هم چنان، چشم به خيمهها دوخته بود: پس از من چه خواهد شد؟ خيمههاي سوخته را ميديد، كه آتش ستم، لهيبش را به آسمان ميافراخت، كودكاني ميديد، سوخته دامان، تشنه، آبله پاي از خار بيابان، دختركي را ميديد كه از ترس سرباز حريصي ميدويد كه ميخواهد گوشوارهاش را به زور تصاحب كند و بعد كارواني را ميديد كه به سوي شام به اسارت ميبرند و بعد سرمبارك خود را ميديد كه تنها پرچم اسلام است كه بعد از افتادن پرچم از دست عباس دلاورش در اهتزاز ماند
هم چنان، چشم به خيمهها دوخته بود: پس از من چه خواهد شد؟ خيمههاي سوخته را ميديد، كه آتش ستم، لهيبش را به آسمان ميافراخت، كودكاني ميديد، سوخته دامان، تشنه، آبله پاي از خار بيابان، دختركي را ميديد كه از ترس سرباز حريصي ميدويد كه ميخواهد گوشوارهاش را به زور تصاحب كند و بعد كارواني را ميديد كه به سوي شام به اسارت ميبرند و بعد سرمبارك خود را ميديد كه تنها پرچم اسلام است كه بعد از افتادن پرچم از دست عباس دلاورش در اهتزاز ماند، و بعد خطبهي حضرت زينب(س) و بعد يزيد را كه چگونه در تار و پود عنكبوتي رسوايي خويش گير افتاده، بعد سربلندي اسلام و قرآن و ماندگاري عترت اسلام واينها آرامش ميكرد و همهي سختيها را به باد فراموشي ميسپرد. وقتي كه ميديد اسلام ناب و حقيقت پاك آن از پوست ريا، نفاق و زرق و برق دنيايي كه معاويه و يزيد دورش را پوشانده بودند، بيرون ميآيد. خوشحالش ميكرد. وقتي ميديد كه روزگاري خون خود و يارانش دوباره ميجوشد و انقلابي ميشود كه كاخهاي ستم را فرو ميريزد خوشحالش ميكرد او به نتيجه رسيده بود امام حسين(ع) به نتايج زودگذر و پيروزيهاي آني نميانديشيد، همانطور كه در مرگ علياكبرش ميگريست.
كاربران محترم مي توانند براي مطالعه ادامه اين مقاله به اين جا ( + ) مراجعه كنند .