|
از
آن ورزشکارهایی بود که ذاتاً استعداد ورزشی داشت؛ از همان نوجوانی و شروع از مدارس. والیبال، بسکتبال، هندبال و تنیس
روی میز. البته در رشته ی والیبال سرآمد در شهرستان بود و در هندبال در سطح کشوری و
هم در رده های مختلف سنی در تیم هندبال شهرستان صاحب عناوین مختلف و مقام های اول تا
سومی در مسابقات استانی و کشوری بود و بارها بازوبند کاپیتانی تیم های والیبال و هندبال
شهرستان را بر بازوی خود بسته بود.
در
زمین های بازی و مسابقات آن قدر تعصب داشت که شاید کسی فکر می کرد عصبی رفتار می کند
و هیچ گاه زیر بار زور و سوت اشتباه داور نمی رفت، اما در زندگی شخصی یک انسان به تمام
معنا بود و یک رفیق بی کلک و همیشه لبخند به لب و خوش تعریف.
وقتی
دچار تومور مغزی شد و پزشک ها گفته بودند ممکن است جان سالم از این بیماری به در نبرد،
فقط می خندید و بعد از عمل جراحی موفقیت آمیزی که داشت و شاید باز هم ممکن بود زود
از دنیا برود، اما پزشکان معالج دیدند که پیش بینی شان اشتباه از آب در آمد. چون هم
خواست خداوند بود که ۱۰
سال پس از آن عمل خطرناک زنده ماند و هم به گفته ی همه و خصوصاً
پزشکان بهبودیش به خاطر روحیه ی بسیار خوبی بود که داشت و خنده هایش و دوستی هایش و
رفاقت بازی هایش که دوست داشتنی ترش می کرد.
"عبدالنبی عرب زاده" را
می گویم.
زود
از بین ما و جامعه ی ورزش شهرستان رفت، اما یاد و خاطراتش هنوز هم زنده است. روحش شاد که صدای خنده هایش هنوز
در گوش مان زمزمه می کند و
قهرمان لحظه های شادی و پیروزی های ورزشی مان بود.