به گزارش کازرون نما، نصرالله
قادري در اين نشست بيان كرد: من به اين كتاب از نگاه نقد مدرن نگاه ميكنم؛ كشف
آيينهاي مستتر در اين اثر مورد نظر است كه ممكن است نويسنده هرگز به چيزهايي كه
ميگويم فكر نكرده باشد يا برخي از آنها را قبول و برخي را رد كند. كتاب در حيطهاي
رقم خورده كه متاسفانه در ايران چندان با آن آشنا نيستند. بحث عمده كتاب اين است
كه در جهان درام، نويسندگان شناختي از مفهوم انسانشناسي ندارند، هرچند يك نويسنده
بايد با مفاهيم جامعهشناختي، مردم شناسي و انسانشناسي آشنا باشد و بتواند اينها
را از يكديگر متمايز كند. نويسنده در اين كتاب براي كاراكتر و شخصيت تفاوت قائل
است.
وي
افزود: در كتاب با مقولهاي روبهرو هستيم كه نويسنده در مقدمه هم آن را توضيح ميدهد
و آن اين است كه چه كاري را برچه اساسي ميخواهد انجام دهد. روح
حاكم بر اين كتاب هرمنوتيك است و به مقوله «بُز بلاگردان» ذيل عنوان «بلاگردان
معصوم» ميرسد. برجستگي شخصيت حبيب در «بلاگردان معصوم» است. يك زمان «بلاگردان
معصوم» را جامعه قرباني ميكند و گاهي خود انسان اين راه را انتخاب ميكند. حبيب
آدم بسيار معمولي است و اولين مساله مهم در زندگي او چوپان بودن اوست كه نويسنده هم
آنرا توضيح داده و هم توضيح نداده است؛ بسياري از پيامبران الهي نيز چوپان بودهاند.
شايد اين شائبه پيش آيد كه با اين خصلت شخصيت حبيب هدايتگر است، ولي او در اين
كتاب متكي بر اصل تضاد بوده و بهگزيني را انتخاب ميكند و در تمام طول زندگي با
اهريمن و اهوراي درون خود در تقابل است و ميجنگد. تصويري كه نويسنده از حبيب
ساخته به تعداد آدمهاي روي زمين متكثر است و هر آدم تصويري مجزا از حبيب ميسازد.
اين
نويسنده و منتقد ادبي، ادامه داد: اينكه هيچ عكسي از اين شهيد در كتاب نيامده نيز
يكي از حُسنهاي كتاب است. بدون تصوير فيزيكي، اگر بتوانيم با تصويرسازي او
را به جامعه بشناسانيم، موفق بودهايم كه اين مهم در كتاب حاضر رخ داده است.
دومين نكته جالب، گذر حبيب از كوچه باغ ها است كه شايد يك موضوع معمولي بهنظر
برسد و در جهان صنعتي امروز چندان قابل فهم نباشد، ولي وقتي به عمق آن توجه كنيم
بسيار مهم است. اين كوچههاي بيستگانه همان هزارتوهاي بورخس است، اين مورد هم از
محسنات كتاب است.
قادري
گفت: نويسنده به مخاطب كنشپذير فكر نكرده و مخاطب را كنشگر ميخواهد تا پابهپاي
نويسنده و پژوهشگران پيش رود. در اين كتاب يك راز وجود دارد؛ مبهمگويي نويسنده از
آغاز تا نتيجهگيري ادامه دارد. او رندانه آنچه ميخواهد بگويد، نميگويد. او ميگويد
ميخواهم از يك انسان حرف بزنم و اينكه چگونه ميتوان او را شناخت. شناخت كاراكتر
و شناساندن او مهم است. نويسنده گام به گام لايههاي شخصيتي
كاراكتر را كشف ميكند. حبيب هم مثل همه ما انسانها يك نقاب دارد و تافته
جدابافته نبود. همه ما يك شخصيت طبيعي داريم. حبيب كاراكتري مرگآگاه هست نه مرگگريز.
كاراكتر اين كتاب در پي نيمه دوم خود نيست و اين نيمه دوم را درون خود جستجو ميكند.
در عينحال كه به شدت مشتاق شهادت و رفتن است، از آنسو به شدت وابسته به زندگي
است. اين آدم در مسير زندگي خود، واقعا زندگي ميكند. او بهشدت زندگيخواه است.
حبيب معتقد است كسي آخرت را دارد كه زندگي را داشته باشد و دنيا براي او مزرعه
آخرت است؛ اين نگاه فقط از منظر انسانشناسي قابل تبيين است.
وي
تصريح كرد: حبيب زن درون خود را بيدار كرده و آن را تا مقام مادرانگي بالا برده
است. آنقدر مادر است كه ميتوان بوي مادري را از او حس كرد. از سوي ديگر او بهشدت
نيازمند است. توجه به اين جزئيات در كتاب براي پرداخت تحولي منحني كاراكتر مهم
است. در كتاب با كاراكتري روبهرو هستيم كه يك سن تقريبي دارد و يك سن انديشگي كه
اين سن انديشگي بسيار گستردهتر از سن تقريبي اوست. همچنين او مثل همه انسانهاي
روي زمين، داراي غريزه است. توجه به اين نكته مهم است كه تحول حبيب ناگهاني نيست
او از لحظهاي كه چوپان بوده، دوچرخهسواري ميكرده، دنبال توپ ميدويده تا لحظه
شهادت تحول را تجربه ميكند. اين كتاب تمام چهرههاي كاذب حبيب را نشان ميدهد و
گام به گام در اين مسير پيش رفته و اين مورد نيز از محسنات كتاب بهشمار ميرود.
اين
منتقد ادبي افزود: باشكوهترين لحظه زندگي حبيب، لحظه شهادت او نيست، بلكه لحظاتي
است كه اوست، كتابش و ميزش. اينكه اطلاعات تازهاي را كه بهدست آورده، چگونه
منعكس كند. شهيد بودن به اين است كه جرأت كنيد در روزگاري كه حاكم جباري وجود
دارد، شهامت انتقاد كردن داشته باشيد. در جمع باشيد و در اين بيرونبودن جهاني
برايت بسازند كه تنها باشي و حتي مجبورت كنند كه خودكشي كني، اما حبيب چون اختيار
دارد در كاراكتر «بلاگردان معصوم» خود مجبور به خودكشي نشده است. حبيب در لحظه
انتقاد كردن و تنها ماندن كاراكتري است كه اصلا رويش مانور داده نشده و براي جامعه
شناخته شده نيست. او
از اين منظر يك كاراكتر بسيار معمولي است و چنين شخصيتي هيچ جذابيتي براي مطرح شدن
در دنياي درام ندارد.
قادري
توضيح داد: پس چه ويژگي و جذابيتي در اين شخصيت وجود داشته كه نويسنده در 20 فصل
درباره تحقيق و نوشته است؟ حبيب از ساخت علمي و نقدگري، انسان كنشگري است و هيچ
اِبايي ندارد، حرف خود را بزند و اين قدرت را داشته كه ديدنيهاي خود را از جامعه
پنهان كند. حال از اين منظر ميبينيم كه حبيب كاراكتر جذاب و ديدني است. ويژگي
ديگر درباره اين كتاب اين است كه حبيب بهشدت وابسته به خانه است. خانه مفهوم
عميقي دارد و هر انساني پا به اين دنيا ميگذارد چهار خانه را تجربه ميكند و حبيب
هر چهار خانه را درك كرده است. نخست آغوش مادر، دوم وطن كه مفهومي بسيار فراتر از
خاك دارد، سوم خانه عشق كه در آن با حضور محبوب انسان خود را با هرچيز غير از او
بيگانه احساس ميكند و چهارمين خانه نيستان (گاه عدم) است.
سيد
مصطفي مختاباد ديگر سخنران اين نشست در ادامه مباحث جلسه، گفت: نويسنده در مقدمه
كتاب عنوان كرده كه تاليف و به فرجام رساندن اين متن يك ساختار را براي ما مشخص ميكند،
پس من بيشتر از منظر ساختارگرايي به اين متن نگاه ميكنم. در مورد موضوعي ميخواهيم
صحبت كنيم كه بايد يك چارچوب و قاعده اخلاقي و معنوي برايش درنظر بگيريم. نويسنده
كتاب «حبيب» خالق اين متن است، ولي اينكه تا چه اندازه توانسته در تبلور ويژگيهاي
فرهنگي، اخلاقي، معنوي و... عارفانه شهيد حبيبالله جواهري موفق باشد نكته اصلي
است.
وي اظهار كرد: وي يك روش ميداني و استنادي را در اين اثر مورد استفاده قرار داده
است. همزمان هم ميخواهد اثر مستند باشد و هم به يك زبان خلاقه و زيباشناختي پناه
ببرد تا چهره شهيد را به ما نشان بدهد. مبناي داوري ما در اين جلسه براساس همين كتاب
است و چون درباره اين شهيد هيچ نوشته و پيشينهاي وجود ندارد و نميدانيم نويسنده
تا چه اندازه توانسته در رسيدن به حقايق مادي و معنوي و تجلي و زيست و زندگي مسيري
كه شهيد طي كرده به عمق حقايق نزديك شود. صحبتهاي تمام افرادي كه در اين كتاب
درباره شهيد وجود دارد با فاصله زماني طولاني بوده و نويسنده توانسته يك ريتم و
ملودي در بين اين نوشتهها ايجاد كند. تا مخاطب از مسير اين روايت به يك شناخت و
اشراف نسبت به اين شهيد برسد.
اين
نويسنده و پژوهشگر افزود: روشي كه نويسنده كتاب انتخاب كرده، استناد به روايتهاي
شفاهي آدمها است. نويسنده اطلاعات را بهدست آورده و سعي دارد آنها را بازنمايي
كند. در اين متن با دو جهان عيني و ذهني مواجه هستيم؛ يك جهان، جهان آدمهايي است
كه با شهيد تجربهاي دارند و جهان دوم جهاني است كه نويسنده و همكارانش سعي دارند
با زبان واقعگرايي نوپديد آن را معرفي كنند. اينجا با يك جهان مستند ولي با ريتمي
هنرمندانه روبهرو هستيم.
مختاباد
ادامه داد: نويسنده از دو منظر انسانشناسي فرهنگي و نشانهشناسي فرهنگي به موضوع
نگريسته و روايت خود را در اين دو طيف به حركت درميآورد. بدون اينكه خود را اسير اين
تئوريها و قالبها كند، خيلي ساده روايت را به ما منتقل ميكند.
محمد
عارف، نويسنده كتاب «حبيب» نيز در سخناني گفت: اسناد و مداركي كه در اين چهار سال
جمعآوري و روي آنها كار كرديم، بدون كموكاست سعي كرديم انسانشناختيِ
رفتارشناسي روي آنها انجام دهيم. حتي اينكه اين آدم به چه رنگ و لباسي علاقه
داشته، براي من مهم بود. حتي طراحي روي جلد كتاب سه ماه زمان برد و با حساسيت زياد
و تلاش گروهي طرح حاضر انتخاب شد. در نتيجه بررسيها و تحقيقات انجام شده به اين
نتيجه رسيدم كه او بيشتر اهل قلم بوده تا شهيد.
وي
بيان كرد: اگر بتوانيم تصويري از شهيد بسازيم كه جامعه او را ببيند، موفق بودهايم.
سعي كردم طوري او را معرفي كنم كه يك فرانسوي هم بتواند شهادت را درك كند و اين
مقوله را پيچيده و سخت و غيرقابل باور نبيند.
گفتنی
است: کتاب "حبیب" نهمین کتاب محمد عارف چهره فرهیخته کازرونی اینبار نیز
توسط انتشارات طهوری منتشر شده است. عارف در این کتاب با استفاده از نظریههای کارکردگرایی
مالینوفسکی و نشانه شناسی دوسوسور به تحلیل یکی از شخصیتهای دفاع مقدس پرداخته است.
"حبیب؛ انسانشناسی دفاعمقدس" کتابی درباره شهید "حبیبالله
جواهری"، اصالتا اهل خمین استان مرکزی است. او چوپان بود و هیچگاه در دوران تحصیل
موفقیتی کسب نکرد و معمولا نمرات شاخصی هم نمیگرفت. یک انسان کاملا معمولی که بعدها
در شرکت نفت اهواز مشغول به کار می شود و یکی دوبار به جبهه می رود و بار سوم شهید
می شود.