|
این روزها زیاد از تو می شنویم نمی دانم تو تازه متولد شده
ای یا شهر تازه تو را شناخته؟! یک جایی نوشته اند می خواهند برایت شب شعر بگیرند و
یکی دیگر تو را دزد شُهرت خطاب کرده! نمی دانم اگر بودی چقدر می خندیدی؟ شاید به
اندازه ی تمام خنده های نکرده ی عمرت این بار می خندیدی..
اوایل دهه هشتاد
وقتی داستان هایت را از رادیو جوان–برنامه پاتوق داستان- می شنیدم افسوس می خوردم
چرا که فکر می کردم مثل خیلی از هنرمندان و بزرگان دیگر، از کازرون هستی ولی در
کازرون نه!..حتی ذره ای به ذهنم خطور نمی کرد که قلمت در همین شهر دارد جوهرش را
فدا می کند. قلمی که جز برای این شهر و مردمش ننوشت ولی انگار جوهرش به چشم خیلی
ها با بقیه جوهرها فرق می کرد چرا که هیچ گاه صدای قدم های تو را بر روی سِن هیچ
سالن فرهنگی ای نشنیدم یا ندیدم که تو را پشت هیچ تریبونی بیاورند شعری بخوانی از "سرود مردی که به
خلیج پیوست" یا داستانی از "ما بسیاریم" یا رونمایی یکی از کتاب
هایی که برای آداب و سنن کازرون نوشته ای.. برعکس وقتی بارها و بارها، در جشنواره
های مختلف بزرگان فرهنگ و ادب کشور را می دیدم، از تو بسیار می گفتند! گویی فقط
غریب شهر خودت بودی..خانه ات شده بود به وسعت شَهرت و شهرت به کوچکی خانه ات. خانه
ای که پاتوقی شده بود برای اهالی فرهنگ و ادب. هر کس که وارد می شد فقط با یک کلمه
به استقبال او می رفتی.. بخوان!.. و دیگر حرفی جز خواندن داستان و شعر و مقاله باقی
نمی گذاشتی.. شیفته ی این ایجاز کلامت بودم، دیالوگ های یک یا دو کلمه ای که درس
های بزرگی برای ما داشت. انگار سکوت شده بودی یک رمان بزرگ پر از سکوت که هر چه می
خواندمش بیشتر شیفته ی بزرگی حاتم گونه اش می شدم.
حالا دزد شُهرتی پیدا شده و ادعا می کند که تو دزد شُهرت
بوده ای! نمی دانم منظورش شهرتی ست که تو را در چارچوب خانه ات حبس کرد؟! – اگر چه
حتی دل سنگ دیوارهای خانه ات هم نتوانسته اند مانع نفوذ تو در دل مردم شوند – کدام
یک از اینها اگر به جای تو بودند که ناشران خارج از کشور پیشنهاد چاپ کتاب هایشان
را می دادند قبول نمی کردند که تو راحت ازین پیشنهادها گذشتی؟! یا باز در جایی
دیگر در مورد همین گنجشکک اشی مشی گفته اند مَتلی کازرونی بیش نبوده و تو کاری
نکرده ای! شاید در این مورد هم مثل همیشه حق با آنها باشد باید می گذاشتی این متل
هم مثل هزاران متل دیگر این شهر کوچک در سینه ی گذشتگانمان به خاک سپرده می شد
باید به آن بال نمی دادی که بتواند اوج بگیرد و اینگونه بعد این همه سال وِرد زبان
های همه مردم در هر سن و سالی، در هر شهر و روستایی باشد.
این شهر تا همیشه وامدار قلم تو خواهد ماند..
با درود
بسی شادمان شدم از نوشته پرمعنای شما
استاد حسن حاتمی را نه بخاطر دیدگاهش نه بخاطر نوشته هایش که آنهم در اولویت دوم است بلکه بخاطر مرامش بخاطر انسان بودنش برایمان قابل ستایش و تمجیدبوده وخواهد بود.
بگذار مردم قضاوت کنند که چه کسی "دزد شهرت" بوده است .
دل نوشتهی بسیار زیبا و برابر با واقعیتی است.
قلمتان تواناتر باد...
روح استاد حسن حاتمی هم شاد و یادشان گرامی.
ای کاش درک می کردی جوانان این شهر بخاطر این مرد افکارشان در اوایل دهه شصت به کجا ناآباد رفت و به قولی التقاطی شده و جزو گروهک منافقین شدند و برخی اعدام و برخی آواره عراق و ... .
جگرت برای این ها هم که می توانستند مثل من و شما باشد بسوزد و بگو که این مرد با اینها چه کرد که... .
امیدورام که خدا از تقصیراتش بگذرد
شما با اين طرز تفكرتون چند نفر رو بدبخت كردي.
بنده خدا ... شدي. اصلا شما سن و سلت به دهه شصت و اتفاقات اون دهه ميخوره.
يه كمي به خودت بيا و توبه كن....
ای کاش مردی در میان آنها بود که از سوابق حاتمی با اسم و رسم خود دفاع می کرد.
شما که ترسی نداری چرا هر بار با یک نام میای نظر میدی
سرکار خانم عباسپور قلم شیوایی داری و دلی بزرگ تنها بزرگان هستند که بزرگی را می بینند کوچکان نمیتوانند بزرگ ببینند حاتمی بزرگ بود مطمئن باشید کوچکان شهرمان اورا نخواهند دید
یک دسته کسانی هستند که اسلامی فکر نمی کنند مثلاً می گویند ما چه کار داریم که او چه عقایدی داشته مهم این است که به فرهنگ کازرون خدمت کرده! طبیعی است اینطور افراد از کسی با سابقه کمونیستی دفاع کنند. در حالی که از نظر اسلام چیزی که به خدمات افراد ارزش می دهد عقاید آنهاست. خدا هم به پیامبر اسلام می گوید حتی اگر تو هم برای برخی از افراد طلب آمرزش کنی سودی به حال آنها نخواهد داشت.
یک دسته هم کسانی هستند که با یاد کردن از او قصد عقده گشایی نسبت به نظام را دارند.
افرادی هم هستند که تصاویر بوسه پدرانشان بر دستان پهلوی موجود است تجلیل اینها از حسن حاتمی کاملا طبیعی است.
گروهی هم دچار عقده های شخصی، خانوادگی و اجتماعی بودند. یا خانواده آشفته ای داشتند یا کمبود شهرت و دیده شدن داشتند اما حسن حاتمی با روش خود آنها را جذب می کرد اینها الان مصیبت زده اند.
یک دسته دیگر کسانی هستند که در زمان حیات او بدون آنکه خوب بشناسندش از توانایی اش در شعر و شاعری استفاده کردند. یعنی استادشان بود. اینکه حالا از استادشان دفاع کنند اشکالی ندارد اما نباید از دایره انصاف خارج شوند و به حد پرستش از او تجلیل کنند. این کار باعث می شود که دیگران مجبور شوند ناگفته های بیشتری را از او بیان کنند.
یک دسته کسانی هستند که كاملا تفكرات آنها با تفكر داعش يكي است. مثلاً می گویند هركه بغير از تفكر ما فكر كند يا قدم بردارد بايد نيست و نابود شود. آنها خود را بر حق و عين اسلام ميدانند. اما اين دسته كاملا مخالف فرهنگ و تمدن هم هستند و اعتقاد دارند كه قلم و قدمي كه در راه فرهنگ برداشته شود را بايد شكست و از بين برد. بايد به اين دسته گفت كه وقتي امام جمعه كازرون كه نماينده مقام معظم رهبري هستند و اطرافيان وي به ديدن آقاي حاتمي ميروند و در مراسم وي شركت ميكنند و هفته نامه سلمان شعر استاد را چاپ ميكنند و درباره آن ملاقات قلم فرسايي ميكند شماها چكاره هستيد... وقتي دادگاه انقلاب حكم برائت وي را ميدهد شماها چكاره هستيد...
یک دسته هم کسانی هستند كه با كوچك شمردن اقدامات فرهنگي و مبارزاتي آقاي حاتمي عقده گشایی ميكنند و چون خودشان در راه اعتلاي فرهنگ ناتوان و كم توان بوده و هستند و نيز چون سابقه اي از مبارزه برعليه رژيم شاه ندارند ميخواهند اقدامات بزرگ وي را كوچك و خرد جلوه دهند.
افرادی هم هستند كه در اين راه بازيچه دست عده اي از دسته ي اول و دوم شده اند و نگاه به دهان آنها كرده و چون از خود شخصيت و اعتباري ندارند و دسته اول و دوم را مقتداي خود ميدانند، براي خوشآيند آنها از آقاي حسن حاتمی بدگويي ميكنند كه کاملا طبیعی است.
گروهی هم بيمارند و دچار نوعي ساديسم هستند یا خانواده اي آشفته داشته و دارند. یا دچار بحران شخصيت هستند. اينها از بزرگي و مورد علاقه مردم بودن آقاي حسن حاتمي مصیبت زده اند.
یک دسته دیگر هم کسانی هستند که با وجود اصرارهايشان آقاي حاتمي هيچ گاه براي آنها مديحه سرايي نكرد و از آنها و اطرافيانشان تعريف و تمجيد نكرد. هيچگاه پيش آنها سر خم نكرد و هميشه با شرافت زيست.