رضا ملک
زاده، 66 سال پیش در روستای بالاده کازرون به دنیا آمد، پزشکی که زندگی
پر فراز و نشیبی تا امروز داشت. استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران در دوره رزیدنتی
همزمان رئیس دانشگاه شیراز بود و بعد از جنگ وزیر بهداشت شد. اما او دوره تحقیقات
پزشکی
به گزارش کازرون نما به نقل از شفاآنلاین، رضا ملکزاده، متخصص داخلی و فوق تخصص
گوارش و کبد و استاد ممتاز دانشگاه علوم پزشکی تهران است. او صمیمیت بین استاد و
دانشجو و تربیت شاگردان را مهمترین دستاورد دوران زندگی معلمی خود می داند، دکتر
ملک زاده از سال 1361 تا 1365 و همزمان با شروع دوره استادیاری در رشته گوارش و
کبد به ریاست دانشگاه شیراز رسید و اولین دوره دکترا (PHD) بعد از انقلاب را در سال های اول جنگ تحمیلی در رشته شیمی در
مراسمی با حضور نخست وزیر وقت در دانشگاه شیراز راه اندازی کرد. ملک زاده، مهمترین
اقدام خود را در دوره ریاست بر دانشگاه شیراز و بعد از آن معاونت آموزشی وزارت
بهداشت و دوران وزارت، بازگرداندن استادان و دانشجویانی که «بدون رعایت دقیق
مقررات و با سختگیری اخراج شده بودند» به دانشگاه میداند که به گفته او موضوعی
جنجالی شد و حتی به استیضاح ایرج فاضل، وزیر بهداشت وقت در دوره مسئولیت او در
معاونت آموزشی وزارت بهداشت ختم شد و سرانجام باعث شد ایرج فاضل در سال 1368 از
وزارت بهداشت استعفا دهد. او بعد از دکتر فاضل وزیر بهداشت شد و در دوره وزارت نیز
همین سیاست را ادامه داد. شروع برنامه تنظیم خانواده پس از پیروزی انقلاب اسلامی،
شروع برنامه موظف بازآموزی برای جامعه پزشکی ایران، اعطای بورس تحصیلی به 150 نفر
از برجستهترین فارغ التحصیلان علوم پزشکی داخل برای تحصیل در بهترین دانشگاه های
خارج از کشور، تهیه و ارائه لایحه بیمه درمانی همگانی به مجلس، ادامه ساخت و تکمیل
شبکه بهداشتی درمانی کشور و تاسیس فرهنگستان علوم پزشکی از دستاوردهای دوره وزارت
اوست؛ و البته از فشارها و درخواست های نابه جای برخی نمایندگان مجلس در دوره
وزارتش هم خاطرات جالبی دارد، دورانی که می گوید خوشحال است که دیگر وزیر نشد. ملک
زاده با وجودی که از جوانی وارد کارهای اجرایی شد ولی دلبسته کارهای تحقیقاتی است
و مهمترین دستاورد زندگی خود را راه اندازی و پیگیری مطالعه بزرگ کوهورت می داند
که در 325 روستا و شهر گنبد کاووس استان گلستان درباره بررسی علت سرطان در این
استان انجام داد و توانست 10 عامل خطر این بیماری را از جمله مصرف چای داغ و تریاک
کشف کند، تحقیقی که به او کمک کرد تا جزء یک درصد دانشمندان برتر دنیا شود. پژوهشی
که امروز در ابعادی بزرگتر با نام پرشین کوهورت ادامه دارد.
25 ام دی ماه
سال 1330 در روستای بالاده از توابع شهرستان کازرون به دنیا آمدم. پدرم کشاورز و
فردی بسیار فعال بود. مادرم خانه دار بود. تحصیلات ابتدایی را در همان روستا
انجام دادم و برای ادامه تحصیل به شهر کازرون و بعد به شیراز آمدم. در سال 1349 در
امتحانات نهایی متوسطه در استان فارس شاگرد اول شدم و از آن زمان وارد دانشگاه
شیراز (پهلوی) شدم. رتبهام در کنکور 9 بود. در رشته پزشکی تحصیل کردم و در سال
1357 فارغ التحصیل شدم و بلافاصله دوره تخصصی در رشته بیماری های داخلی را شروع
کردم.
دوران کودکی در
همان روستای بالاده بودم. در آن زمان امکانات خیلی کم بود و مالاریا در آن منطقه
خیلی زیاد بود. من در کودکی دچار مالاریا شدم ولی با دارو خوب شدم. الان که فکر میکنم
ابتلا به مالاریا اثرات مثبتی داشت چون کسی که در بچگی مالاریا بگیرد، در برابر
خیلی از بیماری های دیگر مقاوم میشود.
پدرتان کشاورزی می کردند؟
نکته جالب در
مورد مرحوم پدرم این است که ایشان خیلی فرد پرکار و فعالی بود یعنی علاوه بر
کشاورزی فعالیت بازرگانی میکرد. در سال 1335 وقتی من 5 سالم بود ایشان 25 سال سن
داشت. به مدت چهار ماه به سفر حج و عتبات عالیات رفتند و جزء اولین افرادی بود که
از آن منطقه به حج میرفتند و همیشه برای ما الگو بودند.
مرحوم حاج جواد ملک زاده پدر دکتر رضا ملک زاده در کنار همسرش
و مادرتان؟
مادرم با وجود
اینکه بی سواد بودند، عاطفه و محبت خیلی عمیقی داشت و خیلی روی زندگی ما تاثیرگذار
بود، برای اینکه در آینده افرادی باشیم که کمبود محبت نداشته باشیم. یکی از معلمان
خوبم که هنوز در قید حیات هستند آقای ایرج خوشخو است که از سال چهارم تا ششم معلم
من بود. وقتی که کلاس ششم ابتدایی را تمام کردم باید برای ادامه تحصیل به کازرون
میآمدم ولی امکانش برای من فراهم نشد. مجبور شدم یک سال را به صورت متفرقه
بخوانم.
چرا؟
درست است که
وضعیت مالی خوب بود ولی پدرم دوست داشت من در کنارش باشم و در کارهای کشاورزی و
بازرگانی کمکش کنم. آنجا خیلی هوا گرم بود، معمولاً من صبح زود به سر کار میرفتم
و 9 صبح که هوا رو به گرمی میرفت برمیگشتم. بیشتر در کارهای بازرگانی و تجارت
کمک میکردم.
محصولاتتان چه بود؟
گندم، جو، پیاز
و سیب زمینی و مرکبات. با این فعالیت ها در نوجوانی، کار کردن را یاد گرفتیم. گاهی
اوقات به همکارانم میگویم که قبل اینکه پزشک شوم، لیسانس کارگری گرفتم. این باعث
میشود که انسان همه کارهایش را در زندگی خودش انجام دهد.
بعد از آن به
کازرون آمدید و وارد دوران متوسطه شدید؟
وارد دبیرستان
شاپور در کازرون شدم. کلاس هشتم بودم. در آن کلاس خیلی درس میخواندم به همین خاطر
مورد تمسخر برخی از همکلاسی هایم قرار میگرفتم چون در آن زمان خیلی درس خواندن
رسم نبود. به همین علت در سال اول و دوم کمی سخت گذشت. من به درس خواندن علاقه
داشتم ولی در نهایت با آنها دوست شدم و هنوز هم با هم دوست هستیم. معلمان خیلی
خوبی داشتیم. معلم زبان انگلیسی داشتیم و من کتاب زبان انگلیسی کلاس هشتم را
کاملاً حفظ کردم و برای آنان خیلی عجیب بود. یادم هست اولین باری که تشویق شدم
توسط معلم زبان انگلیسی بود که در صف صبح مدرسه مرا صدا کردند و تشویق شدم.
فعالیت جنبی هم
داشتید؟
متاسفانه من در
جوانی خیلی زیاد درس میخواندم و کمتر ورزش می کردم. یادم هست، در دبیرستان شاپور
داشتم والیبال بازی میکردم که معلم ورزشم آمد و مرا دعوا کرد، چون دید دارم با کت
ورزش میکنم و به همین علت اگر شما به کارنامه من نگاه کنید، میبینید که من یک
نمره زیر 19-20 دارم و آن هم نمره ورزشم بود. اما بعدا به ورزش علاقه مند شدم به
خصوص وقتی به دانشگاه آمدم، ورزش را ادامه دادم، به خصوص ورزش کوهنوردی و شنا اما
در دوران ابتدایی و متوسطه خیلی کمتر به ورزش میپرداختم. وقتی ما از روستا به
کازرون آمدیم تا به شرایط جدید عادت کنیم 2-3 سال طول کشید و گاهی مورد تمسخر بچههای
کازرون بودیم.
از چه زمانی
وارد کارهای اجرایی شدید؟
وقتی که سال دوم
رزیدنتی بودم (1359) به دلیل شرایط ویژه پس از انقلاب اسلامی معاون دانشکده پزشکی
دانشگاه شیراز و بعد از فارغ التحصیلی، در سال 1361 معاون دانشگاه شیراز شدم. آن
زمان دو دانشگاه شیراز و علوم پزشکی یکی بود.
ظاهرا شما جوان
ترین رییس دانشگاه شیراز بودید؟
در سال 1362
رئیس دانشگاه شیراز شدم. در حالی که فقط 30 سال داشتم و جوان ترین رئیس در تاریخ
این دانشگاه شدم. همزمان در دانشگاه شیراز تدریس و تحقیق میکردم و خیلی به تدریس
و آموزش پزشکی علاقه مند بودم و به همین دلیل زمانی که در دانشگاه شیراز بودم توانستم
مرتبه دانشیاری و استادیام را به دست بیاورم و در سال 1368 به دعوت دکتر ایرج
فاضل که وزیر بهداشت وقت بودند به تهران آمدم و معاون آموزشی وزارت بهداشت شدم. یک
سال و نیم بعد به وزارت بهداشت رسیدم و از سال 69 تا 72 در این سمت خدمت کردم.
کارهای اجرایی
به حرفه طبابت تان صدمه نمی زد؟
سمت های اجرایی
که داشتم طبیعتا وقتم را محدود میکرد ولی همیشه سعی می کردم برای بحث طبابت و به
خصوص تحقیقات وقت بگذارم.
چرا کارهای
پزوهشی را دوست داشتید؟ چطور جذب این شاخه شدید؟
یکی از بهترین
فرصتهایی که در زندگی ام پیدا کردم، بعد از وزارت، زمانی بود که دیگر مسئول
اجرائی نبودم به دانشگاه تهران منتقل شدم و توانستم مطالعه ای را در استان گلستان
شروع کنم جایی که بیشترین شیوع سرطان مری را در ایران و در دنیا داشتیم. این پژوهش
مطالعه بزرگ کوهورت آینده نگر بود و برای اولین بار بود که مطالعهای به این بزرگی
در دانشگاه تهران شروع شد و هنوز هم آن مطالعه بزرگترین مطالعه کوهورتی است که در
ایران و خاورمیانه داریم. در جریان این مطالعه با استفاده از یک مجوز اختصاصی که
از مقام معظم رهبری کسب نموده بودم توانستم گروهی از بهترین جوان هایی که از دانشگاه
علوم پزشکی تهران فارغ التحصیل میشدند را انتخاب نمایم که دوران خدمت نظام وظیفه
شان را به عنوان محقق خدمت کنند. حدود 25 نفر از بهترین فارغ التحصیلان دانشگاه
علوم پزشکی تهران را جذب کردیم و آنها توانستند در برنامه تحقیقاتی کار کنند. خیلی
کمک کردند تا کار خوب انجام شود و خودشان هم خیلی رشد کردند و الان جزء بهترین
نیروهای پزشکی هستند.
طرح تحقیقاتی
دیگری هم داشتید؟
علاوه بر آن در
این مدت و در سال های پس از وزارت این فرصت را پیدا کردم که در دانشگاه علوم پزشکی
تهران برای اولین بار بخش کامل و نسبتا بزرگی در رشته گوارش و کبد تاسیس کنم و در
کنار آن، مرکز تحقیقات و نهایتا نخستین پژوهشکده گوارش و کبد را در دانشگاه علوم
پزشکی تهران و ایران ایجاد نمایم. طی 23 سالی که مسئولیت اجرایی نداشتم، توانستم
140 نفر فوق تخصص گوارش تربیت کنم. این افراد اکنون در سراسر ایران کار میکنند.
همیشه یکی از آرزوهای من این بود که در ایران بمانم و نیروی خوب تربیت کنم.
از نتایج این طرح راضی هستید؟
خوشبختانه مرکز
تحقیقاتی گوارش ما بعداً به یک پژوهشکده تبدیل شد و ما در این سال ها توانستیم
حداقل با 50 دانشگاه بزرگ و برتر دنیا همکاری کنیم و حداقل با هر کدامشان سه مقاله
مشترک داشته باشیم. این یکی از بزرگترین همکاری هایی (collaboration) است که بین دانشگاه علوم پزشکی تهران و دیگر
دانشگاه ها برقرار شده است. این همکاری ها خوشبختانه ادامه پیدا کرده است و پس از
20 سال توفیق این را داشتیم که علل سرطان مری که در شمال ایران خیلی زیاد بود را
پیدا کنیم و برنامه ای برای پیشگیری آن پیشنهاد و شروع به اجرا کنیم.
آن زمانی که شما در دوران متوسطه درس میخواندید، دهه 40 بود و در کشور اتفاقات
سیاسی زیادی افتاد، از آن فعالیت ها اطلاعاتی داشتید؟
من تا زمانی که
وارد دانشگاه نشده بودم، وارد فعالیت های سیاسی و اجتماعی نبودم و مشغول درس
خواندن بودم. وقتی وارد دانشگاه شدم خاطره جالبی دارم. تازه یک هفته بود که وارد
دانشگاه شده بودم. در آن زمان در دانشگاه شیراز باید به مدت سه ماه زبان انگلیسی
فشرده میخواندیم. در کلاس های زبان که تابستان بود یک روز صبح که سر کلاس بودم سه
نفر با یک فاصله و تاخیر وارد کلاس شدند. همین طور که کنار من نشستند گفتم مگر شما
نماز نمیخوانید که دیر آمدید؟ آن روز معلوم شد که این افراد نمازشان قضا شده بود.
اینها بچه هایی بودند که در دبیرستان علوی تهران درس خوانده بودند. بعداً با آنها
دوست و هم اتاقی شدیم و از آن زمان به بعد اطلاعات سیاسی من بهتر شد و وارد فعالیت
های اجتماعی شدم. یادم هست دو سال بعد از آن من به تهران آمدم و برای اولین بار در
خانه دوستم کتاب ولایت فقیه را دیدم. آن کتاب را خواندم و خیلی تحت تاثیر آن کتاب
بودم و از آن زمان به بعد فکر میکردم که بهترین حکومتی که ما میتوانیم فکرش را
بکنیم، چنین حکومتی است.
خانواده مذهبی داشتید؟
پدرم فردی مذهبی
بود و من همیشه یادم هست در همان روستا، ماه رمضان و محرم و صفر یک روحانی به
روستای ما میآمد و پدرم تاکید داشت که همه مجالس را با ایشان شرکت کنم. مجالس
روضه و سخنرانی ها روی شکل گیری شخصیت من تاثیرگذار بود. پدرم به خصوص تاکید داشت
که در اعتقادات مذهبی مان خیلی قوی باشیم. به خصوص من یادم هست برای اولین بار
پدرم به من آموخت که تقلید چیست و مقلد کیست. بیشتر در فعالیتهای اینچنینی شرکت
داشتیم. من دو برادر دارم. یکی از آنها لیسانس بازرگانی دارد و سالها مسئولیت
اداره تعاون و کشاورزی استان فارس را داشت. برادر دیگرم تحصیلات حقوق داشت و الان
به تجارت مشغول است.
دکتر رضا ملک زاده در کنار پدر و برادرش حاج مرتضی
سه خواهر دارم.
یک خواهرم استاد دانشگاه است که در رشته حقوق اسلامی تدریس میکند. دو خواهر دیگرم
خانهدار هستند و من فرزند دوم خانواده هستم. برادر بزرگترم حاج مرتضی پس از
درگذشت والدین نقش مهم و اساسی در حمایت از خانواده و فامیل دارند و در حقیقت جای
خالی پدر را تا حدود زیادی پر کرده اند. همسرم نقش بسیار مهم و اساسی در موفقیتم
در طول زندگی داشته و در حفظ و تقویت خانواده و تربیت فرزندان نقش کلیدی داشته است
و باید از ایشان سپاسگزاری کنم.
از چه زمانی
تصمیم گرفتید پزشکی بخوانید؟
ما همیشه در
منطقهای که زندگی می کردیم، پزشک کم داشتیم. پدرم میگفت تو باید پزشکی بخوانی و
به روستای ما بیایی. پدربزرگم (پدرِ مادرم) که خیلی با ایشان ارتباط صمیمی داشتم و
خیلی شخصیت جالبی داشت، با وجود اینکه کدخدای روستای ما بود ولی همیشه خودش اذان
میگفت و ماه رمضان مناجات میکرد. او هم روی شخصیت من خیلی تاثیرگذار بود. وقتی
کلاس هشتم بودم ایشان(پدربزرگم) متاسفانه سرطان ریه گرفت. او همیشه به من تاکید میکرد
که باید پزشک بشوم. یک دلیل که خیلی به این رشته علاقه مند شدم و روی سرطان تحقیق
کنم، بیماری پدر بزرگم بود، چون خیلی رابطه صمیمی با ایشان داشتم.
ورود به دانشگاه
چطور بود؟
من وقتی کلاس
نهم را تمام کردم. قرار بود انتخاب رشته کنم. چون ریاضی و فیزیکم خیلی قوی بود.
معلمان فیزیک و ریاضی ام اصرار داشتند که به رشته ریاضی بروم و من به خاطر تشویق
آنها میخواستم رشته ریاضی بخوانم ولی پدرم گفت حق نداری رشته ریاضی بخوانی و
حتماً باید رشته طبیعی بخوانی تا پزشک شوی و من در حقیقت توسط پدرم به رشته طبیعی
رفتم.
اگر خودتان میخواستید
انتخاب کنید چه رشتهای را انتخاب میکردید؟
به خاطر اینکه
به ریاضیات خیلی علاقه داشتم، میخواستم ریاضی بخوانم. ولی به اصرار پدرم رشته
طبیعی را انتخاب کردم و به همین علت هم اولین انتخابم در دانشگاه رشته پزشکی بود
که پذیرفته شدم.
کنکور آن زمان
سراسری شده بود؟
کنکور سراسری بود. در کنکور سراسری شرکت کردم و رتبهام یک رقمی بود.
وقتی وارد
دانشگاه شدید فضای دانشگاه چطور بود؟
در آن زمان، دانشگاه پهلوی بود و استخرهای آن مختلط بود. خوابگاه های مجلل و خوبی
داشت اما محیط خیلی غیر مذهبی بود. مهمترین چالش ما وقتی وارد دانشگاه شدیم این
بود که محلی برای نماز خواندن وجود نداشت. ما مجبور بودیم برای نماز خواندن از
دانشکده پزشکی خارج شویم و به مسجدی که در نزدیکی دانشگاه بود، برای نماز برویم.
مثلاً از 60 نفری که در کلاس ما بودند، هفت نفر در دانشکده پزشکی بودیم که میخواستیم
نماز بخوانیم، رفتیم با مسئولان صحبت کردیم ولی خیلی به ما توجه نکردند. ما میخواستیم
دستشویی ایرانی باشد ولی آنها قبول نکردند و ما تا آخر سال 1356 در دانشکده
نمازخانه نداشتیم. بعد جنبش اسلامی و انقلابی شروع شد و ما سردمدار این حرکت
انقلابی در دانشکده پزشکی شیراز بودیم. خودمان یک اتاق گرفتیم و آن را به نمازخانه
تبدیل کردیم.
ولی آن زمان دانشگاه شیراز رتبه علمی بالایی داشت ؟
بله. تردیدی وجود ندارد که آن زمان دانشگاه شیراز بهترین دانشگاه کشور بود یعنی به
مراتب از دانشگاه تهران بهتر بود. توفیق خیلی بزرگی که در من زندگی ام داشتم، این
بود که وقتی که ما دانشجوی دانشگاه شیراز بودیم، تمام استادان ما تمام وقت بودند.
یادم نمیآید که من کشیک بوده باشم و استاد آن شب به سراغ من نیامده باشد.
بنابراین شاید ما واقعاً بهترین آموزش را در دانشگاه شیراز دیدیم. استادان ما عاشق
درس دادن بودند. تمام وقت در کنار ما بودند و ما هیچ کمبودی در زمینه آموزش
نداشتیم. طوری که وقتی من فارغ التحصیل شدم و به دانشگاه لندن برای بخشی از دورههای
فوق تخصصی ام رفتم آنجا احساس کردم از همه دانشجویان بیشتر بلد هستم و احساس کمبود
نکردم، قرار بود یک سال بمانم ولی بعد از سه ماه احساس کردم نیازی نیست بمانم و به
ایران برگشتم.
شاخص ترین استادتان را به یاد دارید؟
بله از استادان شاخص ما آقای دکتر فرامرز اسماعیل بیگی، رئیس بخش داخلی بودند و
دکتر اصغر رستگار که بعداً رئیس بخش شدند و مرحوم دکتر هنجنی که استاد قلب ما بود
و آقای دکتر یگانه دوست فوق تخصص ریه و مرحوم دکتر حق شناس استاد خون و دکتر
عمرانی استاد غدد ما بودند. من خیلی خوشحال هستم که بعداً توفیق پیدا کردیم که در
تجلیل از استادانمان مراسم بزرگداشت برگزار کنیم و در مورد زندگی شان کتاب بنویسیم
و از آنها قدردانی کنیم ولی متاسفانه بلافاصله بعد از انقلاب برخی از آنها مورد کم
لطفی قرار گرفتند یعنی در مرحلهای از دانشگاه اخراج شدند ولی بعداً توانستیم
شرایط را بهتر کنیم و در 10 سال گذشته توانستیم آنها را به دانشگاه شیراز بیاوریم
و مراسم تجلیلی برایشان برگزار کنیم و برای هرکدامشان کتاب نوشتیم و هنوز هم به
شدت خودمان را مدیون آنها میدانیم.
وقتی من به
وزارت بهداشت آمدم برنامهای که ایجاد کردم، این بود که تقریباً 100 بورس خیلی خوب
درست کردم و از بین افرادی که در دانشگاه های پزشکی کل کشور بودند 100 نفر را
انتخاب کردم و با تک تک شان شخصاً مصاحبه کردم و به آنها بورس دادم و از این تعداد
80 نفرشان برگشتند و امروز جزء بهترین متخصصین کشور هستند. یکی از کارهای خیلی
خیلی مهمی که ما باید روی آن سرمایهگذاری کنیم، نیروی انسانی است. من وقت زیادی
برای این کار گذاشتم. یادم هست که از ساعت 7 تا 9 شب در دفترم با این افراد مصاحبه
میکردم. یک آدم قوی و خوب میتواند یک دانشگاه را عوض کند. هدفمان این بود که
دورههای فوق تخصص را در ایران راه بیندازیم و زمانی که من معاون آموزشی وزارت
بودم، خیلی از دوره های فوق تخصصی هنوز راه نیفتاده بود. ما سعی کردیم این دوره ها
را ایجاد کنیم و نیروهایی را تربیت کنیم که بتوانند بقیه را تربیت کنند. در
دانشگاه، هم فلوهای خوب انتخاب کردم و هم دانشجوی PhD خوب داشتم و فکر میکنم اینها سرمایه های اصلی زندگی من هستند.
دانشجویان را به دانشگاه برگردانیم
به آرمان های دوران انقلاب هنوز هم اعتقاد دارید؟
ما آرمان های زیادی داشتیم. من وقتی سال دوم پزشکی بودم. برای اولین بار کتاب
ولایت فقیه را خواندم. قبلش کتاب سیر حکمت در اروپا را خوانده بودم که نوشته دکتر
فروغی بود و تاریخ ایران را هم خیلی خوانده بودم. در ذهنم این بود که ولایت فقیه
بهترین حکومتی است که ما میتوانیم داشته باشیم. به همین دلیل ما جزء افرادی بودیم
که خیلی پیگیر این انقلاب بودیم. ولی فقیه کسی است که خطا و گناه نمیکند بنابراین
بهترین رهبر است و دنبال مسائل مادی نیست و این موضوع در زمان امام و مقام معظم
رهبری خودش را نشان داد. البته همیشه انسان فکر می کند که این نوع حکومت به آسانی
میسر نمی شود چون هرچقدر هم که ولی فقیه خوب باشد، کسانی که کشور را اداره میکنند
آدم های دیگری هستند و زمانی مملکت ایده آل می شود که همه حاکمان و مدیران به حدی
برسند که بتوانند به اندازه ولی فقیه خوب باشند. ما آن زمان خیلی ایدهآل گرا
بودیم و وقتی وارد عمل شدیم واقعبینتر شدیم و دیدیم که هنوز باید خیلی تلاش
کنیم.
چقدر آن آرمانی که داشتید، محقق شد؟
افرادی مانند من که از اول در جریان انقلاب بودیم، همیشه فکر میکنیم که نظام
جمهوری اسلامی بخشی از زندگی و حیات ماست. چون با آن رشد کردیم و همیشه فکر میکنیم
که اگر این نظام آسیب ببیند مانند این است که بدنمان آسیب دیده است. گاهی اوقات
وقتی که به خانه و محل کارم میآیم افراد به من میگویند که چرا ناراحت هستم. من
سعی میکنم عنوان نکنم ولی وقتی یک خبری را میشنوم که احساس میکنم با آرمان
جمهوری اسلامی مان فاصله دارد، اتوماتیک ناراحت میشوم. در تاریخچه زندگی من هم
هست که من همیشه مسئولیتی را پذیرفتم، برای این بوده که فکر میکردم تا زنده هستیم
باید تلاش کنیم که سیستم و کشور را بهتر کنیم. فکر میکنم این موضوع وظیفه همه است
و اگر همه ما تلاش کنیم میتوانیم روز به روز پیشرفت کنیم.
بین دوره تخصص و فوق تخصص فاصله افتاد؟
بله من بعد از اتمام دوره تخصص، دوره آموزشی سربازی را گذراندم و مامور شدم تا
سربازی را در دانشگاه شیراز بگذرانم. این مسئله همزمان با معاونت من در دانشگاه
شد، یعنی شش ماه بعد از عضویت در هیئت علمی دانشگاه، معاون دانشگاه شدم. در واقع
من در دوران سربازی معاون دانشگاه بودم. یک سال بعد که اواخر دوره سربازی بود، من
رئیس دانشگاه شدم و به مدت 5 سال رئیس دانشگاه شیراز بودم. آن موقع دانشگاه علوم
پزشکی جدا نشده بود.
از دوره ریاست دانشگاه شیراز بفرمایید. فضای کار در آن زمان چگونه بود، چه
اتفاقاتی افتاد و چه خدماتی در آن دوره انجام دادید؟
در دوران ریاست دانشگاه شیراز کتابی دارم که خاطراتم را نوشته ام. اولین نکتهای
که ما با آن رو به رو بودیم، این بود که بسیاری از استادان و دانشجویان در آن سال
هایی که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب بود، از دانشگاه اخراج شده بودند. من اواخر
سال 62 رئیس دانشگاه شیراز شدم. بررسی کردم و متوجه شدم، بهترین هیئت علمی ها و
دانشجویان را در جریانی که اسمش را گذاشته بودیم، انقلاب فرهنگی از دست داده ایم.
کار اصلی که من انجام دادم این بود که سعی کردم، اگر اشتباهی انجام داده ایم آن را
ترمیم کنیم. به همین علت پرونده گزینش دانشجویان و استادان را دوباره بررسی کردیم
و توانستیم بسیاری از آنها را به دانشگاه برگردانیم. هر چند تعدای هم از کشور رفته
بودند و نتوانستیم آنها را برگردانیم.
چه تعدادی را به دانشگاه برگرداندید؟
تعداد دقیق را به خاطر ندارم اما اکثر دانشجویان را برگرداندیم و از استادان
هم تمام کسانی را که می خواستند برگردند و مشکل خاصی نداشتند، برگرداندیم و در
واقع اخراج آنها بیشتر مربوط به سیاست های تند و غیر منطقی بود و وقتی ضوابط را
بدون تنگ نظری رعایت می کردیم می توانستیم آنها را قبول کنیم.
و برعکس بقیه نماینده ها که هرکس پیگیر واسه شهر و روستای خودشه دکتر ملک زاده جلو ساخت بیمارستان بالاده رو گرفت وبجاش میگه باید بهداشت مرکز شهرستان قوی بشه و بالاده نیازی به بیمارستان نداره تازه کلنگ بیمارستان ولی عصر هم در زمان ملکزاده خودش زمین زد و تا حالا همش به نفع کازرون و به ضرر بالاده حرکت کرده..
دیگه میخوای واستون چیکار کنه اگه میخوایید تا این چندتا خانه بهداشت بالاده رو هم پلمپ کنه و امتیازاش رو بیاره کازرون!
تو معلومه چجور آدمی هستی. هر چی هم ما بگیم حرف خودتو میزنی. چون معلومه حسابی از کازرونیا لج داری. حرف زدن با دیوار سودش بیشتره تا حرف زدن با تو
فقط یه چیزی میگم امیدوارم بگیری مطلبو. کازرون یه شهر تاریخی و پر جمعیت بوده که به خاطر شرایط پیش اومده به وضعیت امروز رسیده. این همه جمعیت پراکنده در کل کشور هم به خاطر همینه
... به اونایی که باعث شدن ما با این تاریخ و تمدن اونقدر بدبخت بشیم که تو و امثال تو بیاین اینجوری راجع به ما حرف بزنین
اینم آدرس سایتش:
https://www.amar.org.ir/%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-%D9%86%D9%81%D9%88%D8%B3-%D9%88-%D9%85%D8%B3%DA%A9%D9%86/%D9%86%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D8%AC-%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C
شهرستان کازرون 266217 نفر
بخش مرکزی کازرون 142057 نفر
خود شهر کازرون 96683 نفر
روستاهای بخش مرکزی 45374 نفر
حالا بگو ببینم حرف زدن با دیوار سودش بیشتره یا حرف زدن با تو ?!
حالا بماند که بیش از نیمی از همین جمعیت 96000 نفری کازرون هم بالاده ای و جروقی و فاموری و خشتی و روستاهای اطراف هستن.
بخش مرکزی (شهر کازرون 96683 نفر + روستاهای بخش مرکزی 45374 نفر): 142057 نفر
بخش چنارشاهیجان 45638 نفر
بخش بالاده 35524 نفر
بخش کوهمره نودان 16079 نفر
بخش خشت 15275 نفر
بخش کنارتخته و کمارج 11273 نفر
آمار سال 75 ء 80 ء 85 ء 90 ء 95 همه اونجا هست زیادم به خودتون فشار نیارید آمار سال 85 بالاده 39000 نفر بوده ولی حالا شده 35000 نفر رشد که نداشته هیچ 4000 نفر هم کم شده که با نرخ رشد جمعیت یعنی 8000 نفر مهاجرت به جای دیگه داشتن که اکثرا کازرونهءء این یعنی سالی 800 نفر بالاده ای توو کازرون ساکن میشه
این هم به دلیل نبود امکاناتی از نظیر آب و گاز و دکتر و خانه بهداشت و یا یه بیمارستان فسقلی و اداره جات مستقل که مثلا واسه واریز یه فیش 5000 تومنی دولتی باید 15000 تومن کرایه بده و یه روز الاف بشه بیاد کازرون فیش واریز کنه یا بقیه اداره جات از تامین اجتماعی گرفته و بهزیستی و ثبت احوال و...
به این دلیل که مرکز شهرستان حاضر نیست به خاطر پیشرفت خودش بعضی از ادارات رو تو این بخش ها مستقل کنه و مدام مخالفت میکنه البته توی خشت و کنارتخته از قدیم مستقل بوده و محمدصادقی هم خیلی از اداراتشون رو جدا کرده و عملا یه شهرستانه فقط فرمانداری نداره از بیمارستان گرفته تا اداره راهنمایی و رانندگی و....
ما هم هیچووقت نگفتیم بالاده 140هزارتا جمعیت داره 6هزار نفر هم بیشتر نیس شما داری ادعای مرکز استان بودن رو میکنی
درصد رشد جمعیت کازرون در سرشماری سال 95 تقریبا معادل 0.078 % بود.
جمعیت شهر کازرون در سال 95 با افزایش حدود 7000 نفری به کمی کمتر از 97000 نفر رسید که آمار جالبی به حساب نمی آید.
در حال حاضر شهرهای هم تراز کازرون درصد رشدی بسیار قابل توجه تر از کازرون دارند.
جهرم با درصد رشد حدود 0.25 درصدی به بیش از 142000 نفر رسید و جمعیت برازجان با افزایش 0.15 درصدی به 110000 نفر.
البته از این نقطه نباید غافل شد که اگر جمعیت کازرون را با شهرهای مذکور همراه با حومه (روستاهای نزدیک به شهر - بخش مرکزی) در نظر بگیریم جمعیتی تقریبا یکسان دارند. زیرا کازرون روستاهای بزرگ تر و بیشتری دارد و جهرمی ها روستاهایشان را جزو محدوده شهرداری آورده اند و به همین دلیل جمعیت این روستاها جزو جمعیت شهری جهرم محاسبه می شود که این امر به شهرداری کازرون نیز توصیه می شود.
یکی از دلایل رشد شهرهای ذکر شده این است که آن ها گروه های مخرب محیط زیستی ندارند که جلوی هر پروژه ی اشتغال زایی را بدون کوچکترین مطالعه ای بگیرند و با رفتارهای خود شهر را به تباهی بکشانند.
به هر حال با این روند شهر کازرون روز به روز بیشتر موقعیت خود را از دست می دهد و باید چاره ای اندیشید.
من خودم کازرونی اصیلم کسی به کازرون چپ نگاه کنه چشاشو در میارم
ولی باید واقع بین باشیم. جمعیت شهرمون همینقدره اونم ب خاطر نبود صنعت و مهاجرت بی رویه.
باید ب فکر راه چاره باشیم نه اینکه صورت مسئله رو پاک کنیم
راستی من آقای خرسند نیستم دوست عزیز
باید پاسخگوی استفاده داروهای آزمایشی روی بیماران کرونا باشه.