سري به مزار نصرالله مرداني هم ميزنيم كه در يك پارك بزرگ در كنار بلوار، آرامگاهي براي آن عزيز ساختهاند كه البته هنوز تمام نشده و نيمه كاره است.در وسط آن هم سنگ قبر او ديده ميشود.سري ميزنيم به گلزار شهداي كازرون كه در كنار بلوار شهيد براتي و قدمگاه امامزاده سيدمحمد واقع شده است. از امامزاده زيارت ميكنيم و قدم به گلزار شهدا ميگذايم كه مزار شهدا در رديفهاي منظم و در محوطهاي سرپوشيده قرار گرفته است. سنگ قبرها را ميخوانم و تعجب ميكنم. شلمچه چه كرده است با جوانهاي كارزوني... شلمچه چهها كرده است با جوانهاي ما البته... اما اينجا از هر 3 سنگ قبر دو سنگ در شناسنامه پيشاني خود نشاني شلمچه را ميدهند... شهداي عزيزي كه در اينجا سنگ مزارشان ديده ميشود خونشان را در شلمچه به پاي درخت اسلام فديه كردهاند:
كفاش، توفيقي، قندي، زارع، رحيمي، پرويزي، بهادراني، مزارعي، اسلامي، زارعي، جعفري، مستحفظي، دهقان، نصيري، راسته، يداللهي، صنعتي، شاملي، سليماني، نوبهار، محمدپور، كرمي، توانا، فروزنده، جوكار و...
اما تعدادي هم جديد به خيل شهدا پيوستهاند. جهانبخش ديور يكي از آنهاست كه در سال 61 در جبهه شرق بصره مجروح و سپس اسير ميشود. سالها درد و رنج اسارت را تحمل ميكند و سالها پس از آن نيز با درد جانبازي و شيميايي ميسوزد و ميسازد تا اينكه بالاخره در دي ماه سال 86 به همسنگران شهيدش ميپيوندد.
تعدادي از شهداي اين جمع هم در درگيري با اشرار به شهادت رسيدند و علي چوپان كه در سال 71 به شهادت رسيده از جمله آنهاست. البته از ديگر مناطق هم شهدايي در اين گلزار ديده ميشود. نوشتههايي از شهدا هم در كتيبههاي اطراف ديده ميشوند چند جمله را يادداشت ميكنم:
... به فرزندم بگوييد كه پدرت ترا خيلي دوست داشت ولي اداي وظيفه و تكليف از تو مهمتر و واجبتر بود. به او بگوييد كه پدرت گفته است فقط براي رضاي خدا كار كني. قسمتي از وصيتنامه شهيد پرويزي
... پدر و مادر عزيزم، ميدانم كه دوري فرزند براي شما سخت است اما چطور ميتوانم نداي رهبرم را كه فرياد ميزند جبههها را گرم نگهداريد نشنوم و به آن لبيك نگويم؟
شهيد قاسم خداشناس
... برادران و خواهران عزيز، استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمان دردهاست. هميشه به ياد خدا باشيد و در راه او قدم برداريد. قرآن بخوانيد كه رستگاري در همين دعاها و راز و نيازهاست...
اين آخري اما قسمتي از وصيتنامه شهيد هادي زهرايي است كه در سال 65 در 18 سالگي شهيد شده است. اين توجهات و اين دل نوشتهها اثر شگفت فضاي روحاني و ملكوتي دهه 60 و اثر نفس امام بوده است كه جوانان 18 ساله را چنين عارف و واصل كرده است. با اين روحيات و اين ميزان از خلوص و علو روح و ادراك ملكوتي و معنوي... ترگونه از گلزار شهدا به سمت شهر ميرانيم... كازرون هم شب غريبي دارد. غرق در نور و بيداري و انتظار، انتظار ديدار فردا... شهر بيدار است و اتومبيلها تصاويري براي خوشامدگويي به شيشهها چسباندهاند و موتورسواران هم دسته دسته در شهر رژه ميروند و پرچم و پوستر و عكس به سردست گرفتهاند و بعضي اتومبيلها هم بوق ميزنند. شب ديدار با انتظار گره ميخورد و جشن شب انتظار شهر، غرق در نور و جلوهگه تماشاست...
خوابگا همان در كازرون در مجاورت استاديوم ورزشي شهر قرار گرفته است و محل اقامت ما هم پررفت و آمد مثل هميشه... نزديك نيمه شب فرزند مرحوم نصرالله مرداني هم به جمع ما اضافه ميشود و خاطرات پدر را با او مرور ميكنيم. دو ويژهنامه هم توسط مطبوعات و ارگانهاي محلي چاپ شده است (گرچه فكر ميكنم خيلي بيشتر از اينها بوده اما اين دو نمونه را من ديدهام) ماهنامه شهر سبز با تصويري از رهبري و اين بيت با خط نستعليق: امير كشور عشقي و رهبري هوشيار، يگانه فاتح بيدار ملك دلهايي... كه از مرحوم نصرالله مرداني درباره رهبر انقلاب است. اين شعر موشح است و حروف اول مصرعها را كه با هم جمع كنيم ميشود <سيدعلي خامنهاي.>
اين غزل زيبا با اين مطلع آغاز ميشود:
سلام ما به تو اي اسوه شكيبايي
يقين، تو روح خدايي كه باز ميآيي