|
تا میگوییم چه خبر است و این همه کاندیدا
برای چه؟ چرا هرکه احساس کرده کاری بلد است وارد صحنه شده است؟ چرا هر که بیکاری برش
فشار آورده کاندیدا شده است؟ چرا هر که طایفهی سنگین و خانوادهی بزرگی داشته به میدان
آمده است؟ و چراها و چراهای دیگر؛ بلافاصله پاسخ میدهند دمکراسی است دیگر، حکومت مردم
است، خودشان باید تصمیم بگیرند برای خودشان و دخیل شوند در تعیین سرنوشتشان.
سکوت میکنم ابتدا. نمیدانم چه بگویم. اصلأ
بگویم یا نگویم؟ خنده دار است و گریه ناک. یا ارزش عبارات و کلمات پایین آمدهاند و
یا سطح ما و مخاطبانمان بالا رفته. وگرنه به همین راحتی بعضی واژهها را پشت هم قطار
نمیکردیم. مردمسالاری، حقّ رأی، تعیین سرنوشت، آینده، مشارکت و کلمات مشابه دیگری
که درست موسم انتخاباتها هرجایی میشوند، عزیزند و شریف. و هر معنایی که داشته باشند،
قطعاً معنای صرف شرکت در انتخابات و رأی دادن نیست. رای دادن از جنس رأیهایی که ما
میدهیم، نه اخلاقیتر از رفتارهایی است که عادتگونه هر روز انجام میدهیم، و نه عقلانیتر
از تصمیمهایی است که فیالبداهه هر روز میگیریم. این رأی دادن نه ارزش است و نه فضیلت
و نه مشارکت. نامش دمکراسی است و کامش پوپولیسم. به نام مردم سالاری و به هدف مردم
سواری.
در هیچ کجای دنیا و هیچ برههای از تاریخ،
نام چنین فرآیندی دمکراسی نبوده است. دمکراسی دانش سیاسی-اقتصادی میخواهد. احزاب و
تشکّلهای اجتماعی میخواهد. مطالبه و پیگیری میخواهد. ارتباط و پاسخگویی میخواهد.
دمکراسی فرهنگ میخواهد، اقتصاد میخواهد. بهقول حضرت حافظ؛ نه هر که چهره برافروخت،
دلبری داند / نه هر که آینه سازد، سکندری داند.
اما چاره چیست؟ تعطیل کنیم و برویم دنبال
کارمان؟ یا بنشینیم تا هر چه شد بشود؟ خیر. اتّفاقاً بزرگان گفتهاند که دوای بیماری
دمکراسی، دمکراسی بیشتر است. البته وقتی که تِکرار این رفتار، درس برای ما بیاورد و
عبرت. نه اینکه شهری بیاورد و روستایی؛ نه اینکه محلّهی بالا و پایین؛ نه اینکه تک
رأی و رفیق و فامیل، نه اینکه قوم و قبیله. عقبگرد است که در آغاز قرن 21 ما هنوز
بر مواردی تاکید کنیم که مسألهی انسان نخستین بودهاند. و البته که حرجی بر مردم نیست.
و من هم توقعی ندارم از کارگر و کارمند و بازاری و شهری و روستایی و ... عزیزی که سرش
به کارش است و در حساب و کتاب زندگیش مانده. اما توقع دارم از نخبگان و سرآمدان، از
بزرگان و دارندگان اعتبار، از صاحبان اندیشه و علم و قلم. که بنویسند و بگویند و روشن
کنند. که از محنت تفرقه بگویند و از نکبت واپسگرایی. که وقت مقرّر، به جای کوبیدن
بر طبل جدایی و تفاوت، در شیپور اشتراک و انسانیت بنوازند؛ از اینرو که چشم و گوش
مردم به دست و زبان آنهاست. آرمانگرایانه است و تخیلی، بلند مدت است و فلسفی، اما
شدنی است. روزی را ببینیم که ملاک انتخاب مردم شایستگی باشد؛ قطعاً اولین کسانی که
شیرینی طعم این انتخاب را بچشند، خود ما خواهیم بود و فرزندان ما و شهر و کشور ما.
که البته بههمین سمت هم در حرکتیم. و دیدیم که این دوره مردم چگونه در انتخابات ریاست
جمهوری انتخاب کردند.
*دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی دانشگاه
تهران