امیر خسرو شجاعی: یک سال از
شهادت کبوتر خونین بال حرم زینب کبری (س) می گذرد. طلبه بسیجی، شهید محمد مسرور که
سرخی خونش نه تنها خاک سوریه را، که چشمان مادر و همسر و عاشقان راه شهادت و
رهروان راه سرخ حسین(ع) را رنگین کرد.
شهید مسرور راهی سرخ اما
زیبا را برای رفتن از سرای خاک برگزید و جاودانه شد؛ و امروز پس از یک سال، همچنان
حضورش حس می شود. او عاشق بود و در راه معشوقش سوخت و نوری هدایت گر شد تا آنچه را
در زمان حیات خاکی در گوشه و کنار و به عنوان فعالیت های فرهنگی انجام می داد، از
عمق جان فریاد زند و صدایش در گوش تاریخ بپیچد و خواب زدگان را بیدار کند.
به بهانه سالگرد عروج ملکوتی
این شهید عزیز، با برادرش"حسین مسرور" همکلام شدیم تا شاید شمه ای از
عشق او را درک کنیم.
امیرخسرو شجاعی
حسین مسرور (برادر شهید)
در ابتدا از برادر شهید می
خواهیم که مختصری از زندگی نامه محمد را برایمان نقل کند
- بسم الله الرحمن الرحیم
شهید محمد مسرور متولد اول فروردین 66 در کازرون است. او در یک خانواده مذهبی چشم
به جهان گشود. از همان کودکی با مسجد و فعالیت های مذهبی آشنا شد و بیشتر اوقات را
در مسجد ملابرات بود و در کلاس های قرآن این مسجد حاضر می شد. بعد از پایان دوره
ابتدایی منزل ما به محله دیگری منتقل شد و محمد فعالیت های خود را در مسجد حاج رضا
ادامه داد (پایگاه ثارالله) و فعالیت های گوناگونی در این مسجد انجام می داد و بیشتر
وقت خود را در این مسجد می گذراند و در همین پایگاه بسیج، آموزش نظامی دید.
پس از مدتی با کاروان راهیان
نور آشنا شد و در مناطق جنگی حضور یافت و علاقه خاصی به جبهه و جنگ پیدا کرد. به
عنوان خادم شهدا نام نویسی کرد و در ده سال اخیر هیچ گاه در ایام نوروز، محمد را
نمی دیدیم؛ چرا که او همیشه پیش از عید به مناطق جنگی می رفت و تا بعد از 13 نوروز
در مناطق جنگی بود. پس از عید هم یا مشهد بود یا قم و یا حرم امام(ره) و همواره در
فضاهای مذهبی و روحانی حضور داشت.
سال 1385 دفترچه اعزام به
خدمت گرفت. ولی علی رغم فعالیت های بسیار در بسیج و سپاه، نتوانست از طریق سپاه به
خدمت برود و سرباز ارتش شد. اما در همان جا هم به فعالیت های فرهنگی ادامه داد و
مسئولیت ستاد اقامه نماز پادگان خود را به عهده گرفت.
پس از اتمام سربازی، برای
کار به حوزه علمیه کازرون رفت و در کتابخانه حوزه مشغول به کار شد و پس از دو سال
حضور در حوزه، به طلبگی علاقه مند شد و حدود هفت سال در حوزه کازرون مشغول تحصیل
شد و تا پایه 7 حوزه تحصیل کرد.
محمد در تاریخ 6 شهریور 1394
در کنار قبور شهدای گمنان کازرون زندگی مشترک خود را آغاز کرد و تنها 6 ماه پس از شروع زندگی مشترک به شهادت رسید. از
این 6 ماه 45 روز سوریه بود و ده روز در مناطق جنگی بود و ده روز در راه پیمایی
اربعین حضور داشت و در حال تاهل نیز عشقش به شهیدان کم نشد. محمد در تاریخ
16/11/95 در منطقه رتیان در حالی که ذکر یا حسین(ع) برلب داشت شربت شهادت نوشید.
رفتار شهید با شما و سایر
افراد خانواده چگونه بود؟
- محمد بسیار موقر و آرام
بود و همیشه با متانت رفتار می کرد و کمتر در منزل حضور داشت به پدر و مادرمان
بسیار احترام می گذاشت و حتی می توان گفت برای تمام مادران و پدران شهدا احترامی
خاص قائل بود. پدر شهیدان خسروی که همیشه او را به نماز جمعه یا بهشت زهرا می برد
و اگر کاری داشت برایش انجام می داد. کم حرف می زد و اهل ریاکاری نبود. خانواده از
بسیاری از فعالیت های فرهنگی و عبادی او بی خبر بودند. به هیچ کس نمی گفت نماز شب
می خواند و در کنار قبور شهدا شب را به صبح می رساند. بعدها خانواده متوجه برخی
فعالیت های او شده بودند. علاقه بسیاری به شهدا داشت و اکثر شب ها در گلزار شهدای
بهشت زهرا و سید محمد بود. علاقه خاصی به شهید آوینی داشت و الگوی محمد عموی شهیدش
(عبدالاحد مسرور) بود.
بسیار مهربان و فداکار بود. در
سوریه وقتی از او خواستیم دو آب میوه بگیرد، گفت: اگر آب میوه زیاد دارید بدهید تا
به خانواده های سوری که بچه های گرسنه دارند برسانم و در آن حال و هوای پر خطر،
غذا به دوش می کشید و برای خانواده های سوری می برد.
انگیزه شهید برای حضور در
سوریه و جنگ با تکفیری ها چه بود؟
- شهید حدود 10 سال پیش
خوابی دیده بود که امام سجاد به خوابش می آید و به او نوید شهادت می دهد که در دست نوشته های شهید درمورد این خواب آمده
است:" این خواب مرا خیلی خوشحال کرد. خواب دیدم که امام سجاد(ع) نوید و خبر
شهادت مرا به مادرم می گوید. من چهره حضرت را دیدم و امام فرمود: تو به مقام شهادت
می رسی و من در تمام طول عمر به این خواب
دل بسته ام و به امید شهادت در این دنیا مانده ام و هم اکنون که این خواب را می
نویسم یقین دارم که شهادت نصیبم می شود و منتظر آن هم خواهم ماند تا کی خدا صلاح
بداند من هم همچون شهیدان به مقام شهادت برسم و به جمع آن ها بپیوندم. همیشه در
قنوت نمازم اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک است که خداوند شهادت را نصیبم کند
و از خدا هیچ مرگی را جز شهادت نمی خواهم."
وقتی پدر دلیل رفتن او را می
پرسد، می گوید: اگر من نروم همین تکفیری ها در کازرون مردم را سر می برند و من به
یقین رسیده ام که جهاد بر من واجب است و باید از اسلام و کشورم دفاع کنم.
نظر شهید درباره ولایت فقیه
چه بود؟
- شهید بسیار به حضرت آیت اله
خامنه ای حساس بود و همیشه در سخنان و دست نوشته هایش ارادت خود را به ولایت فقیه
عنوان نموده است و حتی در وصیت نامه خود آورده است که پشتیبان ولایت فقیه باشید.
نحوه اعزام شهید به سوریه
چگونه بود؟
- ما اصلا متوجه نشدیم که به
آموزش نظامی جهت اعزام می رود؛ تا زمانی که با پدر در مورد اعزامش صحبت می کند و
هرچه پدر می گوید شما تازه عقد کرده اید و سعی در منصرف کردن او داشت، نتیجه ای
حاصل نمی کند و من خودم تا زمانی که در سوریه حضور داشت، متوجه نشده بودم که اعزام
شده است.
حال شما پس از اعزام محمد به
سوریه چگونه بود؟
- طبعا همه ما نگران بودیم و
خصوصا پدر و مادر بسیار ناراحت بودند و حتی مادرم مدتی بیمار شد و ما دائم سعی
داشتیم ایشان را دلداری دهیم تا زمان شهادتش که نمی دانستیم خبر شهادت برادر چگونه
به او بدهیم و هنوز هم بعد از یک سال دائم ناراحت است و بی تابی می کند.
آخرین دیدار شما کجا و چگونه
بود؟
- متاسفانه شهید به هیچ کس
نگفته بود به سوریه می رود، بلکه به من گفت به تهران می روم تا شاید کتاب کلمات
قصار شهید آوینی را (که محمد جمع آوری کرده بود) چاپ کنم. بعد تماس گرفت که من در
فرودگاه و عازم سوریه هستم.
آخرین تماس او هم ده روز قبل
از شهادتش بود که به من تلفن زد و هر چه می پرسیدم می گفت اینجا جای خوبی دارم و
به من خوش می گذرد. محمد در سوریه هم
کارهای فرهنگی خود را انجام می داد.
آیا به فکر چاپ این کتاب
افتاده اید؟
- این نوشته ها موجود است و
اگر کسی هزینه را متقبل شود دوست داریم این کارها به نتیجه برسد.
و نحوه شهادت؟
- سخنان ضد و نقیضی درباره
شهادت محمد گفته شد، اما من از همرزم شهید که اهل خشت می باشد، شرح ماوقع را
پرسیدم که گفت: در تاریخ 16/11/94 در منطقه رتیان و بعد از عملیات آزاد سازی
شهرهای نبل و الزهرا، نیروها پشت دیواری زمین گیر شدند و زیر آتش دشمن بودیم. باید
عرض یک خیابان را می گذشتیم تا به خاکریز برسیم. مقرر شد چهار نفر از عزیزان دشمن
را مشغول کنند تا بقیه بتوانند به خاکریز برسند که در ابتدا شهید عسکر زمانی و
شهید تقوی به همراه یک نفر دیگر با دشمن درگیر می شوند و بعد هم محمد به میانه
کارزار رفت که هر سه به یک نحو از پهلو مورد اصابت گلوله تک تیر انداز قرار می
گیرند و هر سه با ذکر یا حسین به دیدار معشوق می روند.
ازعلایق شهید بگویید (غیر
ازمسائل فرهنگی که اشاره شد)
- شهید علاقه زیادی به
فوتسال داشت و دروازه بان خوبی بود. همچنین به شنا و کوه نوردی می پرداخت. در حوزه
اتاقی تحت عنوان واحد شهدا ترتیب داده بود که آثار شهدا، وصیت نامه ها و دست نوشته
های شهدا و مصاحبه هایی که با خانواده های شهدا انجام داده بود را جمع آوری می
کرد. تایپ اکثر وصیت نامه های شهدا با کمک بچه های حوزه و تعدادی از دانش آموزان
علاقه مند که حاصل این فعالیت ها در تارنمایی به نام شهود عشق با آدرس shahid-kazeroon.ir جمع آوری شده، کار محمد بوده است. می توان گفت اوقات فراغت را با
شهدا می گذراند.
هر پنج شنبه به همراه چند نفر
به مزار شهدا می رفت و قبور شهدا را شستشو می کرد و می گفت نمی توانم تحمل کنم که فردا
مادران شهدا بیایند روی خاک بنشینند.
تلاوت قرآن و قرائت نهج
البلاغه، شرکت در نماز جمعه و جماعت نیز از کارهایی بود که شهید به آن ها می
پرداخت
خصوصیات فردی شهید
- بسیار رازدار و کم حرف
بود. مصداق این بیت مولوی که می گوید: "هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند
و دهانش دوختند" اهل عمل بود و نمی گفت چه می کند.
تقوای الهی، تقید به واجبات
و ترک محرمات، انجام مستحبات، دل بریدن از تمامی تعلقات دنیوی، اخلاص در کارها،
متانت و حیا، جدیت در کارها و توجه زیاد به لقمه حلال از خصوصیات او بود
خاطره ای که تا به حال نگفته
باشید
- خاطره ای که خود شهید
برایم تعریف کرد این است که: "زمانی شهید قصد سفر به کربلا داشت؛ برادرم از
او پرسیده بود آیا برای سفر پول داری؟ شهید می گوید پول هم جور می شود ان شاء الله.
بعد از حوزه مبلغ 80 هزارتومان به عنوان قرض می گیرد و راهی می شود. در شلمچه
دوستان و همراهانش را گم می کند و با تریلی به کربلا می رود. روز اربعین به کربلا
می رسد و چند روز بعد تصمیم می گیرد به نجف برود. وقتی کنار جاده می ایستد که
ماشین بگیرد، یک خودرو مسیر را سوال می کند و شهید می گوید به نجف می روم. راننده
می گوید من اهل نجف هستم و شما را می رسانم. بعد که به نجف می رسد، راننده محمد را
با اصرار به خانه می برد و از او می خواهد استراحت کند بعد از کمی استراحت قصد
رفتن به حرم را می کند که باز صاحب خانه ممانعت می کند و می گوید شما میهمان
اباعبدالله هستید و باید شام را در کنار ما صرف کنید و شب همین جا بخوابید و صبح
به حرم بروید. محمد می پذیرد. صبح که قصد خروج از منزل می کند باز هم میزبان از شهید می خواهد بعد از زیارت مجددا به
خانه او برود و وقتی شهید مراجعه می کند با اصرار مقداری پول به شهید می دهد و می
گوید این خرج راه شماست و محمد با آن پول به خانه بر می گردد و پولی که از حوزه
قرض گرفته بود را عینا باز می گرداند."
و این نشان می دهد که اگر
کسی عشق ائمه را در سر داشته باشد همین عشق او را به هدف می رساند و ابزار رسیدن
را مهیا می کنند.
در زیر خاطره ای از همرزم
شهید و شعری از برادر شهید که به یاد او سروده شده ذکر می شود:
یک شب در صف تلفن ایستاده بودیم
که محمد گفت حوصله مان سر رفت دیگر من از محمد ناراحت شدم و گفتم ما از زندگی خودمان
زدیم برای دفاع از حرم اهل بیت نباید بگی حوصله مان سر رفت. محمد با لبخند همیشگی خود
گفت: از این حوصله ام سر رفته است که چهل روز است اینجا هستیم و هنوز دینم را به اربابم
ادا نکرده ام ...
از گفته هم رزم شهید محمد مسرور
,,,,,,,علی نادری
لبش خموش ودلش آسمانی از غم داشت
همیشه گوشه ی چشمش غبار ماتم
داشت
دلش برای شهیدان همیشه پر می
زد
چه عاشقانه عزیزان دم از سفر
می زد
همیشه ذکر حسین (ع) یارو و همدم
او بود
غم جدایی یاران فقط غم او بود
چگونه سر بکنم من فراق و ماتم
تو
ز دل برون نرود تا ابد غمِ غمِ
تو
غم فراق تو هرگز نگشته باور ما
و شورِ عشق و شهادت نرفته از
سر ما
چه عاشقانه، غریبانه پر زدی تا
عشق
مثال عاشق و معشوق بوده ای با
عشق
کبوتر دل سرگشته ات هوایی بود
خدا گواست که این مرد کربلایی
بود
به غنچه های لبش ناله های مبهم
داشت
همیشه حال و هوای شب محرم داشت
به مادر شهدا لحظه لحظه سر می
زد
دلش برای شهادت همیشه پر می زد
تو رفتی و به خدا خانه را صفایی
نیست
به قلب خسته مادر دگر دوایی نیست
غم فراق تو در باورم نمی گنجد
دگر هوای کسی در سرم نمی گنجد
تو رفتی و که تسلا دهد غم ما
را؟
دمی بیا، بنگر اشکِ ماتم مارا
دلم هنوز تو را می زند صدا برگرد
برای لحظه ای ای خوبِ آشنا برگرد
"تو رفتی و دل من بی تو
چشمه چشمه گریست
چگونه بی تو مگر می توان در عالم
زیست"
شعر از : حسین مسرور تقدیم
به روح برادر شهیدم
تنظیم کننده مصاحبه: امیر
خسرو شجاعی – کارشناس فرهنگی و پزوهشی بنیاد شهید کازرون – 95/11/06
مصاحبه شونده: حسین مسرور –
برادر شهید محمد مسرور – کارمند دانشگاه آزاد اسلامی کازرون
شهادت گوارای وجودتان شهید مسرور.
یادتان زنده و راهتان پاینده
یاحق