به یاد شادروان سیدمحمدحسین قدسی، پدر
فرهنگ نوین کازرون
شادروان سیدمحمدحسین قدسی در تاریخ دهم
آبان ماه یکهزار و دویست و شصت دو خورشیدی، در شهرستان کازرون، محلهی امامزاده از
پدری عالم و شریف بنام سیدرضیالدین و مادری با تقوی به نام مرضیه بیگم شفیعی پا
به عرصه وجود گذاشت. مرحوم سید محمدرضا صدرالسادات کازرونی در کتاب ارزندهی خود
«آثار الرضا»، چاپ سپهر شیراز به سال 1327 هجری قمری، نسب آباء و اجداد خود و بنی
اعمام و از جمله سیدمحمدحسین قدسی را با بیست نسل از طبقه عالیه به احمد شعرانی
فرزند علی عالی عریضی مدنی فرزند حضرت امام جعفر صادق علیه السلام میرساند.
شادروان سیدمحمدحسین قدسی
سیدمحمدحسین، دوران طفولیت را تحت
سرپرستی خانواده و مخصوصاً برادر بزرگ خود گذرانده و سپس به مکتب خانه ملاعباس (در
جوار مسجد حاج رضا) کازرون رفته و خواندن و نوشتن و ادبیّات قدیمه و قرائت قرآن را به خوبی فرا گرفت.
همچنان که بزرگتر میشد، در محضر درس آیتا... حاج میرزا محمد مجتهد ادبیات عرب و
فقه و اصول آموخت و در فهم معارف قرآنی و اسلامی ممتاز و پیشتاز گردید.
برادر بزرگ او سید یحیی علیمی که از صاحب
منصبان گمرکات کشور و ساکن تهران بود با مشاهده و ملاحظه پیشرفتهای درسی و
شکوفایی استعداد سیدمحمدحسین، او را به تهران میخواند و با خود به زیارت استان
مقدس رضوی می برد. در برگشت چند ماهی در تهران میماند و در معیّت برادرش به محافل
و مجالس ادبی و انقلابی (نهضت مشروطیت) راه مییابد و شوق استماع سخن سخنرانان و
شنیدن نظریهها و بیانات شور انگیز آزادی خواهان در او آنچنان تقویت می شد که
گویی میل بازگشت به کازرون را از دست داده بود!
او بیشتر اوقات خود را صرف مطالعهی
روزنامهها و خواندن اشعار انقلابی می کرد. در نزدیکی منزل برادرش می دید که صبح
ها نوجوانانی با لباس فرم و در صف های مرتب به دبستانی که در آن حوالی بود، می روند
و ظهر با همان وضع منّظم به خانههای شان بر می گردند. علاقمند شد که بفهمد روش
درس خواندن و این نظم و ترتیب چگونه صورت پذیرفته است؟ چرا بچههای مکتب خانههای
کازرون این چنین نیستند؟ از برادرش پرسید، او گفت: میشود رفت و مدیر و معلم و
شاگردان را از نزدیک دید. این گونه بود که در اولین فرصت رفتند و دبستان «رشدیه»
را از نزدیک بازدید کردند. او محو زیبایی کار جدید و سبک نوین آموزش آن شد و در دل
از خدا خواست که توفیق یابد که او هم بتواند برای بچههای مکتبخانههای کازرون
کاری انجام دهد.
او به کازرون برگشت و در صدد برآمد که
دوستان و همفکران و علاقمندان را جمع کند و «الگوی رشدیه» را به کار بندند و
نونهالان و نوجوانان را از گوشههای تاریک و نمناک مکتب خانهها به فضای مناسب
آموزش بکشاند. دوستانی که با او همراه شدند و به تدریج در سالهای بعد روش او را
ادامه دادند، عبارت بودند از زندهیادان:
-
محمدحسن ادیبی، عبدا... بحرانی(مراّت)، شیخ آقا بزرگ فاضل(معنویان)، سیدمحمدحسین
اجتهادی، سید محمود رضوی، میرزا عباس سعادت، میرزا ابراهیم سعادت، عباس همایونی،
سیدمرتضی درودی، سید محمدجواد هدایت زاده، غلامعلی پولادی و دیگران.
مرحوم محمدحسن ادیبی
روش و سبک جدید آموزش و الگوئی که قدسی
یکصد سال قبل شخصاً دیده و یاد گرفته و آن را در کازرون پیاده کرده بود – و بارها
برای دوستان و همکاران تعریف کرده بود – شرح اقدامات حاج میرزا حسن رشدیه تبریزی
بود. پنجاه سال بعد یعنی در سال 1341 شمسی در کتاب تاریخ برگزیدگان، تألیف امیر
مسعود سپهرم از انتشارات زوار تهران مضبوط است که:
«حاج
میرزا حسن رشدیه تبریزی، در سال 1267 هجری قمری در تبریز متولد شده، در آغاز جوانی
برای فرا گرفتن روش تعلیم و تربیت به بیروت مسافرت کرد و پس از سه سال با موفقیت
به ایران برگشت، بعد از چندی که به ایران آمد، در تبریز چند بار به تأسیس دبستان
اقدام کرد ولی هر دفعه با مخالفت گروهی روبرو و دبستانش منحل گردید.
اما در زمان سلطنت مظفرالدین شاه قاجار، رشدیه به تهران آمد و در سال 1315 هجری قمری با حمایت شاه، مدرسه رشدیه را تأسیس کرد. بنابراین وی نخستین کسی است که در ایران مدرسه به سبک جدید تأسیس کرده و باید وی را «پدر معارف جدید ایران» نامید.
نخستین وجودی که مکتب گشود *** به
ایران زمین، شخص رشدیه بود
مرحوم عبدالله بحرانی (مرآت)
رشدیه، از سال 1305 شمسی در قم اقامت
نمود و دوران پیری را در آنجا گذرانید و تا آخرین روز عمر از دبستان پای نکشید و
از کار تعلیم و تربیت نوباوگان دست بر نداشت. وفات وی در آذر 1323 خورشیدی مطابق
با ذیحجه 1363 هجری قمری در 96 سالگی اتفاق افتاد». خدایش بیامرزد.
مرحوم سیدمحمدحسین اجتهادی
سرانجام سیدمحمدحسین که خود از مکنت و ثروت مورثی (باغ و آب مبارک آباد، زمینهای زراعتی و...) برخوردار بود و قاعدتاً می بایست به مدیریت درآمد املاک خود می پرداخت و به تفریحات مرسوم آن روزها یعنی (اسب سواری، تفنگ و شکار) سرگرم میشد، ذهن و فکر خود را متوجه آموزش جوانان به سبک جدید در زادگاه خود نمود و با ذوق و شوقی که در این کار پیدا کرده بود به کمک همکاران و دوستانش موفق به تأسیس مدرسه 4 کلاسه به نام حسینی شد.
غلام همت آن نازنینم *** که کار خیر بی روی و ریا کرد
(محققین
معتقدند که: شرح حوادث زندگی اشخاص، به طوری که آزمودهایم، چندان برای شناسائی
آنها مفید نیست. بلکه مطالعه روحیات، طرز تفکر و ذوق آنها است که می تواند آن
اشخاص بزرگ را به ما بشناساند)
در مدرسه نوین که رشیدیه و بعد از آن
امثال مرحوم قدسی بنا گذاشتند، شاگردان با سنجش سوادشان در دسته های مختلف، و کلاس
های جداگانه و با یک معلم مستقل قرار میگرفتند. فرم لباس دانش آموزان، رفت و آمد
منظم و مرتب آنان به مدرسه و خانه، مورد توجه خانوادهها قرار گرفت و والدین آرزو
داشتند که فرزندان خود را تحت این سبک و روش آموزش قرار دهند. در این موقع بود که
مدیریت، علاقمندی، فداکاری و پایمردی مرحوم قدسی زبانزد مردم شد تا جایی که او را
بنام «مدیر» خواندند و شخصیت او قابل احترام مضاعف گردید و بعد از آن جزو خوشنام
ترین مردمان شایسته کازرون شد.
مرحوم ابراهیم سعادت
استقبال خانوادهها از عملکرد آموزشی
قدسی، به مرور سبب افزایش تعداد دانش آموزان شد. شادروان خواجه عبدا...
امیرعضدی(ناصر دیوان) با حمایت از اقدامات قدسی و مساعتها و تسهیلاتی که او فراهم
نمود، موفق شد مدرسه آبرومندی بنام (ناصری) در سال 1295 خورشید راه اندازی نماید و
علاوه بر منزل مرحوم سیدمحمد فاطمی (پسر خاله آقای قدسی) ساختمان منزل مشهدی
سلیمان سلیمانی هم در اختیار گرفتند تا مکان و فضای وسیعتر برای آموزش فراهم
آورند.
روش و سبک کار قدسی و همکارانش، علاوه بر
اینکه مورد توجه خانوادههای اعیان و اشراف قرار گرفت، برای مقامات دولتی نیز حائز
اهمیت فراوان گشت. ارائه این گونه خدمات مردمی، خود نوعی پیشرفت در ارائه خدمات
دولتی تلقی می شد.
با تعیین شادروان حاج میرزامحمد مجتهد به
نمایندگی فرهنگ و اوقاف کازرون در سال 1295 شمسی به تدریج تعهدات هزینهای مدرسه
ناصری تحت پوشش بودجه دولتی قرار گرفت. این بار مدرسهای بنام جلوه در ساختمان
منزل مرحوم حاج رجب با فضای آموزشی مناسب و اتاقهای متعدد در مرکز شهر بنیان
گذاشته شد. اغلب مأمورین، مقامات استانی و کشوری که به کازرون می آمدند، از این
مدرسه بازدید می کردند و با تعجب می دیدند که: در این نقطه کشور سبک نوین آموزش و
پرورش، با نظم و ترتیب خاص بر قرار است که مورد تحسین بازرسان و مقامات قرار می
گرفت.
قدسی به تدریج و طی سنوات بعد با مقامات
وزارت فرهنگ و از جمله علی اصغر خان حکمت که از دوستان قدیمی او بود، مراوده پیدا
کرد و با اشخاص مهم فرهنگی چون دکتر علی اکبر سیاسی رئیس دارالمعلمین کشور، جلال الدین همائی، محمدتقی ملک الشعرا
بهار، دکتر قاسم غنی و... آشنا شده و با آنها مکاتباتی داشت. بعضی از آنها و
مخصوصاً علی اصغر حکمت خواستار آن شد که قدسی به تهران برود تا از وجودش و معلومات
وسیعش در مقاطع بالاتر استفاده گردد. ولی او به زادگاهش بیشتر از همه دلبستگی
داشت.
از نکات قابل توجه اینکه عدهی زیادی از
دانش آموزان مرفه همچنان علاقمند به سوارکاری، شکار و تفریحات این چنینی بودند و
از نظم و انضباط مدرسه و درس و مشق آن گریزان بودند! و برعکس دانشآموزان قشر
کارگر، کشاورز و دیگر خانوادههای کم بضاعت، اشتیاق زیادی برای رفتن به مدرسه و
درس خواندن داشتند. قدسی دقیقاً متوجه این تفاوت شده بود به طوری که شخصاً درصدد
جایگزینی علاقمندان به جای گریز پایان و فرارییان شد، به طوری که آقای شکرا...
مشفق که خود از معلمین نمونه و شایسته کازرون و دارنده مدال وزارت آموزش و پرورش
است از قول برادر فقیدش شادروان عبدالرسول مرتجز (که او نیز از معلمین فداکار
و معرف به معلم هزار پیشه آموزش و پرورش کازرون بود) نقل می کند:
«روزی
مرحوم قدسی، عبدالرسول کوچک را می بیند و از او سئوال می کند که: آیا مدرسه می
روی؟ عبدالرسول می گوید خیر! جناب قدسی می فرماید فردا صبح بیا مدرسه! و او به
همین سادگی تحصیلات خود را شروع میکند و با اجازه خانوادهاش و با شوق فراوان خود
به مدرسه جلوه می رود و سالها بعد در سلک معلمی، به فرهنگ و آموزش و پرورش کازرون
ایثارگرانه خدمت می کند»
زنده یاد قدسی، فرزند برومندی بنام سیدمهدی داشت، که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی تهران پذیرفته شده و جزو اولین فارغ التحصیلان آن دانشکده بود، تا این که جنگ دوم جهانی دامن ایران را گرفت و هجوم متفقین از شمال و جنوب و بمباران تهران و اشغال کشور و شیوع بیماریهای مختلف و بلایای بیشمار، نهال عمر این جوان فرهیخته را در سال 1320به خاک افکند و امید و آرزوی این معلم نجیب، مردم دوست و شرافتمند را به یکباره بر باد داد.
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند *** چه دید اندر خم این طاق رنگین؟
قدسی که دچار بهت و حیرت شده بود کار و
کوشش و شادابی و سرزندگی اش را از دست داد و در سن 58 سالگی گوشه عزلت گزید. امّا
دوستان و همکاران و شاگردان قدیم او هر یک تدبیری اندیشیدند و در صدد همدردی بر
آمده و او را تنها نگذاشتند. سالها بدین منوال گذشت تا اینکه در سال 1330او را
مجددا به کار فراخواندند و ایشان به عنوان بازرس تعلیماتی و برای سرکشی از مدارس
آن روز – که تعدادشان به دهها دبستان و دبیرستان رسیده بود – شروع به کار کرد. اداره فرهنگ کازرون از این کار
خود دو نتیجه مطلوب و ارزشمند گرفت:
1)
یکی از بهترین و فداکارترین معلمین خود را از گرداب غم و گوشه نشینی و افسردگی
نجات داد و با ایجاد فرصت حضور در عرصه تعلیم و تربیت، خاطرات خوب گذشتهاش را
زنده کرده و از غم و اندوه او کاست.
2)
حضور این معلم پیش کسوت در مدارس و کلاسهای درس مختلف و رفتارهای پدرانه و
مشفقانه او با شاگردان و معلمین (به جای رفتار معمول یک بازرس)، خود نوعی آموزش و
ترویج الگوی مناسب برای معلمین جوان و تازه کار شهرستان بود.
مرحوم غلامرضا رهائی رئیس اداره فرهنگ کازرون در اواخر دهه 30 شمسی
تنها فرزندی که از آقای قدسی به جا ماند، سرکار
خانم نجابت قدسی بود که از زیور کمال و فضیلت برخوردار بود و گویی پروین اعتصامی
کازرون تلقی می شد، ایشان نیز با مرگ نابهنگام برادرش، نوعی گوشه نشینی و اعتکاف
را برگزید، تا سالها بعد که با شکراله خان حسامی ازدواج نمود و ثمره این وصلت دو
پسر فرهیخته بنامهای سیروس و مهدی حسامی و سه دختر نجیب بود.
سرانجام این معلم بزرگوار در تاریخ 24
مهرماه 1338 دعوت حق را لبیک گفت و شاگردان، همکاران، ارادتمندان و مردم فرهنگ دوست و حق شناس کازرون را در مرگ
خود سوگوار و ماتم زده کرد.
مرحوم سیدمحمدحسین قدسی در سالهای پایانی عمر
شادروان غلامرضا رهائی که در آن زمان
رئیس فرهنگ شهرستان کازرون بود، با همراهی همکارانش مراسم تشیع بی مانندی برای
ایشان برپا کردند که در آن روحانیون، بازاریان، کشاورزان، کارکنان ادارات و سازمانهای
دولتی، دبیران و دانش آموزان، قاطبه اهالی کازرون و حتی روستائیان و عشایر شهرستان
شرکت داشتند و پیکر پاک آن رادمرد عرصه تعلیم و تربیت را تا بقعهی امامزاده سیّد
محمد نوربخش کازرون بدرقه نموده و به امانت گذاشتند، تا بعداً به نجف اشرف حمل و
در وادی السلام به خاک سپرده شود و روحش در پرتو فروغ جاویدان مولا و سرورش حضرت
علی علیه السلام آرام گیرد.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
پروردگارا، روح معلم فرهیختهی ما را با
ارواح صالحان محشور فرما.
محمد کشتکار(معلم بازنشسته)،
بهمن ماه 1392