به جرأت می توان گفت که یکی
از زیان بارترین حملات به ایران حمله قوم مغول به رهبری چنگیزخان بود که به دنبال
عدم درایت و تصمیم سازی ها و تصمیم گیرهای به جای حکام وقت هزینه سنگینی را بر
ایران زمین تحمیل نمود و شالوده ها و زیرساخت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران
را ویران و برای سالیان متوالی آن را متأثر از خود ساخت.
با هجوم مغولان به سرزمین
ایران شهرهای مختلف این سرزمین از خراسان گرفته تا بلخ، هرات، نیشابور و مرو یکی
پس از دیگری به خاک و خون کشیده شدند و از بنیان ویران شدند. از این میان در بین
شهر های ایران زمین که در این برهه زمانی از خطر هجوم و ویرانی مغولان ایمن ماند
فارس و مرکز آن شیراز بود. در این مقطع تاریخی فارس مرکز اتابکان بود که به
سلغریان نیز معروف بودند؛ و اما سلغریان که بودند؟ سلغریان گروهی از ترکمانان
بودند که در پی ترکمانان سلجوقی و در اتحاد با آنان وارد ایران شدند و پس از آنکه
مدتی را در نواحی غربی ایران گذراندند، از سمت شمال غربی وارد فارس شدند. در این
زمان سنقربن مودود رهبری سلغریان یا اتابکان فارس را بر عهده داشت که فرمانروایان
آنان لقب اتابک داشتند. اتابک سنقربن مودود آخرین اتابک سلجوقی در فارس بود که هدف
وی از دست یابی بر قدرت تشکیل دولتی واحد تحت اختیار و فرماندهی شخص وی بود. از
قضا این نیت وی با سال های واپسین ضعف سلجوقیان در ایران همراه شد. بنابراین
سنقراز فرصت به دست آمده بیشترین استفاده را برد و در فارس که زمینه های استقرار
دولتی کوچک اما نو ظهور فرآهم آمده بود دولت اتابکان سلغری فارس را تأسیس نمود.
با کنترل و نظارتی که از سوی
سلغریان صورت می گرفت نواحی تحت اختیار آنان به مدت زمانی طولانی از ثباتی نسبی
برخوردار بود که این امر نیز با به قدرت رسیدن اتابک ابوبکر سعدبن سعد زنگی در
مرکز و مناطق مهمی چون کازرون تثبیت شد. گفتنی است که شیراز، کازرون و ابرقو از
مهمترین شهرهای فارس در عهد اتابکان و همزمان با هجوم مغولان به ایران بودند. سه
گروه عمده ای که در این دوره نقش مهمی در تحولات سیاسی فارس به ویژه نواحی جنوبی،
شرقی و حتی شمالی فارس ایفا نمودند؛ شول ها، لرها و شبانکارگان بودند. شول ها و
لرها به دلیل تضاد منافعی که در تقابل با شبانکارگان داشتند نقش مهمی را در روند
رخدادهای سیاسی و اجتماعی این مقطع از تاریخ فارس و کازرون ایفا نمودند.
لازم به ذکر است که به نقل
از دکتر عبدالرسول خیراندیش، شول ها تا قرن پنجم ساکن لرستان بودند؛ اما از این
زمان به بعد است که توسط لرهای ساکن در لرستان به سمت فارس کوچانده شدند که از قِبَلِ
این کوچ بیشتر آنان در ممسنی و نواحی پیرامونی آن که به نام "شولستان" نامیده
می شد مستقر شدند. شول ها به عنوان متحدان نظامی سلغریان در تقابل با لرهای لرستان
و شبانکارگان در قرن هفتم و هشتم نقش ویژه ای داشتند، به طوریکه رشادت ها و دلاوری
های آنان در برابر ایلخانان مغول و متحدان داخلی آنان در حمله و هجوم به کازرون
حائز اهمیتی فراوان است.
کازرون و نواحی مجاورش پس از
سپری کردن سال های اولیه حکمرانی سلغریان در این زمان در آتش اختلافات شبانکارگان
و سلغریان می سوخت و با قدرت یافتن هر یک از این حکمرانان، امور سیاسی کازرون نیز
به دست قدرت برتر می افتاد. با تثبیت حاکمیت ایلخانان بر ایران و تسلط یافتن
نمایندگان اعزامی مغول بر فارس، رفته رفته از قدرت و استقلال سیاسی حکامی چون
اتابکان فارس و ملوک شبانکاره کاسته گردید و آنان نیز مطیع اوامر ایلخانان گردیدند.
لازم به ذکر است که
فرمانروایان نخستین اتابکان و ملوک شبانکاره به ویژه شخصیت های تاثیر گذاری چون
اتابک سعد زنگی و ملک قطب الدین شبانکاره و همچنین ملک مظفر الدین شبانکاره که در
برابر مغولان به شهادت رسید با وجود تبعیت اتابکان یزد، کرمان و خراسان و سیستان
از مغولان حاضر به اطاعت از آنان نشدند. از میان این دو قدرت منطقه ای، ملوک نخستین
شبانکاره بر اساس اندیشه کهن ایرانیان حاضر به تبعیت از تورانیان که اینک مغولان
نمایندگان این قوم به شمار می رفتند نشدند. اما رفته رفته با زوال قدرت ملوک
نخستین شبانکاره و اتابکان، حکام واپسین بنا برسیاست های تفرقه افکنانه ایلخانان
مغول به منظور پیشبرد اهداف هلاکوییان در برابر قدرت آنان سر فرود آوردند. آنگونه
که از منابعی چون تاریخ وصاف و مجمع الانساب شبانکاره ای بر می آید، مالیات فراوان
فارس ارزشی دو چندان برای مغولان به همراه داشت. به همین دلیل نیز فشار مالیاتی
مغولان و نمایندگان اعزامی آنان که از طریق حکام دست نشانده سلغری و شبانکاره
اعمال می شد کمر مردمان فارس و مناطقی چون کازرون را خم نموده بود.
خانقاه شیخ ابوسحاق قتلگاه
کازرونیان
همان گونه که گذشت خلاء
جانشینی پس از اتابک ابوکر سعد زنگی که همراه با دخالت نمایندگان اعزامی مغول در
فارس همراه بود از سویی و از سوی دیگر اختلافات داخلی موجود درخاندان سلغریان در
رقابت با ملوک شبانکاره که برای نزدیکی هر چه بیشتر با دولت ایلخانی در بیشتر اوقات
به رویارویی و زد و خورد می انجامید. میدان را برای دست اندازی و دخالت مغولان در
فارس بیش از پیش نموده بود . نقش پررنگ ترکان خاتون همسر اتابک ابوبکر در معادلات
قدرت و عزل و نسب جانشینان اتابک و همچنین عدم سازگاری و تبعیت سلجوقشاه برادر
ابوبکر که وی را با ازدواجی سیاسی به منظور کسب بیشترین میزان از قدرت به عقد خویش
درآورده بود، موجب گردید تا در مدت زمانی اندک شعله های اختلاف مابین طرفین روشن
تر از قبل گردد که در نهایت امر نیز این اختلاف با قتل ترکان خاتون وارد مرحله
تازه ای از درگیری های داخلی شد. قتل ترکان که به دستور سلجوقشاه در مجلس سوری
شبانه صورت پذیرفت زمینه های دخالت نظامی ایلخانان را به همراه متحدین داخلی شان
به فارس و کازرون کشانید. "روزی در میان معاشرت به قتل او حکم فرمود سرش را
جدا کردند و برطشتی نهادند و پیش سلجوقشاه آوردند"[1]. ماجرا از این قرار بود
که سلجوقشاه سلغری که از قضا مردی دلیر و جنگاور بود پس از ازدواج با ترکان خاتون
زن مقتدر و سیاستمدار اتابک ابوبکر سعد زنگی که به منظور کاستن از مداخلات وی در
امور حکومتی سلغریان و تمرکز قدرت در دستان خویش صورت گرفت، در مجلسی شبانه به وسیله
غلامی از غلامانش وی را به قتل رسانیده و سپس به دنبال اعتراض نمایندگان مغولی
مستقر در شیراز به این اقدام سلجوقشاه که ترکان خاتون را متحد و نماینده دولت
ایلخانی در فارس می دانستند نمایندگان مغولی را نیز با گرزی که در دست داشت به قتل
رسانید. به دنبال این اقدام سلجوقشاه مردم شیراز نیز که از مغولان نفرتی عمیق
داشتند در حمایت از سلجوقشاه خیزشی ضد مغولی را پایه ریزی کردند و دست به قتل و
عام بقیه نیروهای مغولی مستقر در شیراز زدند. تاریخ وصاف شرح این ماجرا را اینگونه
آورده است: "در آن هنگام اغلبک و قتلغ بیتکچی از جانب هلاکوخان در شیراز سمت
شهنگی داشتند. از این واقعه برآشفتند و چون خواستند نزد او روند آگاه شدن که قصد
آنان نیز دارد. سپس بی اجازت بر اسب نشستند و رو به گریز نهادند چون سلجوقشاه از
فرار ایشان آگاه شد یکتا پیراهن گرزی زرین در دست داشت سوار شد و از پی ایشان
شتافت، نزدیک سراهاشان اول به اغلبک رسید و گرزی بر سر او زد و او را بکشت در این
حال سوارانش برسیدند و او که سخت خشمگین شده بود اشاره کرد لشکریان و عوام الناس
با سنگ و فلاخن و قاروره های نفط و آتش برسر آنان تاختند و خانه هاشان خراب کردند.
قتلغ بیتکچی را نیز بکشت و خدم و حشم و فرزند او از دم تیغ گذراند"[2].
ایلخانان با شنیدن خبر شورش
شیراز بر علیه نمایندگان مغولی و کشتار آنان با اعزام واحدی از نیروهای مغولی
مستقر در اصفهان و همچنین نیروهای شبانکاره و اتابکان کرمان در ابرقو به رویارویی
با سلجوقشاه و متحدانش که عمدتا متشکل از نیروهای سلغوری، شیرازی، شول و لرها
بودند پرداختند که این نبرد منجر به عقب نشینی سلجوقشاه و هم پیمانانش به دژ سپید
ممسنی و سپس کازرون گردید و با حرکت به سمت دشتستان و جزیره شیف، نواحی جنوبی را
نیز از وجود نمایندگان مغولی پاکسازی و در بازگشت به کازرون به سنگربندی در مقابل
نیروهای مغولی و متحدان داخلیشان پرداخت. "سلجوقشاه چون دور دولت را بر مثال
پشت لشکر برگشته دید و شب محنت را مانند طلایه نکبت معاینه بناچار طریق فرار اختیار
کرد و بجانب کازرون روی نهاد". اهمیت
و جایگاه کازرون به عنوان پل ارتباطی جنوب به نواحی مرکزی ایران و همچنین نقش
کازرون به عنوان یکی از مهمترین شهرهای پس کرانه ای خلیج فارس در و نزدیکی به
مرکزیت سیاسی اتابکان موجب روی آوردن سلجوقشاه به این شهر شد.
همزمان با روی آوردن
سلجوقشاه به کازرون مردم این شهر که از وقایع شیراز و سلجوقشاه مطلع گردیده بودند
و همچنین به دلیل شدت تنفری که از مغولان داشتند از روی آوردن سلجوقشاه به کازرون
و خانقاه شیخ ابواسحاق استقبال و خانقاه شیخ ابواسحاق را به عنوان مرکز اصلی
مقاومت بر علیه مغولان، شبانکارگان و اتابکان کرمان تبدیل نمودند. با رسیدن قوای اعزامی
مغول به کازرون نیروهای سلجوقشاه و کازرونی ها در اتحادی با نیروهای رزمنده لر و
شول ها در نبردی هرچند یکطرفه جانانه به دفاع از شهر و خانقاه شیخ پرداختند که بر
اثر مقاومت آنان فرماندهان سرشناسی از نیروهای ملوک شبانکاره چون نظام الدین حسن
شبانکاره ای و ناصر الدین گودرز شبانکار ه ای جان باختند. عقیده سلجوقشاه و
اطرافیانش بر این بود که با پناهنده شدن وی به خانقاه شیخ روح شیخ ابواسحاق به مدد
وی خواهد آمد ولی اینگونه نشد. "سلجوقشاه بر بالین مرقد شیخ آمد و به یک ضربت
دست صندوق تربت بشکست و دور انداخت و گفت: شیخا کار به تنگ آمد و نام به ننگ بدل
شد هنگام معونت و مدد است. روایت است که شیخ خود اجازت داده که هرگاه در کازرون
حادثه ای هولناک پدیدار شد سنگ تربت او را از جای بردارند تا همت او دافع آن حادثه
باشد. اما در این حادثه روان شیخ مددی نکرد"[3]. سرانجام در این نبرد
سلجوقشاه شکست خورد و به اسارت نیرو های مغولی درآمد. متعاقب این شکست لشکرهای
مهاجم کشتار بسیار سختی از مردم کازرون و بقایای نیروهای سلجوقشاه انجام دادند؛ به
طوریکه آنگونه که منابع همزمان خبر داده اند مغولان جسد کشتگان نبرد کازرون را اعم
از اهالی کازرون، شول و لر را در چاهی نزدیک خانقاه شیخ انداختند. عده زیادی نیز
به اسارت مغولان و متحدانشان درآمد. وصاف
الحضره به خوبی این رخداد را به تصویر کشیده است. وی نقل می کند که: "مغولان
به درون مسجد آمدند و خلق کثیری از ترکان سلغری و اهالی کازرون را بکشتند چنان که
امروز چاهی که در جوار مدفن شهداست از اجساد کشتگان انباشته است"[4]. جنگ در
کازرون برای ایرانیان بسیار تأسف بار بود. چراکه مغولان با ترفندهایی که به کار
برده بودند توانستند این جنگ را تبدیل به یک جنگ کنند که از قِبَلِ آن نیروهای
شبانکاره، شول، لر، کازرونی و کرمانی متحمل خسارات فراوانی شوند.
خروجی این نبرد در کازرون چیزی
به جز قتل و عام مردم کازرون، شول ها و لرها به همراه نداشت. در واقع جنگ کازرون
موقعیت مغولان را در نواحی جنوبی ایران تثبیت نمود و به دولت ایلخانی قدرت و قوت
بیشتری بخشید. سلجوقشاه سلغری نیز که پس از اسارت در سال 662 هـ . ق به دژ سپید
ممسنی فرستاده شده بود در این محل توسط نیروهای مغولی کشته شد و به این ترتیب شورش
وی که از شیراز بر علیه مغولان آغاز گردیده بود، با قتل و عام مردم کازرون ادامه
یافت و با قتل خود وی در سال 662 هـ .ق در دژ سپید ممسنی به پایان رسید .
پی نوشت:
[1]. شیراز نامه ابن زرکوب شیرازی ، ص 63
[2]. تاریخ
وصاف ، ص 109
[3]. همان ، ص 109
[4]. همان ، ص 110