرستيده يا نه؟ چون به هر حال انسان ابتدايي همواره چيزي را غير از آنچه
كه سنگ در بر دارد و بيان ميكند، ستوده است. صخرههای عظیم يا تنگر Tongor (سنگريزه) و كلوخ از اين
رو با اعزاز و اكرام تمام، مورد پرستشند كه
نمودار چيزي محسوب ميشوند و بدان اقتدا ميكنند چون رونوشت آن چيزند و از جايي نامعلوم
آمدهاند. ارزش قدسي آنها منحصراً مرهون اين چيز يا جاي مجهول است و نه رهين وجودشان.
بشر فقط به اين اعتبار سنگ را تقدیس کرده كه سنگ نمايشگر چيزي جز خود سنگ بوده است.بشر،
سنگ را به پرستش گرفته يا چون ابزار كاري معنوي و روحاني، بسان مركز نيرو و يا كارمايهاي
ناظر به دفاع از خويش و در گذشتگانش بكار بردهاست و اين نكتهاي است كه هم اكنون بايد
گفت زيرا غالب سنگهايي كه اثرات عبادي بر آنها مترتب بوده است، به عنوان ابزار به
كار آمدهاند: يعني براي بدست آوردن چيزي و تضمين تملك آن چيز به كار رفته اند. بکارگیری
سنگها و صخرهها در هنر معماری و ساخت و ساز و دیوارچینی و سنگنگارهها، بيشتر وظيفه
و رسالتي جادويي داشتهاند تا مذهبي. و چون از بعضي فضايل و ملكات قدسي برخوردار بودهاند
كه مولود و منشاء و يا شكلشان است، پرستيده نشدهاند؛ بلكه به كار آمدهاند و مورد
استفاده قرار گرفتهاند. (مثال: جوه، بردر، برگی، دلوگه، کوره، بردنگ و ...). سنگ،
علامت شأن و منزلت، رمز اقتدار و نماد ایستادگی و عظمت است. سنگ، انسان را از گزند
جانوران و دزدان و مرگ مصون ميداشت. زيرا روان مرده، بسان سنگ فساد ناپذير، ميبايست
تا بي نهايت بيآنكه متلاشي شود باقي بماند. شیرهای سنگی برافراشته بر مزار مردگان،
گواه این ادعاست.
یک باور کهن در دوسیران کازرون وجود دارد که صخرۀ
زیربنای امامزادۀ فعلی را شبانگاهان به درۀ کناری پرت میکردند و صبحگاهان با همان
عظمت همیشگی سر جایش مستقر میشده است. و این صخرۀ باشکوه بر فراز قلهای درست روبروی
روستا، همواره ذهن و روح ساکنین را به تقدس و کرنش این عظمت فرا میخوانده است.
همۀ اين آثار مربوط به كيش نيايش و تقدس مردگاناند
و ناظر به آرامش روان مرده. گورهايي كه در محلي نسبتاً دور از قبور يافت ميشوند _ زماني
كه مرگ بر اثر حادثه روي داده (صاعقهزدگي، نيش مار، زخم پلنگ و ...)، بناي يادبود
را در محل وقوع حادثه بر پا ميكردند. اين مورد روشنگر معناي اصلي بناهاي يادبود سنگي
براي مردگان است زيرا مرگ بر اثر حوادث، بازنماي رواني آشفته و دشمن خو و كينه جو است.
اگر رشته حيات ناگهان گسيخته شود گمان ميرود كه روان مرده گرايش دارد تا بقيه عمري
را كه متعارفاً داشته، در كنار جماعتي كه از آن جدا شده است بگذراند. بعضي از قبايل
در محل مرگهاي حادثهاي براي آرامش مرده، سنگ توده ميكنند. هر رهگذر براي آرامش روان
مرده، سنگي بر آن توده مي افزاید. اين رسم تا چند سال پیش همچنان در دوسیران باقي بود؛
به عنوان مثال میتوان از یامرخدا (یا مرد خدا) نام برد که چوپانان و رهگذران برآن
کرنش میکردند و هر بار سنگی بر دوش میگذاشتند و بر آن میافزودند. هچنين بناهايي
فقط براي كساني كه كشته شدهاند يا براي رؤسا و پيشوايان و جادوگران و جنگجويان، يعني
در يك كلام، به خاطر آرامش روانهاي مردان قدرتمند، كساني كه در دوران حياتشان مظهر
قدرت بودهاند يا بر اثر مرگ دلخراششان صاحب قدرت شدهاند، برپا ميشود.بدين گونه سنگ
قبر به ابزار حفاظت زندگي از گزند مرگ بدل شده است. سنگ، اقامتگاه روان است، چنانچه
در فرهنگهاي ديگر، گور كه به علل مشابه، "خانه مرده" تلقي شده و مسكن اوست.
سنگ قبور، حافظ زندگان از آسيبهاي احتمالي مردگان است. مرگ كه نمودار حالت آمادگي
براي دست به كار شدن است، تحقق بعضي تأثيرات نيك یا زيانبخش را ممكن ميسازد. اما
روان چون در سنگ، "ثابت و ساكن" شد، ناگزير است كه فقط به طريقي مثبت، يعني
براي حاصلخيزي زمين عمل كند. از اين رو در بسياري از حوزههاي فرهنگي، سنگ كه گمان
ميبرند مسكن و مأواي "نياكان" است، ابزار باروري كشتزار و بارگيري زنان
است. قبايل دوران نوسنگي "سنگ باران" را همان نياكان كه ميتوانستند بارانساز
باشند، ميدانستند. در برخی فرهنگهای دور، بعضي صخرهها، نمودار يا مظاهر متجسد و
متجسم خدايان و نياكان و قهرمانان "بنيانگزاران تمدندن" اند. "پیر
کلک" به احتمال فراوان، مظهر پیر یا عارفی قابل احترام بوده که بر اثر حادثهای
طبیعی در نزدیکی "اشکرک" به کام مرگ رفته است.
بنای مقدس امامزاده یا به گویش دوسیرانیها
"پیر" جای بررسی دقیق و واکاوی بیشتر دارد. پس از اسلام آتشکدهها هم چنان
به قوت خود باقى بود. استخرى، در کتاب مسالک و ممالک از آتشکدههاى فارس یاد مىکند.پس
از اسلام برخی آتشکدهها تا چند قرنی بر جای ماندند، ولی با گروش ایرانیان به اسلام
به تدریج از شمار آنها کاسته شد و به ویرانی گرایید. ویرانههای بسیاری از آنها اکنون
باقی است. بعضی آتشکدهها با تغییراتی تبدیل به مسجد شد، مانند مسجد جمعه اصفهان یا
اردستان و جز آن. در معماری دوره اسلامی ایران، به ویژه در ساختمان مساجد، از طرح بنای
آتشکده (چهار طاق) استفاده شدهاست. یکی از فرضیههای تحقیق ما این است که پیر یا امامزادۀ
دوسیران، آتشکدهای در کنار صخرهای مقدس بوده است. (امامزادۀ ری بردی).
برای شناخت
باورها و آیینهای مربوط به سنگ در اعتقادات و باورهای کهن مردم دوسیران باید در موارد
زیر، پژوهشی عمیق لازم است:
«بررسی
واژۀ سنگ یا برد در گویش مرد دوسیران»، «سنگ: مقدس و نامقدس»، «سنگ در باورها»، «بناها
و گورهای سنگی: بویژه بررسی سیلاغ مردگون»، «کوه و غار؛ سنگ بزرگ طبیعت: بررسی اشکفتها
از منظر یونگی و برد قیلونکش و برد پرک و برد اشکفتک»، «سنگ در اسطوره های کهن دوسیران»،
«مکانها و آیینهای مربوط به سنگ».
در این مقام فقط به عنوان نمونه به "سیلاغ
مردگون" اشاره میکنیم. بسياري از آداب مربوط به مردگان با تطهير از آلودگي پيوند
دارد. از آنجا كه تن مرده منشاء آلودگي است، تدفين او در خاك روا نيست چرا كه زمين
را كه عنصري مقدس نزد زرتشتيان است را آلوده ميساخته و سوزانيدن جسد نيز جايز نيست،
زيرا آتش را آلوده ميكرده است؛ اين ايده و عقيده و احترام زرتشتيان به اين عناصر باعث
تدفين اموات در دخمهها و استودانهاي سنگي شده است. زرتشتیان در گذشته، دور از آبادی،
شهر و مكان مسكونی بر روی كوههای نه چندان مرتفع فضایی را با رعایت آداب و رسوم مخصوص
دینی در نظر گرفته و شالوده ریزی میکردند و حصاری به دور آن بالا میبردند. این حصار،
دیوار مدور ضخیمی به شكل برج است كه از مصالحی نسبتا محكم و با دوام ساخته شده و به
وسیله پلكانی از سطح زمین هموار به درب دخمهها متصل میشود.
این دخمهها دارای چندين اتاق و احتمالا 2 طبقه
و يکی از اين اتاقها، ويژه آتشسوزها و فاصلۀ دخمه از اتاق آتش سوزها حدود 150 تا
200 متر بوده است. کار آتش سوزها که معمولا 2 نفر بودند عبارت از اين بود که از روزی
که تن در گذشته را بهداخل دخمه مي سپردند شبها تا سه شب در آن اتاق که يک پنجره مستقيماً
رو به دخمه داشت از سر شب تا بامداد آتش بسوزانند.
اين آيين از آنجا سرچشمه ميگيرد که چون بنا بر
باور زرتشتيان روان فرد در گذشته تا سه شبانه روز در اطراف و بالای سر كالبد فرد درگذشته
در پرواز است تا پس از شب سوم به آسمان پرواز کند. در مدت اين سه شب آتش روشن ميكنند
تا روح پس از مرگ از تاريکی و تنهايي نترسد.
سطح داخلی دخمه به صورت پهنۀ گردی است كه تمام
آن با تخته سنگهای بزرگ مفروش شده و به طور كلی به چهار قسمت تقسیمبندی میشود. نوار
دایرۀ انتهایی متصل به دیوار پیرامون دخمه مخصوص مردها و نوار دایرۀ میانی بعد از قسمت
مردها مخصوص زنها و نوار دایرۀ داخلی بعد از زنها نيز مخصوص كودكان است.
در مركز دایره، چاه استودان يا استخواندان است كه با سنگ مفروش شده است. وقتی اجساد به وسیلۀ مرغان
لاشهخوار (دال) از گوشت و پوست تهی و تحت تأثیر آفتاب كاملا خشك میشد، استخوانها
را در آن چاه میریختند تا تبدیل به خاك شود و اینجا بود كه توانگر و درویش به هنگام
مرگ در ته این چاه یكسان میشدند.
طرح و
نقشه این دخمه ها كلا یكسان
و در و دیوار و سطح دخمه مشخصات و اندازه های معینی ندارند بلكه بر حسب نیاز
و جمعیت شهرها و روستاهای زرتشتی نشین بنا می شدند .
گيرشمن در کتاب ايران از آغاز تا اسلام به اين
نکته اشاره ميکند که پيشينيان مرده را نميبايست به خاک بسپارند يا بسوزانند و يا
در آب غرق کنند زيرا بيم داشتند که بدين وسيله سه عنصر مقدس زمين، آتش و آب را آلوده سازند پس ميتوان
عنوان کرد که عرضه تن مردگان به پرندگان در دخمه از زمانهای خيلی دور شايد از زمان
مادها در سرزمين ايران رايج شده است و هدف پاکيزه ماندن خاک، آتش و آب بوده است.
مسلماً هر روش تدفینی مزایا ومضراتی دارد، بنا
به عقیدۀ آن دسته از زرتشتیان كه به گذاردن جسد در دخمه اعتقاد دارند، این كار مزایای
بسیار دارد كه تدفین و خاكسپاری ندارد. اولاً، فرقی بین دارا و نادار و شاه وگدا نیست.
ثانیاً، جسد بیجان مردگان به جای اینكه در زیر خاك پوسیده و طعمۀ كرمها، موشها و انگلها
شود، در مقابل آفتاب خشك شده و توسط پرندگان و لاشخوارها خورده میشوند. حتی دیده شده
كه بسیاری از مردگانی را كه در قدیم در دخمه میگذاردهاند، روزهای بعد زنده شده و
به میان جماعت بازگردانیده میشدند. شاید به
آن دلیل كه فرد در اثر ایست قلبی یا كاهش سطح هشیاری كاملاً از دست رفته تلقی میشده
و حال آنكه با تحریك لاشخوران و پرندگان به مانند یك شوك، هشیاری خود را باز یافته
است.
تا نزديك
دویست سال پيش، زرتشتيان دوسيران و ديگر مناطق
زرتشتي نشين برای از بين بردن تن در گذشتگان خود از دخمه يا برج خاموشان استفاده میکردند
که برخی از اين دخمه ها قديمی و کهنه ميباشد و برخی ديگرجديدتر میباشند. در يزد پس
از دهه 1340 دخمهها تبديل به آرامگاهها شدند.
نوع دیگر تدفین در دوره ساسانی استفاده از استودانهای
سنگی است. استودان ( استخواندان) جایگاهی است برای انباشتن استخوان اموات و همانگونه
که از نام آن پیداست (استو) به معنای استخوان و (دان) به معنای جایگاه است. این نوع
سازه در حیطه دین زردتشت کاربرد دارد. این استودانها بیشتر درقلۀ کوههای کم ارتفاع
و یا تپه ماهورها ساخته میشده تا محلی امن و دور از مناطق مسكوني باشد. اين استودانها
در دوره ساساني براي تدفين مردگان مورد استفاده قرار ميگرفته، بدين صورت كه اجساد
را ابتدا در بلنديهاي كوه و صخرهها قرار ميدادند و بعد از مدتي كه فقط استخوانهاي
آن باقي ميماند آن استخوانها را در داخل استودانها و تابوتهاي سنگي قرار ميدادند،
از اينرو اين قبور را استودان ميناميدند. استودانها دارای شکل خاصی نیستند و ممکن
است حتی شکل هندسی دقیقی نداشته باشند برخی از آنها دایرهای شکل و برخی ذوزنقهای
شکل و برخی چهار گوش و مستطیل شکل هستند.
شواهد فراوانی نشان میدهد که روستای دوسیران تا
دو قرن پیش مکانی امن برای زرتشتیان بوده و به تدریج دین اسلام در این سرزمین گسترش
یافته است.