یاد آوری:
در فصل نخست سلسله مقالات چشم اندازها و چالشهای توسعه در شهرستان کازرون، موضوع "چشم اندازها و چالشهای فرهنگ توسعه در شهرستان کازرون " به عنوان مدخل ورود به بحث گسترده فوق انتخاب و مورد کنکاش و مداقه قرارگرفت. در این راستا و در ذیل عنوان فوق به طور مفصل طرح مسئله (1-1) وبنیان نظری (1-2) موضوع در قسمت (1) تبیین و تشریح گردید. و اینک ادامۀ بحث...
1-3- رابطه فرهنگ و توسعه:
اساساً و بدون تردید فرهنگ حاکم بر یک جامعه، و توسعه ای که آن جامعه در زمینه های مختلف داشته است، تاثیری متقابل بر هم داشته اند. بنابراین در هم آمیختگی دو مقوله فرهنگ و توسعه و تأثیری که این دو در ساخت یک جامعه دارند، به قدری است که براستی نمی توان تفکیکی مشخص بین آنها قائل شد و بواقع یکی را بر دیگری اولویت بخشید.
آنچه مسلم است این است که هر جامعه ای که در مسیر رشد، پیشرفت و توسعه قرار گرفته و حرکت می کند، ناگزیر با برخی موانع و چالشهایی در حوزه های مختلف و صد البته متناسب با شرایط جغرافیایی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... که در آن قرار گرفته است روبروست.
البته این مشکلات، موانع و چالشها در بعضی قلمروها نمود بیشتری می یابند. همچنین تأثیرات این موانع در برخی زمینه ها در کوتاه مدت نمایان شده و در برخی دیگر، بویژه در حوزه فرهنگ در درازمدت نمایان می شود.
مطالعه سیر تکوین و تاریخ توسعه ملل مختلف و از جمله جوامع به اصطلاح در حال توسعه نشان می دهد اکثر این جوامع به گونه ایی با چالشهایی در قلمرو فرهنگ مواجه بوده و می باشند و لذا کشور و شهرستان ما کازرون نیز از این امر مستثنی نبوده است.
در هر حال از آنجا که رشد، پیشرفت و توسعه در یک جامعه، همواره مستلزم ایجاد تغییراتی در قسمتهای مختلف است، فرهنگ حاکم بر آن جامعه نیز به عنوان مجموعۀ ارزشها، باورها و هنجارهای پایدار مورد قبول جامعه، بی نصیب از این تغییرات نبوده است.
طبیعتاً باید پذیرفت که بدون روشن شدن نوع رابطۀ عناصر فرهنگی جامعه با الگوی توسعۀ اتخاذ شده، انتظار رسیدن به اهداف مورد نظر و رسیدن به پیشرفتهای مطلوب، بی فایده خواهد بود. با مطالعه متون و ادبیات موجود در می یابیم، از طرف صاحب نظران و اندیشمندان ذیربط، در باب رابطۀ فرهنگ و توسعه، رویکردها و دیدگاه های مختلفی مطرح شده است.
در یک تقسیم بندی کلی می توان برخی از این رویکردها را توسعه محور و برخی دیگر را فرهنگ محور دانست. نظر به اینکه تبیین و تشریح این رویکردها موضوع محوری این مقال را تشکیل نمی دهد، لذا پرداختن به هر کدام از رویکردهای فوق را به زمان دیگری موکول کرده و به طور گذرا از آن عبور می نماییم.
در بین اندیشمندان و صاحب نظران این حوزه فکری و اندیشه ای می توان به خاوير پرز دكوئيار،JAVIER PEREZ DE CUELLAR (PERU) FIFTH UNITED NATIONS SECRETARY-GENERAL، دبيركل اسبق سازمان ملل متحد و رئيس كنوني كميسيون جهاني توسعه نام برد.
ایشان به مدت 3 سال از سال 1993 تا 1995 میلادی وقت خود را صرف بازانديشي مفهوم توسعه و فرهنگ و رابطهي ميان آنها كرده است. خاوير پرز دكوئيار توسعه بدون توجه به بافت انساني و فرهنگي و رشد فرهنگي را رشد بدون روح مي داند.
او مي گويد: اگر فرهنگ را «شيوه با هم زيستن» تعريف كنيم و توسعه را فرايندي در نظر بگيريم كه به همگان امكان آزادي و امكان برآوردن خواسته ها و هدفهاي مشروعشان را ميدهد، آنگاه بديهي است كه فرهنگ ديگر چيزي فراتر از يك جنبه توسعه، يا ابزاري براي آن است. بنابراین فرهنگ هدف نهايي توسعه است.
فرهنگ مشتركات معنوي و شيوه با هم زيستن و الگوي پندار و گفتار و كردار ما در زندگي ست. فرهنگ، روح اجتماعي زندگيست - فرهنگ، چهره انساني فعاليتهاي انساني است - فرهنگ چهره انساني اقتصاداست.
بر این اساس و با این پیش فرض، فرهنگ بايد همواره زاینده و با طراوت بماند تا ملتي را سر زنده و با نشاط نگهدارد و رو به جلو رهنمون سازد. همچنین فرهنگ بايد تحول پذير باشد و براي اين تحول پذيري بايد پویا ، پایدار و ماندگار باشد.
این را هم نباید از نظر دور داشت که فرهنگ مرتباً بايد پالایش، تصفیه و به اصطلاح وجين شود، آبياري گردد و در این بین به آن اضافه و احیاناً از آن كم شود تا پويا و با طراوت بماند. فرهنگ پويا بايد بتواند خرافات، عادات و تمايلات غلط، دست و پاگير ، عقب برنده و ناسازگار با جریان آرمانخواه توسعه را از خود بپيرايد و همزمان معيارهاي كارآمدي را وام گيرد و خود را با آن بيارايد.
به عبارت صریح تر، فرهنگ پويا بايد خود را خانه تكاني كند. این یک معیار مناسب جهت سنجش ظرفیت پالایش فرهنگی است. نتیجه اینکه فرهنگ پویا و پایدار می بایست ظرفیت پالایش و تصفیه داشته باشد. حال پرسش اساسی این است که فرهنگ یک جامعه چگونه در مقوله توسعه می تواند نقش آفرین باشد؟
در پاسخ به این پرسش می توان گفت به طور کلی رفتارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که در نهادهای یک جامعه تثبیت شده اند، نقش عظیمی در فرآیند توسعه آن جامعه ایفا می کنند. تردیدی نیست که برخی از علل بروز این رفتارها ناشی از نگرشها و ارزشهای فرهنگی مسلط در جامعه می باشد. بنابراین می توان گفت ماهیت این نگرشها و ارزشها، که هسته فرهنگ جامعه را تشکیل می دهند، تاثیر تعیین کننده ای بر فرآیند توسعه یافتگی و یا توسعه نیافتگی هر کشور، منطقه و یا هر شهر و روستایی دارند.
از زاویه ای دیگر، نگرش افراد جامعه به مقولات اساسی حیات انسانی، رفتارهای اجتماعی را تحت الشعاع قرار می دهد، این مقولات عبارتند از سرشت انسان، رابطه با طبیعت، زمان (گذشته گرا، حال گرا یا آینده نگر بودن)، روابط افراد در جامعه، فلسفۀ زندگی، رابطه انسان با ماوراء الطبیعه، رابطه انسان با جوامع دیگر و رابطه انسان با علم. بدین ترتیب ایجاد هرگونه تحولی در یکی از ابعاد زندگی انسان، مستلزم تغییر در نوع نگرش افراد به این مقولات می باشد.
عدم توجه به این مساله در ارائه الگوی توسعه، نتیجه ای جز تشتت اجتماعی و از دست رفتن انسجام درونی جامعه بدنبال نخواهد داشت. اینجاست که مفهوم توسعه فرهنگی به عنوان زمینه ساز شکل گیری یک توسعه همه جانبه مطرح می شود.
تعابیر مختلفی درباب توسعۀ فرهنگی وجود دارد. اما می توان تعریف "ژیرار اگوستین" را یکی از تعاریف قابل توجه این مفهوم برشمرد: «ایجاد شرایط و امکانات مادی و معنوی مناسب برای افراد جامعه به منظور شناخت جایگاه آنان، افزایش علم و دانش انسانها، آمادگی برای تحول و پیشرفت و پذیرش اصول کلی توسعه نظیر قانون پذیری، نظم و انضباط، بهبود روابط اجتماعی و انسانی ، افزایش تواناییهای علمی و اخلاقی ومعنوی برای همه افراد جامعه».
سازمان جهانی یونسکو نیز توسعه فرهنگی را چنین تعریف نموده است: « توسعه و پیشرفت زندگی فرهنگی یک جامعه با هدف تحقق ارزشهای فرهنگی، به صورتی که با وضعیت کلی توسعه اقتصادی و اجتماعی هماهنگ شده باشد.»
در مجموع توسعۀ فرهنگی را می توان فرآیند ارتقاء شئون گوناگون فرهنگ جامعه در راستای اهداف مطلوب دانست که زمینه ساز رشد و تعالی انسانها خواهد شد. در اینجا منظور از شئون گوناگون فرهنگ، نگرشها، ارزشها، هنجارها، قوانین، آداب و رسوم می باشد.
هدف نهایی توسعۀ فرهنگی نیز در این تعریف در واقع غرض اصلی هر نوع توسعه ای است، یعنی رشد و تعالی انسان، هم در ابعاد مادی و هم در بعد معنوی. البته روشن است که دستیابی به این هدف جز در صورت مناسب بودن بستر زیست انسان، که همانا جامعه است، محقق نمی شود. بنابراین در یک الگوی مناسب برای توسعه، باید راهکارهایی برای بهبود شرایط زندگی پیش بینی شود.
بطور کلی، نوع درک از مفهوم فرهنگ، شیوه تعریف توسعه فرهنگی را مشخص می کند. از اینرو در یک تلقی، می توان برای فرهنگ معنایی عام در نظر گرفت. بدین صورت که تمامی ابعاد مادی و معنوی جامعه را در بر بگیرد. در این مفهوم، تمامی دستاوردهای بشر، از ابزار و فنون گرفته تا ارزشها و آداب و رسوم در زمرۀ عناصر فرهنگی قرار خواهند گرفت.
در این صورت توسعۀ فرهنگی تمامی شئون زندگی بشر را شامل و توسعه در ابعاد دیگر جامعه ذیل توسعۀ فرهنگی قرار خواهند داشت. اما فرهنگ در معنای خاص نیز بکار برده می شود. در این مفهوم فرهنگ در ابعاد معنوی جامعه محدود شده و تنها مشتمل بر دستاوردهای غیر مادی بشر خواهد بود.
در این تلقی، توسعه فرهنگی بعدی از ابعاد توسعه در جامعه خواهد بود که با ابعاد مادی توسعه، رابطه ای تعاملی خواهد داشت. همانطور که اشاره شد، بستر مناسب توسعه الزاماً از مسیر تغییر نگرشها، باورها، وجه نظرها و ارزشهای ناسازگار با جریان تحولخواه توسعه بدست می آید. از اینرو در روند توسعه ایجاد تغییر در این مقوله ها باید در صدر برنامه ها قرار گیرد.
البته نباید این امر را دال بر از دست رفتن کامل فرهنگ یک جامعه و جایگزینی آن با فرهنگی بیگانه قلمداد کرد، بلکه این یک فرایند بطئی پالایش و تصفیه فرهنگی است که در نهایت منجر به پویایی و بهسازی آن فرهنگ می شود.
در اینجا، ذکر این نکته نیز ضروری است، که تمامی عناصر مساعد یا نامساعد برای توسعه، درون یک فرهنگ موجود می باشد. چه بسا سنت ها، باورها و وجه نظرهایی که تسهیل کنندۀ جریان توسعه بوده و خود از آغاز، می توانند در خدمت آن باشند.
از سوی دیگر، بسیاری از عناصر فرهنگی، هویت جامعه را می سازند و به دلیل کارآمدی آنهاست که حیات طولانی آنها ممکن شده است. در اینجا سخن بر سر باز اندیشی، باز سازی و پالایش فرهنگی است، فرایندی که تلاش دارد، عناصر فرهنگی تسهیل کننده و موافق توسعه را شناسایی و تقویت کرده و در مقابل عناصر فرهنگی مانع، ناسازگار و مخالف توسعه را از خان فرهنگ جامعه بزداید.
در واقع در بازاندیشی فرهنگی با توجه به مقتضیات زمان، می توان به تقویت عناصر فرهنگی مساعد توسعه همت گماشت و به تصفیه فرهنگ از عناصر مانع توسعه همچون باورهای واهی و خرافات، پرداخت. بر این اساس میتوان اذعان داشت بدون تردید، عناصر توسعه گرا و تحول خواه موجود در فرهنگ هر جامعه که عموماً در باورها، و نگرش های افراد آن جامعه نمود و تجلی پیدا می کنند، به عنوان سرمایه های فرهنگی آن جامعه، پشتوانه ای موثر برای پیشبرد اهداف توسعه محسوب می شود.
گام اول در فرایند پالایش فرهنگی هر جامعه، شناسایی مهمترین عوامل، عناصر، متغیرها و مؤلفه های فرهنگی تأثیر گذار در پیشبرد جریان توسعه - که در ادبیات و متون توسعه از آنها به عوامل، عناصر، متغیرها و مؤلفه های پیش برنده و عقب برنده جریان توسعه یاد می شود- می باشد که قاعدتاً لازم است متناسب با مقتضیات هر جامعه این شناسایی صورت گیرد.
ادامه دارد...
مطالبتون جالب بود و در عین حال جذاب
اگه میشه موانع توسعه شهرستان کازرون هم بگین
ممنون