بیش از ده سال با محمد
مهدی مظلوم زاده رابطه ای نزدیک و مستمر داشتم. اگرچه آشنایی ما به سال های پیش تر
برمی گشت.. طی این مدت چه در ایامی که کازرون بودم و چه روزهایی که نبودم این
ارتباط دوسویه از استحکام خوبی برخوردار بود. اعتماد و علاقه بین ما هیچ گاه
متزلزل نشد. سال 72 می خواستم نشریه گلبن را منتشر کنم که با کمک او اولین شماره
آن را آماده کردم. اما به دلایلی منتشر نشد.
همواره گوشه ای از خاطر و
ذهن مرا اشغال کرده بود. در سفرهایی که به کازرون می رفتم اولین دیدارهایم به طور
معمول با او بود. در آخرین دیدار قصد داشتم از او عکس بگیرم که آمادگی نداشت.
صورتش تکیده بود و ضعف بر چهره او سایه انداخته بود. دلم لرزید. حس کردم این مظلوم
زاده با آن که قبلا می دیدم متفاوت است با او خداحافظی کردم.
غروب چهارم فروردین 84
بود که به کازرون رسیدم. هنوز ساعتی از حضورم نگذشته بود که موسی مطهری زاده تلفن
زد و گفت یک خبر بد دارم. تازه از بیمارستان برگشته بود و من اولین نفری بودم که
این خبر بد را دریافت می کردم.
قرار بود صبح روز بعد به
دیدنش بروم. خبر کمی شوکه ام کرد. حس عجیبی داشتم. آمیخته ای از ناباوری و اندوهی
عمیق. اما بر این باور بودم که دنیایی از درد و مشکلات با او دفن خواهد شد و دیگر
صحنه های ناراحت کننده ای که نقش اول آن به عهده مظلوم زاده باشد را شاهد نخواهم
بود.
روز تشییع همه آمده
بودند. اگرچه حقش بیش از این ها بود و باید بیشتر می آمدند. غریب ترین حاضران در
مراسم نزدیک ترین افراد دز طول سالیان گذشته بودند. برخی او را شاعر بزرگ معاصر می
نامیدند و برخی نویسنده توانا و عده ای مورخ برجسته و گروهی هنرمند و هرکس هرطور
دوست داشت او را جار می زد. به نظر می رسید این افراد حتی یکبار هم او را ندیده
بودند. اما به راستی مظلوم زاده که بود؟ چه کرد و ما در قبال او چه کردیم؟
1.مظلوم زاده شاعر: مظلوم
زاده مثل همه افرادی که با مطالعه شعر به ویژه شعرهای کلاسیک، ذهن آنها تا حدی با
وزن آشنا شده و با ریتم پذیری ذهن، آمادگی بیان
کلام هایی موزون می یابند این توانایی را یافته بود تا در پاسخ به نیازهای خود و
اطرافیان ابیاتی را سروده و این ابیات در اختیار دیگران قرار گیرد و حتی در مراسم
محرم و مناسبت های دیگر مورد استفاده واقع شوند. البته مزیت دیگر مظلوم زاده
ارتباط و همنشینی با شاعران کازرون بود که این موانست تاثیر غیر قابل انکاری بر او
داشت. با این وجود مظلوم زاده هیچ گاه خود را شاعر قلمداد نمی کرد و این از روحیه
واقع بینانه او نشات می گرفت و این روحیه در موارد دیگری نیز مشاهده می شد. اگرچه
آثاری که در این زمینه به وجود آورده می تواند قابل احترام باشد.
2.مظلوم زاده مورخ: اگر
مورخ را کسی بدانیم که اطلاعات خود را از منابع معتبر
تاریخی گرفته و پژوهش هایش را بر اساس مطالعات اسنادی و کتابخانه ای و پژوهش های
میدانی استوار ساخته باشد و آن گاه با تحلیل و کنار هم قرار دادن رویدادها اقدام
به تاریخ نگاری کند باید گفت که مظلوم زاده با شرایط حاکم بر زندگی اش تنها قادر
بود نیمی از این امکان را در اختیار داشته باشد. او دارای کتابخانه ای خوب و نسبتا
مجهز بود که به نیازهای یک پژوهشگر در کازرون به خوبی پاسخ می داد. از این رو می
توان گفت که منابع مورد نیاز در اختیار او بوده و در این زمینه مطالعات کافی داشته
است. اما به علل مختلف که یکی از آن ها تعصب بر مباحث تاریخی و تحلیلی مربوط به
کازرون بود پژوهش هایش علمی، قابل اتکا و مستند نبود و خود من در مواردی که تذکر
می دادم بدون هرگونه مقاومتی می پذیرفت.
3.مظلوم زاده هنرمند: به
نظر من بزرگترین هنر مظلوم زاده ادامه زندگی با وضعیت مشقت باری بود که حدود چهل
سال دامنگیرش بود. با این وجود دست از تحقیق و نگارش نمی کشید و همواره تا آخرین
لحظات تلاش می کرد. اما او در هیچ یک از رشته های هنری فعالیتی نداشت و خود نیز
مدعی این جریان نبود.
4.مظلوم زاده مردم شناس:
بدون تردید برجسته ترین مشخصه مظلوم زاده را می توان گردآوری اطلاعات مربوط به
مباحث مردم شناسی شامل آداب و رسوم، پوشش، مراسم سنتی، گردآوری ضرب المثل ها و
کنایه ها، غذاهای سنتی، واژه ها و تکیه کلام ها و مباحثی از این دست دانست. او در
سال های طولانی با کمک اطرافیان اقدام به جمع آوری اطلاعات وسیع و گسترده ای کرد و
آن ها را گاه در برنامه های رادیویی انعکاس می داد و گاه در نشریات استانی و محلی
و گاه در اختیار دانشجویان و دانش آموزانی می گذاشت که تکلیفی بر عهده آنها گذاشته
شده بود. حجم یادداشت ها و فیش های او دارای تنوع و گستردگی قابل تو.جهی است و
همتی بلند می طلبد تا پس از ایشان به سرانجام قابل قبولی برسد. بدون شک مظلوم زاده
در این راه زحمات طاقت فرسا و دشواری متحمل شده است و از این حیث حق بزرگی بر گردن
همه همشهریان گرامی دارد.
5.مظلوم زاده عاشق: من
مظلوم زاده را یک عاشق می دانم و بر این اعتقادم که عاشق کازرون بود. او تمام عمر
همت خود را وقف کازرون کرد و دلش برای کازرون می تپید و برای شهرش از هیچ کوششی کم
نگذاشت. شاید علاقه مفرط او به دیارش آفتی برای فعالیت های پژوهشی بود که انجام می
داد و همین او را در خطر یک سویه نگری قرار داده بود. او با علاقه ای که داشت در
بیشتر زمینه های مربوط به کازرون اقدام به جمع آوری اطلاعات می کرد و این تنوع
موجب می شد نتواند خود را بر یک فعالیت معین متمرکز کند. روحش شاد.
با تشكر از نقد منصفانه
با سپاس از مطهری زاده و تقی نژاد عزیز امیدوارم قدر داشته هایمان را بیشتر بدانیم.