در
یک بامداد دل انگیز پائیزی، سرخوش از یک کوه گردی شاد و لذت بخش، در میان تاکستان های
خزان زده دوان از کوه برگشته و پا به کوچه های آبادی [روستای دوان] گذاشته بودیم. از
دور دست ها صدای آمبولانسی که صوت قرآن را در فضا طنین انداخته بود به گوش می رسید.
در این سوی کوچه ی تنگ و باریک نیز، پیرزنی مهربان و خوشرو با جارویی در دست مشغول
رفت و روب جلو خانه قدیمی اش بود. به رسم ادب سلامی کردیم. آن مادر پیر هم مهربانانه
به ما خوش آمد گفت و به رسم دیرین دوانی ها، تعارفی کرد که آب خنکی بنوشیم. از او سپاسگزاری
نمودیم و درحالیکه از او دور می شدیم، گفتم مادرجان انگار کسی مرده و مراسم خاکسپاری
دارید...؟ خنده ی تلخی کرد و با این جمله مرا بدرقه کرد "والا چی بگم. خوشی هاشون
رو تو شهرهای دیگه میکنن، ولی مرده هاشون رو میارن اینجا".
این
جمله سخت مرا به فکر فرو برد. اگرچه با کلیت این سخن موافق نبودم، اما به هر حال سخن،
سخنی تامل برانگیز بود. به خصوص زمانی که این سخن را در کنار صحبت یکی دیگر از مردان
اصیل دوان قرار می دهم که می گوید: دوانی دیگر کو؟ دوانی اینجا نمانده. همه رفته اند
و...، بیشتر باید حساس شد و به دنبال واقعیت گشت.
اینکه
امروز مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به جاهای بزرگتر امری اجتناب ناپذیر است، شکی
نیست. مردم این حق را دارند تا برای پیشرفت و برخورداری از امکانات بهتر و کسب و کار
به سرزمین های دیگر مهاجرت کنند، اما به نظر من، همین که یک دوانی که سال ها از دیار
و زادگاه خویش دور بوده، وصیت می کند که پیکرش را برای خاکسپاری به زادگاهش ببرند،
نشان دهنده ی عمق وابستگی او به هویت و تاریخش می باشد؛ و این را باید به فال نیک گرفت.
امروزه هزاران دوانی در گوشه گوشه ی دنیا به کار و تحصیل و زندگی مشغولند؛ از آمریکا
و اروپا گرفته تا شهرهای مختلف ایران زمین. جمعیت دوانی های مقیم خارج از دوان شاید
چندین برابر جمعیت 400 نفری فعلی روستا باشد. این جمعیت عظیم خوشبختانه این روزها در
پرتو فضای مجازی موجود، اجتماعات و گروه های زیادی را تشکیل داده و به تبادل فرهنگ
و اطلاعات از زادگاه تاریخی خویش مشغولند. چندی پیش به دعوت یکی از دوستان عزیز دوانی
به یکی از این گروه های مجازی دعوت و مدتی در کنار این عزیزان به تبادل اطلاعات پرداختم.
آنچه در مدت یکی – دو ماه حضورم در کنار دوانی ها عزیز متوجه شدم، عشق وافر همه ی این
عزیزان به هویت و فرهنگ و زادگاه خویش بود؛ به خصوص حفظ اصالت زبانی و گویش منحصر به
فرد دوانی ها، نکته ی بسیار برجسته ای بود که می شد در لابه لای گفتمان دوانی ها بدان
پی برد.
اما
نیک باید دانست که هویت یک قوم فقط منحصر به گویش و حفظ اصالت زبان و لهجه نمی شود؛
بلکه حفظ آداب و رسوم و سنت ها و باورها و از همه مهم تر، حفظ ساختار فیزیکی روستا
و بافت سنتی و معماری ساختمان ها و نمای پلکانی باغات و...، همه و همه از مسائل و موضوعاتی
است که باید بر روی آن تاکید شود.
امروزه
اکثر دوانی های مقیم کازرون و شیراز و تهران در ایامی مثل عاشورا و تاسوعا گرد هم می
آیند و در روستا به عزاداری می پردازند. بعد هم هرکسی به دنبال کار و زندگی خویش می
رود و روستا می ماند و مردان و زنانی کهنسال که هم چنان مانده اند و پایداری کرده اند
و با کمبودها ساخته اند. با نداشتن نانوایی، با نداشتن یک مدرسه راهنمایی. عجیب نیست
روستایی که بنا بر اسناد موجود، از تقریباً یک قرن پیش دارای مدرسه ابتدایی بوده و
سپس درسال های دهه پنجاه و شصت مدرسه راهنمایی نیز در آن راه اندازی شده، اکنون بیش
از 25 سال (ربع قرن) است که فاقد مدرسه راهنمایی است و دختران و پسران روستا باید هر
روز مسافت روستا تا شهر را برای رسیدن به محل تحصیل خود با سرویس بپیمایند. باز هم
به همت حاج کریم احصایی انسان سخاوت مند و خیر دوانی که هزینه رفت و آمد این فرزندان
واقعی دوان را متقبل گردیده است.
به
هر روی این روزها اگر گشتی در کوچه پس کوچه های دوان بزنید، متوجه تغییر سریع ساختار
معماری سنتی دوان و تبدیل آن به نمای مدرن امروزی می شوید. ساختمان های با ارزش و کهن
قدیمی هر روز تخریب می شوند و جای آن را ساختمان هایی با اسکلت فلزی و بتونی می گیرد.
اتفاقی که اگر ادامه پیدا کند، (که ظاهراً
خواسته یا ناخواسته ادامه پیدا خواهد کرد) تا یکی دو سال آینده چهره ی جدیدی از دوان
شکل خواهد گرفت که دیگر از نظر گردشگری فاقد ارزش و اعتبار خواهد بود.
به
نظر نگارنده، اگر می خواهیم دوان را به عنوان یک روستای تاریخی و هدف گردشگری معرفی
نمائیم، نخستین شرطش حفظ هویت و اصالت معماری سنتی دوان و جلوگیری از تخریب خانه های
ارزشمند قدیمی آن است. خانه هایی که قدمت برخی از آن ها به بیش از یک صد و پنجاه سال
نیز می رسد. البته در لابه لای همین تخریب ها و نوسازی های به سبک مدرن، می توان افرادی
را یافت که کمر همت به حفظ این هویت اصیل بسته اند و با ابتکار و خلاقیت خاصی، کوچه
و سر در منزل خود را همچون روستای ماسوله گیلان، با گلدان های زیبای گل آراسته اند؛
که جای قدردانی دارد؛ و مطمئنا اگر این ایده به سایر خانواده های دوانی نیز سرایت پیدا
کند، می توان ظرف مدت کوتاهی به داشتن روستایی
جذاب و دیدنی برای گردشگران امیدوار بود.
امیدوارم
که دوستان و عزیزان دوانی بیش از گذشته قدر و منزلت روستای زادگاه خویش را بدانند و
در حفظ هویت واقعی این نگین زیبای طبیعت شهرمان بکوشند.
وقتی حتی مسئولان شهرمون هم از بین افراد غیر بومی انتخاب میشن، تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل...