مقدمه: انگار همين ديروز بود، 19 ارديبهشت 57 شهر كازرون در تلاطم يك انقلاب و دگرگوني عظيم قرار داشت، ميدان شهدا (صحراي خيرات)، مسجد نو (شهدا) و كوچههاي اطراف حالت عجيبي داشتند، انقلابيون دور از چشم مأموران آهسته و در گوشي صحبت ميكردند. پيامها كوتاه و سريع رد و بدل ميشد، و همه چيز آماده بود. تلاش براي برگزاري مراسم شهداي قم و تبريز. قبلاً هم صورت گرفته بود. اما هر بار مأمورين به نحوي مانع شده بودند ولي اين بار اوضاع متفاوت بود. سالها تبليغ و روشنگري علما و روحانيت، پيامهايي كه در اشعار انقلابي دستهجات سينهزني ايام محرم در سالهاي اخير به گوش مردم رسيده بود، مطالبي كه در جلسات مخفي و خصوصي كوچك و بزرگ در سطح شهر و روستا گفته ميشد، نشريات و كتب زيادي كه در بين جوانان پخش شده بود كم كم اثرات خود را آشكار ميكرد. خشمهاي فرو خفتهي سالها خفقان و محروميت به تدريج شعلهور ميشد و آتشفشان قهر ملت از هر سو زبانه ميكشيد. تلألو جرقههاي انقلاب قبلاً در 19 دي 56 به پيشتازي شهر مقدس قم اين پايگاه عظيم روحانيت شيعه همه به چشم ديده بودند و آنرا يك نوع اعلان جنگ و جهاد مقدس مردم ايران عليه رژيم ستمشاهي ميدانستند، 29 بهمن 56 مراسم چهلم شهداي قم در شهر تبريز به خاك و خون كشيده شده بود و در 9 فروردين 57 مراسم شهداي تبريز در شهر يزد منجر به خونريزي و كشتار بيشتر گرديد. اما مردم عقبنشيني نكردند و تظاهرات ادامه يافت.
و بالاخره كازرون شهر تاريخي و انقلابي كه قبلاً در مناسبتهاي مختلف چنگ و دندان و به رژيم پهلوي نشان داده بود چهارمين شهري شد كه به صف انقلاب پيوست.
آري روز سه شنبه 19 ارديبهشت 57 فرا رسيد. سكوتي سنگين بر شهر سايه افكنده بود و هيچكس نميدانست روزگار آبستن چه حوادثي است. براي اولين بار علاوه بر مأمورين شهرباني، نظاميان گروه 22 توپخانه با تجهيزات سنگين نظامي در نقاط مختلف شهر مستقر شده و عملاً حكومت نظامي برپا بود.
خبر برگزاري مراسم چهلم شهداي يزد همه جا پيچيده بود و مردم دسته دسته وارد مسجد ميشدند. پوستر 70×30 با چاپ سيلك كه يك مشت گره كرده را نشان ميداد و روي آن اين جملات به چشم ميخورد و موي بر بدن انسان راست ميكرد. بر در و ديوار مسجد نصب بود.
....پس امكانات خود را مهيا كنيد .... و سلاح جنگ برگيريد، آنگاه دسته دسته و يا همه يكباره براي جهاد بيرون شويد.
ساعت 9 صبح يك روحاني انقلابي و شجاع به نام (حجت الاسلام محمد علي انصاري) كه از تهران دعوت شده بود برفراز منبر قرار گرفت و با كلمات آتشين و تحريك آميزي كه هر كلمهي آن گلولهاي بود بر پيكرهي حكومت فاسد پهلوي، دست به افشاگري جنايات متعدد سردمداران رژيم زده ودر فرازي از سخنان خود خطاب به مأمورين نظامي مستقر در ميدان چنين گفت:
اي برادران ارتشي، رژيم شاهنشاهي رژيم فاسد و ستمگري است. از او دفاع نكنيد از مردم دفاع كنيد. به روي مردم اسلحه نكشيد. به مردم بپيونديد. مگر رژيم به شما چقدر حقوق ميدهد. ما بيشتر از آن به شما ميدهيم...
و از اين قبيل سخنان آنقدر گفت و تكرار كرد كه هيجانات مردم به اوج خود رسيد و در پايان هر فراز از سخنان او به رسم آن روزها سه بار ميگفتند.: صحيح است. صحيح است. صحيح است.
يكي از مستمعين كه در حيات مسجد در كنارم ايستاده بود. با وحشت و اضطراب خاصي گفت: خدايا اينجا چه خبر است. آيا من خوابم يا بيدار. اينجا مسجد نو كازرون است و من واقعاً با گوشهاي خودم اين جملات را ميشنوم و قبل از پايان مراسم به سرعت مسجد را ترك كرد و ديگر هم بازنگشت. از طرفي آن روحاني شجاع و دلير پس از پايان مراسم با لباسي مبدل از مسجد خارج شد و با تمهيداتي به طرف تهران حركت كرد و دست مأمورين هم به او نرسيد.
گزارش روز اول: ساعت حدود 10/5 صبح سيل خروشان جمعيت با شعار مرگ بر شاه كه هنوز تا آن زمان مرسوم نبود و سابقه نداشت به خيابانها ريختند و با مشتهاي گره كرده و فريادهاي الله اكبر از ميدان شهدا سرازير شدند. و در مسير خود ابتدا به بانك تهران (ملت) حملهور شده و شيشههاي بزرگ ساختمان بانك را شكستند، سپس به مشروب فروشي يكي از يهوديان واقع در كوچهي آخر همين خيابان حمله كردند و آنرا تخريب نموده و هزاران بطري و قوطيهاي مشروب زير پا لگدمال كردند. آنگاه متوجه تنها سينماي شهر شدند كه آن را هم مركز فساد و گمراهي ميدانستند.
در پيشاپيش جمعيت جواناني قوي هيكل، شجاع و متعصب از اغلب صنوف و از نقاط مختلف شهر حركت ميكردند كه عكسهايي از حضرت امام(ره) و شخصيتهاي معروف انقلاب در دست داشتند.
در مقابل سينما مأمورين راه را بر مردم بسته و مانع ادامهي تظاهرات شدند و از آنها خواستند كه متفرّق شوند. اما مردم اعتنايي نكرده و به راه خودشان ادامه دادند كه در اين لحظه تيراندازي شروع شد و عدهاي زخمي شدند. مردم زخميها را به سرعت از صحنه دور كرده و دور از چشم مأمورين در خانهها به مداواي آنها ميپرداختند. اولين شهيد انقلاب مرحوم منصور محسنپور در همين مكان به شهادت رسيد. مردم با ديدن اين صحنه بيشتر پي به ماهيت جنايتكارانه رژيم بردند و جسد اين شهيد را بر سر دستها بلند كرده و با شعارهاي كوبندهي الله اكبر، لا اله الا الله، ميكشيم، ميكشيم، آنكه برادرم كشت به طرف كوچهها حركت كردند و جسد را موقتاً در امامزادهي واقع در كوچه معروف به پست و تلگراف(مسجد حاج رضا) گذاشته و عصر آن روز در حاليكه هزاران شاخه گل روي جسد ريخته بود به طرف گلزار امامزاده سيد محمد به طرز باشكوهي تشيع كردند.
مأمورين و دست اندركاران حكومت شاه تصور ميكردند كه با تيراندازي و شهيد و زخميكردن عدهاي از مردم، سايرين دچار ترس و دلهره شده و به سرعت صحنه را ترك ميكنند. اما با روحيهي شهادت طلبي و ايثار جوانان دقيقاً عكس اين قضيه اتفاق ميافتاد و با شهادت هر شهيدي نه فقط ديگران صحنه را ترك نميكردند بلكه براي گرفتن انتقام، افراد جديدي به صحنه ميآمدند و تظاهرات هر روز گستردهتر ميشد.
مراسم شهيد محسنپور در مسجد شهدا برگزار شد كه سخنرانان با قرائت مقالات انقلابي در وصف شهادت و نكوهش رژيم ستمشاهي تا حوالي ظهر مجلس را ادامه دادند.
جنازهي شهدا با شور و احساسات زايد الوصفي بر سر دستهاي مردم و در حاليكه جسدها روي تختههاي در قرار داشت به طرف گلزار امامزاده سيد محمد تشييع شد و با شكوه و احترام و در ميان حزن و اندوه حاضرين به خاك سپرده شدند.
خبر تظاهرات شديد و سنگين كازرون و شهادت چند نفر و زخمي شدن عدهاي از مردم به سرعت در كشور پيچيد و مسؤولين رژيم شاه سر آسيمه استاندار وقت (آزمون) و روحاني بومي كازروني ساكن شيراز مرحوم آيت الله پيشوا به همراه هيأتي براي آرام كردن مردم به كازرون فرستادند.
گزارش روز سوم: فرداي آن روز پنجشنبه 57/2/21 بازهم صبح زود مردم در مقبرهي شهدا جمع شدند و پس از قرائت فاتحه و مراسم مختصري به طرف مسجد شهدا حركت كردند وبا شعارهاي انقلابي و فريادهاي ا... اكبر و لا اله الا ا... وارد مسجد شهدا شدند.
مراسم شهداي ديروز چند ساعت ادامه يافت و مردم عجالتاً متفرق شدند و عصر آن روز مجلس جداگانهاي در مسجد سيد ابراهيم اختصاصاً براي شهيد ماندني دست داده برگزار شد كه در اين مجلس روحاني معروفي به نام حجتالاسلام رضواني سخنراني كرد و در مسجد حاج قنبر هم مجلس ديگري به طور اختصاصي براي شهيد نمكي محمدي ترتيب داده شد و مردم با شور و احساسات هر دو مجلس را با شكوه برگزار كردند. آن روز اتفاق خاصي نيفتاد و در پايان مجالس ختم شهدا مردم خسته و غمگين به خانههاي خود رفتند.
گزارش روز چهارم: روز چهارم يعني 57/2/22 مجلسي در مسجد امام خميني(ره) (آهنگران) بر پا شد و هر كدام از مداحان و سخنوران مطالبي ايراد كردند كه در اين ميان مطالب و شعارهاي انقلابي و حماسي آقاي حاج علي اسدزاده كه مردم با جملات تند و آتشين او در ايام محرم آشنا بودند بيش از همه نمود و تجلي داشت. در پايان اين مراسم مجدداً تظاهرات شروع شد. و مردم از مسجد آهنگران به طرف مسجد شيخ رفتند و از مسير خيابان قدمگاه سرازير شدند. در چهارراه مخابرات يكي از مأمورين بومي كازرون گاز اشك آور پرتاب كرد كه عدهي زيادي از زنان دچار مشكل شدند و بلافاصله به مسجد مدرسه رفته و در حوض مسجد چشمهاي خود را شستشو دادند. عدهاي از مردم هم در خيابان حضرتي و فلسطين تظاهرات كردند و با آوردن تيرآهن و ريختن آجر در خيابان به مقابله با مأمورين پرداختند. يكي از دختران در خيابان حضرتي زخمي شد و مرحوم شهيد محمد دهقان كه بعداً در جنگ تحميلي به شهادت رسيد در چهارراه انقلاب زخمي شد.
روز جمعه همزمان با آخرين تظاهرات 4 روزهي مردم گروهي از كماندوهاي آموزش ديده به سرپرستي افسري كازروني به نام سروان اميني براي سركوب مردم از برازجان اعزام شدند و با حركتهاي رزمي و مانورهاي خود در خيابان به اصطلاح براي مردم ايجاد رعب و وحشت كردند. و با هماهنگي مأمورين نظامي و شهرباني شروع به دستگيري و بازداشت عوامل تظاهرات كه از قبل شناسايي شده بود نمودند.