|
مرگ آفرين دم سرد ،عفريتِ زندگي خوار
پنداشت كاين حصاري
اين رود گرم رفتار
با آن همه سرودش ، فريادِ تار و پودش
در باتلاق سلول
از پويه باز ماند يا خامشي پذيرد
با خواب سبز جلبك
در حيرت وزغها
بميرد
عرفان سرخم ، اما
شیدا و عاشقانه
جوشنده مثل آتش، بالنده مثل جنگل ، روينده مثل طوفان
ابر ترانه بار است
بر دشت خشكساران
اینک هزار عاشق
اینک هزار صوفی
در خانقاه جانم در جذبه و سماع اند
هر لحظه مثل آغاز
سرافراز
تا از حسد بمیرد
عفريتِ زندگي خوار ،
مرگ آفرين دم سرد
ای سبز بی کرانم
جوشانِ جاودانم!
زين رود گرم رفتار بپذیر این رهاورد:
طغیان خشم خونم
جنونم