|
این یاوگان که دمشان خشکانده ریشه ها را
بادند و درنوردند اعماق بیشه ها را
خصمانه می تراشند، در حیرتم که تا چند
ای سنگها خموشید بیداد تیشه ها را؟
در خویش اگر نگنجم نبود عجب چو بشکست
فریاد مرد تصویر قاب همیشه ها را
آئینه زارم از تو ای صبح اگر بشویی
با صیقل تبسم زنگار شیشه ها را
از سرخوشان مپرسید غمنامه ی اسیران
سرشاخه ها چه دانند اندوه ریشه ها را؟