دیروز از هر چه بود گذشتیم، امروز از هر چه بودیم! آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز! دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود! جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد! الهی نصیرمان باشد تا بصیر گردیم… بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم(سردار شهيد شوشتري )

یک شعر تقدیم میکنم خطاب به فتنه گران وکسانی که دم از خط امام وولایت می زدند ولی در عمل منافقانه عمل کردند

به مناسبت نه دي

دشمنان باز هم کمین زده اند

دوستان دشنه پشت دین زده اند

زیر سر فتنه ها به سر دارند

خنجر ودشنه بر کمر دارند

بغض وکینه به سینه ها جاری

همچو روبه پی دغل کاری

طلحه ها باز هم عیان شده اند

نامسلمان ، فقط زبان شده اند

روز وشب فکر شهرت و نانند

از چه رو در سکوت می مانند

حب دنیا اسیرشان کرده

نامسلمان ،اجیرشان کرده

از هوا وهوس چنان مستند

با سران سقیفه هم دستند

دایه ی انقلاب ودین دارند

پینه ی مرگ بر جبین دارند

زهر کینه به جام ها کردند

خون به قلب امام ما کردند

نامه ها بی سلام بنوشتند

تخم کینه به سینه ها کشتند

راهشان از ره علی دور است

بزدلانی که چشمشان کور است

قلب رهبر شکسته شد از غم

ابر چشمش چکیده شد نم نم

عقده با حجت خدا وا کرد

درد دل با عزیز زهرا کرد

گفت بادا فدای آن یارم

جان نآقابلی که من دارم

با بصیرت به پیش می تازیم

فتنه هر جا بود براندازیم

دست حق عاشقانه بر سر ماست

مرد میدان عشق رهبر ماست

شکر حق مرشد وولی داریم

پیر سر زنده چون علی داریم

ای شهیدان که جایتان خالی

شور وحال دعایتان خالی

بی شما سینه هایمان سنگ است

زندگی بی شما چه د لتنگ است

عاشقان خدا کجا رفتید

چه غریبانه بی صدا رفتید

خون به دلهایمان دمادم شد

سهم بابایتان فقط غم شد

یک به یک مادرانتان رفتند

همه همسنگرانتان رفتند

داغ غربت نصیبتان شده است

باز هم غم طبیبتان شده است

ای دلیران حصر آبادان

خونتان پایمان شیادان

گر چه صد عهد با شما بستیم

تاابد شرمسارتان هستیم

****

از عشق علی و فاطمه سرمستیم

بر پیرخراسانی خود دل بستیم

تا در رگ ما خون حسین می جوشد

مردانه چو کوه با ولایت هستیم

شعر از حسین مسرور (کازرون)