بَچاها
مو نَم فَهمیده ینِ که یه دو روزَن تو کُل دُنیا پیچیدِکِ یِه زَن غَزونی، نه زشت و
نه جوهون، اومده ایران که نه کور نه وَختی تو مراسم رییس جمبورمو شرکت کنه، می گَن
دو چیشتو روز بَد نبینه، یو یه پاره ی نماینداها لوهپِر می شَن وا مِث گَدوی سامرا
وا اِلتِماس میُفتَن رو دَس و پاش! سیک یه عکسی وا زَنَه ی بیگیرَن. میگن نمایَندِی
کازِرونَم بخالش یه خبری ین میره سُمُن بُک ویمیسه روبرو زَنَک، وا هی لَبِش مر مچونه
مکنه ک زنک خوشش بیا ازش بیا چنارشیجو بُکن مرکز استان سیش
حال
اُولَه وِل کُنین ایلَه بیگیرین مین حاج حسن رییس جمبورمو چِمگه:
آغا
من بودم و یه مشت نماینده تازه به مجلس رسیده و جواد و موگیرینی و اینا.
گفتم:
هلو فدریکاااا.
گفت:
های حسن.
گفتم:های
فدرییییکا، کَن یو اِسپیک انگلیش؟
گفت:
ها حسن.
گفتم:
ها و زَهر مار، بُگووو نَه، که مترجم بذاریم وسط. تو ایتاااالی بوگو، مو سمنانی.
گفت:
واووو سمنان. حسن؟
گفتم
: مگه سمنانو میشناسی تو؟
گفت
: ها حسن
گفتوم:
ها ووو.....
آغا
من بخندو فدریکا بخندو فرج شیرازی و صالحی و جواد امریکایی و حاج آقایی که چش ا چش
فدریکا ور نمی داش. فدریکا از رفتار بچه گانه ی نمایندگان مجلس ایران ترسیده بود که
واسه یه عکس توی سر و کله ی هم می زدن و راه فراری نداش در ره. آخه بیچاره فکر می کرد
نمایندگان ما نخبگان ما هستند. من میگم دوتایی خندیدیم شمام بگین خندیدن. خوبیت نداره
مردم بفهمن نمایندگانشون خیلی کوچیک شدن پیش موگیرینی.
خلاصه؛
موگرینی بخند و من بخند. موگرینی بخند و من بخند که یهویی نماینده های ندید بدید دیگه
ای هم که قبلا مدام می گفتن تلگرام و واتساپ حرامه باید لایحه بدیم کلا قطعش کنیم،
با مبایلاشون اومدن که با موگیرینی عکس بگیرن، بلکه برن بیرون پز بِدَن.
گفتم:
آقایون محترم خُب این خانم که معلومه اومده توی مجلس، همه می دونن، شما هم که توی مجلسید
همه می دونن. چرا اینقد خودتونو کج و ذلیل می کنید که سلفی بگیرید باهاش.
گفتن:
آقا ما با هزار بدبختی نماینده شدیم. معلومم نیس دور بعدم باشیم یا نه. توی عمرمونم
با یه قهرمان ملی یا هنرمند برجسته ایران یا یه دانشمند نامدار ایران یا یه مهندس خوش
نام ایران یا با یه پزشک بزرگ ایرانی یا با یه سردار شهید هم عکس نداریم، حتی با برجستگان
بین المللی شهر خودمونم یه عکس سلفی نداریم. بذا کارمونو بکنیم. اونم موگرینی مو بور
گوگووووور مگوری. حالگیری نکن دیگه حسن. فعلا که جناح هامون سایه ی سنگین انداخته رو
علم و دانش و هنر و فرهنگ و صنعت! بذا تا می تونیم ببریم و بدوزیم واسه خودمون.
گفتم:
پس مث ظریف مودب وایسین.
گفتن:
اونکه کلی ازینا دیده توی امریکا و اروپا. بی نیازه.
گفتم:
خب شما هم بی نیاز بشین.
گفتن:
آقا دست خودمون نیست، پاهامون داره می لرزه. حتی اونکه توی اسارت گفت "خانم تا
حجاب نداشته باشی باهات مصاحبه نمی کنم" الان ولعش بیشتر از همه ماست. ببین چه
حرصی می زنه!؟ حاج حسن بذا عکسمونو بگیریم. جون مادرت حال گیری نکن دیگه.
گفتم:
خدایا ببین نمایندگان ملت ایران چه مییییییکننننن.
آغا
ما دستامونو برده بودیم بالا و داشتیم با خدا مناجات می کردیم که یه دفه موگرینی غیبش
زد. دیدم یه نماینده شیراز رفته موگیر خریده از دست فروشی های سر بهارستان آورده میگه:
کاکو اینو بیدین خانم موگرینی، بیگین سوغات ... ما تو شیراز به این میگیم موگیر. حالو
هم که غیبش زده بهش میگیم "موگیرونی"
گفتم:
خاک بر سرتون. فردا رسوامون می کنن ملت ایران. شما نماینده ی دانشمندان و هنرمندان
و قهرمانان و ادبا و فضلا و و اسرا و شهدای مملکتین.
یه چنارشیجونی یم که مث ندید بدیدا
خیلی خیلی خیلییییی ذوق زده شده بود گفت: حاج آغا جون خودت بیلو مو وا ای موبور اوروپویی
یه عکس بیگیروم بروم؛ سیک نَزیکَن چنارشیجو بوکونوم شهرستان وا دور بعدم بوکونمش استان
کوهچنار. عجله داروم، بِی یِه عکسی بیگیرُم تو پِری بِروم سی واپیچوندن کازرون که اَلُو
بَدی به پا کردَه مِ حاج حسن. یکسالن که داروم یواشکی رو مُخ خِشتیا وا کُنارتَخته
هیا وا گِره بالدِهیا وا نودونیا کار می کونوم که ریز ریز کازرون واپیچونیم. کلا اَ
نَخشه ی ایران حذفش کنیم.
می
خودت نمدون کاک که نماینده شدن یه سری اختیارات داره ک اَ هیشکه مَربوط نَمشِه. هَر
چه مردومم بَدمو بِگَن پوسمو کُلُفت تر میشه، می نمدون حاج حسن. می نمدون هر چی اَ
مردوم پشت کونیم وا مَحَلِشو نَیلیم روز به روز گوتر می شیم. نماینده شدن یعنی هم ای
چیا. نه تخصص میخوا... نه دانش میخوا... نه طرح و برنامه ی نو سی پیشرفت مردم میخوا....
نه تعهدنامه اَ شُهدا وا مردم میخوا... نه مردم داری میخوا... نه پاسخگویی اَ دانشمندا
وا هنرمندا وا قهرمانوی ورزشی وا متخصصین شهرستان میخوا... دور بَعدم ای رای نووردیم
کَس نَمی یا بِگ سیچه خرابکاری کرده ی... می اونوی که دریاچه ی پیرشون خُشکُوندَن چشو
کِردَن... تونل واپیچوندن چِشو کِردَن... حاج حسن هیشکه اَ هیشکه دِ نی. حُقوقمووم
خو مادام العمری شده. خدا بِد بَرکَت. قُدرَتشَم خُو دِ داریم، حاج حسن به جون خودوم
یه اَلو اِنداختَم تو جون کازِرنیا، یه سنگی یَم اِنداختَم تو چوی ایران که هیچ آدم
عاقِل نَمتون دَرِش بیاره.
گفتم:
آقاجان دیر اومدی زودم می خوای بری.
گفت:
نه حاجی مو یکسالَن نماینده ی مردم شریف کازرونوم.
گفتم:
برو متن سخنرانی که توی نمازجمعه ی کازرون داشتی بخون ببین چه حرفایی زدی برادر
... خدا رو شکر که لیسانس حقوق داری و می دونی که نادیده گرفتن حقوق شهروندی اصلا آسون
نیست و خیلی تاوان داره. برو برادر بخصوص که سابقه ی کازرونو همه روسای جمهور دارن.
برو اول الووی که انداختی به جون مردم کازرون رو خاموش کن، دوم سنگی که توی چاه ایران
انداختی با دست خودت درش بیار.
گفت:
عکسی که با موگرینی از خدا بی خبر گرفتم چی می شه!؟
گفتم:
فعلا نه پاک میشه نه پیگیری میشه. ولی روی پرونده ات می مونه تا دو سال دیگه ت تموم
بشه. برو برادر. برو دنیا محل گذره. تو اگه خیلی موکلینت رو دوس داری، هزار مشکل دارن
بیست تاش رو براشون حل کن. برو براشون شغل
ایجاد کن که نرن شیراز. سرمایه دارها رو ببر
کازرون سرمایه گذاری کنن. محیط شناسان رو ببر دریاچه پریشان رو زنده کن. تونلشون تکمیل
کن. تنگ چوگان رو به محیط گردشگری تبدیل کن که رونق اقتصادی براتون داشته باشه. پزشکی
دانشگاه آزاد رو نجات بده. بیمارستان رو تکمیل کن. مبلمان شهری رو زیبا کن. هندبال
و کشتی کازرون رو بین المللی کن. اینقد که اینجا دنبال این وزیر و اون معاون می دوی
برو ملاقات با فرهیختگان کازرونی مقیم تهران داشته باش که در ایران سرآمد هستند. برو
برادر... برو با سردار نوذری عکس بگیر نه موگرینی. برو با سردار فرهادپور عکس بگیر
با سردار پدیدار با سردار قاسم نژاد با سردار قنبری(عقرب سیاه) عکس بنداز نه با موگرینی.
برو با عکس سردار باقر سلیمانی عکس بنداز که قهرمان والفجر هشت و دفاع مقدس ایرانه.
گفت:
کار نداری حاج حسن؟
گفتم:
صبر کن. یه چیزی بهت می گم بکن حلقه ی گوشت.
گفت:
بفرما
گفتم:
هر وقت خواستی چنارشاهیجان رو بکنی شهرستان، مستقیم نرو سر چنارشاهیجان چون دیر یا
زود شکست می خوری. مگه نشنیدی می گن یه شهر آباد به از صد ده خرابه.
گفت:
چرا شنیدم.
گفتم:
کازرون رو ببر بالا خود به خود اطرافشم میرن بالا. این قانون طبیعته. تو که قانون رو
خوندی چرا اینو نمی دونستی. حالا برو.
گفت
: چشم آقای رییس جمهور.
گفتم:
رضازاده تنها راه موفقیتت برای دور بعدی استان شدن کازرون چهار هزار ساله اس، نه چنارشاهیجان
چهل ساله. وقتی تیرک چادر کازرون بره بالاتر خیمه ی سبزش از خشت و کنارتخته تا فراشبند
و نورآباد و شیراز هم گسترده میشه.
گفت
: چشم.
بچاها
مین حال که ای همه متوجهش کرده ن متوجه میشه یا روزگار متوجهش کنه
رضازاده کجایی ببینی "دیدومه" چجوری کُرک و پرت ریخته!؟
وقتی متخصصان کازرون که در کشور برجسته هستند رد صلاحیت می شوند هر ... مانند ... نماینده می شود که دوسال گذشته تازه ما قیافه ایشان را دیدیم اون هم در حین التماس به موگرینی.
توی مجلس هم میگن همه ش ... مسئولین ... مثل ... . حیثیت کازرون از بین رفت با این آدم. ایشان هنوز هم حاضر نیست از مردم کازرون عذرخواهی کند
پس امیدی نداشته باش جناب استاد استادان