|
چه ویرانی ، چه دلگیری، چه ناشاد!
خدا را خانه ای یا ظلمت آباد؟!
اجاقت آتش خون شهیدان
چراغت برق تیغ تیز جلاد
چه دانی زهر زجر از خنده من؟
چه دانی جان خشم آکنده من؟
که دارد تسمه بر کف ديو تاریخ
زند بر مرده و بر زنده من
سلام ای مرگ ، بی زنهارم امروز
سلام ای طالع هشیارم امروز
به ذلت زیستن رسم سگان است
سر شیرانه مردن دارم امروز
چه سالی ای بهاران تو خونين
سراسر لاله زاران تو خونين
به سرب سرخ می ماند تگرگت
چه ابری جمله باران تو خونين
سرودی سرخ با باد است امروز
ستم ویرانه بنیاد است امروز
هلا دریای آزادی فردا!
خیابان شط فریاد است امروز