تاریخ ایرانی: صادق طباطبایی پس از همراهی با امام خمینی در نوفللوشاتو با پرواز انقلاب به تهران آمد، رفراندوم تعیین نظام جمهوری اسلامی را برگزار
کرد و سپس کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری اول شد. اما سابقه او و نسبت فامیلیاش
با امام نیز کارساز نشد و ابوالحسن بنیصدر پیروز انتخابات بود. «تاریخ ایرانی»
بخشهایی از گفتوگوی او با ویژهنامه انتخاباتی روزنامه «اعتماد ملی» در خرداد ۱۳۸۸ را بازنشر کرده که به دوران کاندیداتوری طباطبایی میپردازد:
اصرار
امام بر برگزاری رفراندوم تعیین نوع نظام
امام
پس از تعیین دولت موقت، برگزاری همهپرسی نوع نظام کشور، انتخاب مجلس موسسان برای
تصویب پیشنویس قانون اساسی را وعده داده بودند که بعد از آن رفراندوم قانون اساسی
و بر اساس آن انتخابات ریاستجمهوری و سپس انتخابات مجلس باید برگزار میشد. دو سه
هفته از تعیین دولت موقت نگذشته بود که امام تماس گرفتند و گفتند که مرحله بعد
همین رفراندوم نوع نظام کشور را برگزار کنید. من اصلا گفتم زود است. با وزیر کشور
تماس گرفتم و آقای حاج سیدجوادی گفت که پاسبانهای ما هنوز با همان لباس قدیمی
نظام گذشته هستند و جرات نمیکنند سر خیابان بروند و امکانات نداریم و استانداریها
هم هنوز مستقر نشدهاند. من این پیغام را به قم نزد امام رساندم؛ اما حاج احمدآقا
تماس گرفت گفت که امام اصرار دارند که برگزار شود. من گفتم چگونه؟ احمدآقا گفت که
من نمیتوانم دیگر با امام صحبت کنم خودت با آقا حرف بزن.
[در
قم] گفتم به امام که اصلا رفراندوم میخواهید چه کار؟ زدیم زیر کل ماجرا (با
خنده). گفتم که دنیا انقلاب اسلامی را قبول کرده و مردم هم پذیرفتهاند و در
خیابان یکصدا فریاد «جمهوری اسلامی» میدهند، هرچه شما بگویید و بخواهید همان میشود؛
بنابراین چرا رفراندوم برگزار کنیم؟ امام گفتند که شما نمیفهمید، ۳۰ سال بعد میگویند که در آن
فضای احساسی بر شعور مردم سوار شدند و نظر خود را به مردم بر اساس عواطف دیکته
کردند. بعدا دیدیم که حرف امام چقدر درست بود. بعد ما گفتیم که پس حداقل ۶ ماه فرصت بدهید تا دولت
مستقر شود. امام گفتند که نه. همین تعطیلات عید که در پیش است برگزار کنید. گفتم
نمیشود. گفتند که چرا میشود، شما خودت انجمنچی هستی و کار تشکیلاتی کردهای.
برو در وزارت کشور به سبک انجمنهای اسلامی کارها را انجام بده.
هاشمی
گفت اینقدر اصرار نکنید
باید
مجلس موسسان در گام بعدی برگزار میشد، حال آنکه شرایط کشور بسیار ناآرام بود.
امام اصرار داشتند که هر چه زودتر روال امور بر اساس قانون شکل بگیرد. ما به
نظرمان رسید که به امام بگوییم از مجلس موسسان چشمپوشی کنند و همان پیشنویس را
به رفراندوم بگذارند و سالهای بعد اگر لازم بود بر اساس تجربیات متممی برای آن
قانون اساسی نوشته شود؛ امام در دل پذیرفته بودند اما معذوریتی هم داشتند و آن این
بود که در پاریس قول مجلس موسسان را داده بودند و نمیخواستند میان قول و فعل
ایشان تناقضی پیدا شود. آقای بنیصدر هم گفت که نباید چنین تناقضی به وجود بیاید و
باید مجلس موسسان شکل بگیرد. پیشبینی ما این بود که اگر مجلس موسسان شکل بگیرد
بررسی بند بند آن پیشنویس، بسیار طولانی خواهد شد و چند سال طول میکشد. آقای
بازرگان هم معتقد بود که نباید آن شبهه تناقض قول و فعل پیش بیاید. این کشمکش وجود
داشت تا اینکه مرحوم طالقانی گفتند باید این وضع پایان یابد و نزد امام برویم و
همانجا تکلیف را روشن کنیم. رفتیم قم.
یادم
هست که دم منزل امام، آقای هاشمی رفسنجانی به بنیصدر گفتند که اینقدر اصرار بر
تشکیل مجلس موسسان نکنید چون آخوند بعدا دمار از روزگار شما درمیآورد در چنان
مجلسی که بعدا پشیمان میشوید. این حرف را آقای مهندس سحابی هم یک بار از آقای
هاشمی نقل کرده است. در آن جلسه نزد امام دو نظر مطرح شد و یک سکوت بر جلسه حاکم
شد. احساس من در آن جلسه این بود که امام آماده بودند بگویند بروید و رفراندوم را
برگزار کنید؛ اما همین که امام آمدند صحبت کنند آقای طالقانی گفتند که من یک راهحل
میانه دارم و آن این است که یک مجلس مینیموسسان با حضور تعدادی از متخصصان را شکل
بدهیم که آنها سریعا این پیشنویس را بررسی کنند و بعد به رفراندوم گذاشته شود.
همه پذیرفتند؛ اما در آن مجلس خبرگان قانون اساسی، از جلسه سوم و چهارم به بعد کلا
آن پیشنویس را کنار گذاشتند... تعدادی از اعضای هیات دولت حتی معترض شدند که ما
از مردم وکالت داشتیم که همان پیشنویس پاریس را بررسی کنیم اما چرا دوباره دارند
قانون جدید مینویسند اما این بحث تبدیل به یک دعوای سیاسی شد و صدایی به نتیجه
نرسید.
حسن
حبیبی به جای جلالالدین فارسی
حزب
جمهوری اسلامی از کاندیداتوری آقای جلالالدین فارسی اول دفاع کرد. آقای بنیصدر
هم کاندیدا شد در حالی که در طول کار دولت موقت به جای اینکه وارد کار اجرایی شود
مدام در شهرستانها مسئول سخنرانی و جذب هوادار بود. من هم تصمیم گرفتم کاندیدا
بشوم.
من
در دوران دولت موقت چه در وزارت کشور و چه در مقام سخنگوی دولت و چه در زمانی که
با استعفای دولت موقت به حکم شورای انقلاب، سرپرست نخستوزیری شدم، با مردم در
ارتباط بسیار نزدیک بودم. حرفهای من هم خیلی در مردم اثر داشت. برخی دوستان
پیشنهاد کردند که کاندیدا شوم. [با امام] مشورت کردم. امام هم استقبال کردند و
گفتند که هرچه تعداد کاندیداها بیشتر باشد بهتر است. آقای فارسی هم که به دلیل
آنکه مشخص شد پدر و مادرش ایرانی نبودند و بر خلاف قانون بود کاندیداتوری او، از
صحنه کنار رفت. حزب جمهوری از امام خواست که اجازه دهد او در صحنه بماند. امام گفت
بگذارید مرکب این قانون اساسی خشک بشود و بعد دنبال بدعت بروید؛ بنابراین حزب
جمهوری اسلامی و جامعه مدرسین از آقای حسن حبیبی به جای جلالالدین فارسی حمایت کرد.
برنامهها خوب پیش میرفت و فاصله آقای بنیصدر آنقدر زیاد نبود. البته ایشان به
دلیل سخنرانی در شهرستانها هوادارانی را همراه خود کرده بود اما این کافی نبود.
بنیصدر
از امام برای خود خرج کرد
من
حمایت بعضی از افراد که خودشان وزنی به اندازه یک گروه داشتند را همراه خود داشتم.
هنوز فضای حزبی قوی نبود. رقابتها خوب پیش میرفت تا اینکه حدود ۲۰ روز مانده به انتخابات آقای
بنیصدر عکسی از خودش را در کنار آقای پسندیده چاپ و توزیع کرد. تا آن زمان هیچ کس
از امام برای خودش خرج نکرده بود. جملهای هم در مورد آقای بنیصدر به نقل از آقای
پسندیده در زیر عکس آمده بود که به گونهای بود که همه فکر میکردند حرف امام است.
این عکسها منتشر شد، جهاد سازندگی و سپاه هم وظیفه شرعی خودشان دانستند که عکس را
در سراسر کشور پخش کنند و بدین ترتیب یک دفعه ورق به نفع بنیصدر برگشت و او
توانست آرایی بالای ۷۰
درصد را همراه خود کند. البته آقای بنیصدر نامزدیاش را هم پس از دیدار با امام و
بیرون آمدن از جلسه دیدار اعلام کرد که تداعی حمایت امام را داشت.
گله
کوچکی [به امام] شد و آقای اشراقی هم در رسانهها گفت که این رسمش نبود که به مردم
چنین القا شود؛ ولی کسی نمیخواست فضا را به هم زند. به هر حال آن عکس خیلی در
پیروزی آقای بنیصدر نقش داشت. یادتان باشد که امام هم حالشان در آن زمان خوب نبود
و در بیمارستان قلب بستری شدند که مراسم تنفیذ رای آقای بنیصدر هم در بیمارستان
قلب صورت گرفت.
رای
مرا کمتر اعلام کردند
آمار
و ارقامی که از رای کاندیداهای دیگر آن انتخابات به جز آقای بنیصدر بعدها منتقل
شد، اشتباه است. در مورد من نوشتند که ۵۰ هزار رای آوردم حال آنکه فقط در شهر کازرون
من ۶۴
هزار رای داشتم. آقای قطبزاده فقط در دو یا سه استان حدود ۶۰۰ هزار رای داشت. اصلا ارقام
آن زمان مطرح نشد. دو، سه سال بعد در مطبوعات و رسانهها این ارقام را زدند که
درست هم نبود. یک بار آقای مهدویکنی گفته بود که فلانی ۵۰ هزار رای آورده که من گفتم
فقط در کازرون ۶۴
هزار رای آوردم.
اعتراض
نکردم چون
فایده نداشت
چون
فایدهای نداشت اعتراضی نکردیم ولی درست نبود. به هر حال رای ما کمتر از آقای بنیصدر
بود، چه ۱۰۰
هزار بود و چه یک میلیون. اعتراض چه فایدهای داشت اصلا ما در فکر این چیزها نبودیم.
یادم هست که امام گفتند رئیسجمهور منتخب بهتر است که رای بالایی بیاورد و ما شب
آخر سعی کردیم به آقای بنیصدر نزدیک شویم و این مسئله را با ایشان در میان
بگذاریم اما برخیها حاضر نشدند بیایند و به نفع آقای بنیصدر کنار بروند. آقای
محلاتی هم مسئول گفتوگو با آقای بنیصدر شد ولی آقای بنیصدر زیر بار نرفته و
گفته بود که صد درصد آرا مال من است و چه لزومی دارد که بیایم و با کسی توافق کنم.
چند نفر دیگر هم گفتند که وقتی بنیصدر حتی حاضر نیست در یک جلسه مشترک شرکت کند،
چرا ما به نفع او باید کنار برویم.