چله ی سوزناکِ فُراق، سوگ نامه ای در هجرانِ شیخُ الشهدای کازرون
چِلِّه ها، آفریننده ی فرصت هایی در زندگی آدم هاست تا علاوه
بر چشیدنِ طعم تلخ و شیرینِ زندگی، همچنین زمانه اي را براي انديشيدنِ بيش تر درباره
یِ نعمتِ كنارِ هم بودن ها و كَنكاشِ افزون تر از غم ها و سوگ مندی ها، فراهم آورد.
امروز اما ما مانده ایم با جداییِ چهل روزه ی مردي مردم دار، خطيبي پُر کار، امام جمعه
ای احساس مدار، سرداری امیدوار، سربازی فِداکار، مسئولی جان نثار و شهیدی سَرْ بَرِ
دار. اوئی، که شهر، استان، کشور، حوزه ها، مراجع، طلاب، آقا و ولیِّ امرش در این مدت،
هم پایِ ملت و هم سو با امت، در سوگش، سوگنامه نوشتند و از فُقدانش به عَزا نشستند.
به پاسِ نیکی هایت و به رسمِ پروانه ها، می نگاریم:
یک)- شهیدِ پروازیده ی رمضان، حالا که شب ها و روزها، نبودنت
بینِ مردمانِ چشم به راه شَهرَت را باور کرده اند، گرچه می خواهم شنیده ها را نشنیده
بگیرم، دیده ها را نبینم، و گفته ها را نگویم، اما وقتی که امامَتِ امت، "مظلومیَتَت"
را یادآور شد، فهمیدم نمی شود نَگُفت، همین هایی که امروز بعضا برای ارسالِ پیام و
جا نمایی در ردیفِ اولِ مراسمِ عزایت خود را به سختی می اندازند!، دیروز چگونه در تنها
گذاشتنت بین مشکلات، سکوتِ مطلق را پیشه نموده! و حتی در تنظیمِ گزارشات و تعبیرِ مباحثاتِ
یک سویه، سِبقتِ نامسبوق می گرفتند، در عین حال اما خدا خواست، شما که عزیزِ مردم و
رفیقِ مظلوم بودید را، هم نشینِ عزیزانش و هم ردیفِ رفیقانش گرداند، خوشا به حالِتان
که قَدرِتان را دانستند و برای همیشه میانِ قَدریان، مأوٰایتان دادند.
دو)- جانبازِ جان فِدای شهرستان، باورش سخت بود، اما باورمان
شد مردمانِ خِطه ی سلمان، که سال ها هم پایِشان حرکت کردی و در کِنارشان به جهادِ بزرگ
و کوچک پرداختی، هَمِگی قدرشناسانه با زبانی روزه و گرمای سوزانِ تابستانه، آمدند تا
به تاریخ بباورانند، آنان تشنه گانِ محبت و چشمه گانِ جوشانِ ولایتند و آن گاه که حقیقتا
باورشان شود، مردان و زنانی ولایت بان، از جِنسِ خودِشان صادقانه برایِ شان تلاش می
کنند، هیچ گاه فراموشش نخواهند نمود و همچنان که یادشان را در قلب ها نِگه خواهند
داشت، نامِ شان را در تاریخ و تار و پودِ سرزمین شان به ماندِگار ترین شکل، جاودانه
خواهند نمود. خوشا به سعادتِ تان که در دل ها و یادها مانا شدید و الگویی برای خدمت
گزاریِ آیندِگان گردیدید.
سه)- شهیدِ روزهای سخت و تنهایی کازرون، وقتی بودی، کم تر می
دانستیم چه می کُنی!، هِنگامه ای اما که دیگر نبودی تازه متوجه شدیم چه کرده ای!، بیش
از آنی که مسئولیت و زندگی را با استراحت سپری کنی، به تعبیرِ زیبایِ امامِ جامعه ی
اسلامی "فعال" و "پُر تلاش" ظاهر گردیدی و امروز هم که ظاهرا نیستی،
ولی با کوله باری از خدمت و دنیایی مظلومیت، البته که با افتخار، عِزَّت و پوششِ لباسِ
خونینِ شهادت، در کنار دوستان و رفیقانِ منتظِرِ شهیدت، تا روزِ قیامت به استراحتِ
ابدی پرداختی. خوشا به جایگاهت که با شهدا، انبیا و اولیا همنشین شده ای.
چهار)- یادگارِ ماندِگاران دفاعِ مقدس، گفته بودی که ایامی را
در جنگ با شهدا بوده ای و یادم هست که اشاره ای هم به جانبازی ات داشتی ولی ای کاش
زودتر می دانستم که بِناست خود نیز، به این زودی، شاهدی از شهدایِ حکومتِ علوی و پوشاننده
ی لباس مظلومیت و سُرخینِ زهرایی شوی. خوشا به حالَتْ، از همان دَری که عالِمانه آمده
بودی، عاشقانه هم، خارج شدی و با همان فرشته سانانِ زمینی که هم نشینی داشتی، با همانان
نیز، در آسمان، هم داستان گردیدی!.
پنج)- سربازِ دل داده ی حَضَراتِ حجة الله، سیدعلی و روح الله،
روزگاهی که سربازِ مولا شدی، عهد کرده بودی که به رسمِ سربازان، در لباسِ رزمِ جهادگران،
جان را به جان آفرین تقدیم نمایی و چه وفایی به عَهْد شد آن سحرگاهانِ قَدرِ بیست و
سوم رمضان، که لباسِ مقدسِ انبیا و عمامه و ردای اولیا، با خونِ پاک، اما به ناحق ریخته
ات، رنگین و سندی دیگر از مظلومیت و دل دادِگی های روحانیتِ عزیز را در این قطعه ی
باستانی از ایران اسلامی، تثبیت ساخت. خوشا به هوایی که در سر، لباسی که بر تن و دعایی
که بر لب داشتی.
شش)- شیخُ الشُهَداٰ کازرونیان، گرچه فرودِ خنجرِ نفاق، کج راهی
و لج بازی در قلبِ پُر طَپِش و جانِ پُر زِ عشقت، موجبِ داغ داریِ عالِمانِ دین، عَزاٰیِ
مردُمانِ ایران زمین، ناگواریِ هم شهریان و دل نِگرانی های دوستان، خانواده، ساکنان
و هم سنگرهای دیروزین گردید در عین حال مطمئنیم، به رسمِ سنت های رایجِ الهی، همان گونه که حضورت موجبِ آسودگیِ،
آرامِش و آسایش محرومین و دِل مُحکَمیِ مسئولین بود، عروج غَمگینت نیز، مُنادیِ وحدت،
یک پارچِگیِ ملت و تدبیرِ دولت، خواهد گردید.
... و در پایان اما، شما دوستان، مدیران، مسئولان،
عالِمان، روحانیان، ولایت مداران، اصول گرایان، اصلاح طلبان و عمومِ مردمانِ خوبِ دیارِ
سلمان، توجه داشته باشیم که شهرستان خوش نام و آرامِ کازرون، طی دو سال گذشته، حوادثی
ناهمگون با فرهنگ و بی ارتباط با پیشینه و پَسینه ی سرزمینی و دینیِ خود را با ضررهای
مالی، جانی و آبرویی بسیار، پشت سر گذاشته و طبیعی است آیندِگان از مُقَصِران، مُحَرِکان،
مُسَبِبان، مُخالِفان و مُضَرِران نه تنها به نیکی یاد نخواهند کرد بلکه قطعا دامَن
زنندِگانِ به اختلافات و آتش به پا کُنَندِگان میانِ ملت، از هر طایفه، قبیله، محله
و منطقه ای، را در دادگاهِ تاریخ و وجدان های بیدار به بدترینِ شکل، موردِ بازخواست
قرار خواهند داد. یادمان باشد، این ناحیه ی ناخُوش احوال دیگر توانی برای تَکرارِ امتحانات،
تضییعِ امکانات و ادامه اختلافات را نداشته و پس از عروجِ غمناکِ شهیدِ والامقام و
باز ایستایی طپشِ قلبِ پُر تلاشِ خطیبِ جمعه های شهرستان، بیش از هر زمانِ دیگری نیازمندِ
وحدتِ همِگانی و حرکتِ جمعی برای رفعِ محرومیت های تَجمیعی و دفعِ خطراتِ تحمیلی، خواهیم
بود .